سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
 

بعد از اسارت تا وفات حضرت زینب

تشکیل مجلس عزادارى

یزید تغییر مسلک داد. به روایت ابى مخنف و دیگران ، وى امام سجاد(علیه السلام) را بین ماندن شام و حرکت به سوى مدینه مخیر نمود. آن حضرت به پاس تکریم علیا مخدره زینب (سلام الله علیها) فرمود: بایستى در این باب با عمه ام زینب (سلام الله علیها) صحبت کنم ، چون پرستار یتیمان و غمگسار اسیران اوست .
یزید از این سخن بر خود لرزید.
چون آن حضرت با زینب کبرى (سلام الله علیها) سخن در میان نهاد، فرمود: هیچ چیز را بر اقامت در جوار جدم رسول خدا (صلی الله علیه واله) اختیار نخواهم کرد، ولى اى یزید بایستى براى ما خانه اى خالى بنمایى که مى خواهیم به مراسم عزادارى بپردازیم ، زیرا از وقتى که ما را از جسد کشتگان خود جدا نمودند، نگذاشته اند که بر کشتگان خود گریه کنیم ، و بایستى هر کس از زنان که مى خواهد بر ما وارد بشود کسى او را منع ننماید.
یزید از این سخنان بر خود لرزید، و بسى بیمناک شد، چون مى دانست آن مخدره در آن مجلس ، یزید و سایر بنى امیه را با خاک سیاه برابر نموده و بغض و عداوت او در قلوب مردم مستقر خواهد کرد و آثار آل محمد (صلی الله علیه واله) را تازه خواهد نمود، و زحمات او و پدرش را که مى خواسته اند آثاز آل محمد (صلی الله علیه واله) را نابود کنند به باد فنا خواهد داد. ولى از اجابت چاره ندید، فرمان داد تا خانه وسیعى براى آنها تخلیه کردند و منادى ندا کرد: هر زنى بخواهد به سر سلامتى زینب (سلام الله علیها) بیاید، مانعى ندارد. چون این خبر منتشر شد، زنى از هاشمیه در شام نماند، مگر آنکه در مجلس حضرت زینب (سلام الله علیها) حاضر گردید.
زنان امویه و بنات مروانیه نیز با زینت و زیور وارد مجلس شدند. اما چون آن منظره رقت آور را مشاهده کردند، یکباره زیورهاى خود را ریخته و همگى لباس سیاه مصیبت در بر کردند و از زنان شام جمع کثیرى به آنها پیوستند و همى ناله و عویل از جگر بر کشیدند و جامه ها بر تن دریدند و خاک مصیبت بر سر ریختند و موى پریشان کرده صورتها بخراشیدند، چندان که آشوب محشر برخاست و بانگ و زارى به عرش رسید، در آن وقت زینب کبرى (سلام الله علیها) به روایت بحار انشاد این اشعار نمود و قلب عالم را کباب نمود.
از مرثیه آن مخدره گفتى قیامتى بر پا شد. فرمود: اى زنان شام بنگرید که این مردم جانى شقى ، با آل على (علیه السلام) چگونه معامله کردند و چه به روز اهل بیت مصطفى (صلی الله علیه واله) در آوردند؟! اى زنان شام ، شما این حالت و کیفیت را ملاحظه مى نمایید، اما از هنگامه کربلا و رستخیز روز عاشورا و حالت عطش اطفال و شهادت شهدا و برادرم و حالات قتلگاه بى خبر هستید و نمى دانید که از ستم کوفیان بى وفا و پسر زیاد بى حیا و صدمات طى راه ، بر این زنان داغدار و یتیمان دل افگار و حجت خدا سید سجاد (علیه السلام) چه گذشت !
زنان شام و هاشمیان از مشاهده این حال و استماع این مقال ، جملگى به و لوله در آمدند. آنان تا مدت هفت روز مشغول ناله و سوگوارى بودند و افغان به چرخ کبود رسانیدند.
در بحرالمصائب گوید:
آن مخدره در آن وقت روى به بقیع آورده و این اشعار را خطاب به مادر قرائت نمود، چنان که گفتى آسمان و زمین را متزلزل ساخت . به نظر حقیر، این اشعار هم زبان حال است که به آن مخدره نسبت داده اند:
ایام ام قد قتل الحسین بکربلاء
ایا ام رکنى قد هوى و تزلزلا
ایام ام قد القى حبیبک بالعرا
طریحا ذبیحا بالدماء مغسلا
ایا ام نوحى فالکریم على القنا
یلوح کالبدر المنیر اذ انجلا
و نوحى على النحر الخضیب و اسکبى
دموعا الخد التریب مرملا

زینب (سلام الله علیها) کنار قبر برادر در اربعین

روایت شده است :
هنگامى که حضرت زینب (سلام الله علیها) و همراهان در روز اربعین به کربلا آمدند، زینب (سلام الله علیها) در کنار قبر برادر، درد دلها کرد و گفتار جانسوزى گفت ؛ از جمله به یاد رقیه (سلام الله علیها) افتاد و زبان حالش این بود:
((برادر جان ! همه کودکانى را که به من سپرده بودى ، به همراه خود آوردم ، مگر رقیه ات را که او را در شهر شام با دل غمبار به خاک سپرده ام !))(21)

زنان مدینه

چون به نزدیکى مدینه رسیدند محمل ها را فرود آورده ، شتران را یک سو خوابانیده و خود مشغول نوحه سرایى بشدند و اسباب شهدا را پیش روى خود پهن نمودند. ناگاه غلغله اهل مدینه بر پا شد و زنان مهاجر و انصار نمایان شدند. حضرت سجاد (علیه السلام) بفرمود تا آنها را استقبال نمودند.
چون چشم زنان مدینه به آن سیاه پوشان افتاد. هنگامه محشر نمودار شد.
شتابان روى به خیمه ها نمودند. چون اهل حرم را بدان حال نگریستند،
که جز حضرت سجاد (علیه السلام) از رجال مراجعت ننموده ، سخت بگریستند. گروهى با حضرت زینب (سلام الله علیها)، جماعتى دور ام کلثوم ؛ هر چند نفر مشغول به یکى از اهل حزم شدند و از حضرت زینب (سلام الله علیها) چگونگى حالات را جویا شدند.
زینب (سلام الله علیها) فرمود: ((به چه زبان شرح دهم که قدرت بیان ندارم ، بلکه از زندگانى خود بیزارم . اى زنان قریش و اى دختران بنى هاشم ! چیزى مى شنوید و حکایتى به گوش مى سپارید. اگر شرح حال شهدا و اسرا را باز گویم ، در مورد ملامتم چگونه زنده باشم ؟))(22)

خبر شهادت حسین به پیامبر (صلی الله علیه واله)

راوى مى گوید: هنگامى که حضرت زینب (علیه السلام) به در مسجد پیامبر(ص ) رسید، چارچوب در را گرفت و فریاد زد: ((یا جداه ! انى ناعیة الیک اخى الحسین و هى مع ذلک لا تجف لها عبرة و لا تفتر من البکاء و النحیب . و کلما نظرت الى على بن الحسین (علیه السلام) تجدد حزنها و زاد و جدها)). اى جد من ! خبر شهادت برادرم حسین (علیه السلام) را براى تو آورده ام . راوى گوید: هرگز اشک از چشمان حضرت زینب (سلام الله علیها) نمى ایستاد و گریه و ناله اش کم نمى شد و هرگاه حضرت على بن الحسین (علیه السلام) را مى دید داغش تازه و غم او افزون مى گشت .(23)

شیون هنگام ورود به مدینه

در روایت دیگر آمده : حضرت زینب (سلام الله علیها) در میان کاروان ، به خواهران و کودکان سفر کرده ، رو کرد و فرمود: ((از هودجها پیاده شوید که اینک روضه منوره جدم رسول خدا (صلی الله علیه واله) نمایان است .))
آن گاه آهى کشید که نزدیک بود روح از بدنش خارج گردد. جمعیت بسیار از هر سو هجوم آوردند، زینب (سلام الله علیها) با ذکر وقایع جانسوز کربلا، مى گریست و همه حاضران صدا به گریه بلند کردند به طورى که گویا قیامت بر پا شده است .
زینب (سلام الله علیها) خطاب به براردش حسین (علیه السلام) مى گفت : ((برادرم حسین جان ! (اشاره به قبرها) جدت و مادرت و برادرت و بستگانت هستند که در انتظار قدوم تو به سر مى برند، اى نور چشمم ، تو شهید شدى و اندوه طولانى براى ما به ارث گذاشتى ، اى کاش مرده و فراموش شده بودم و ذکرى از من نبود.))
سپس زینب (سلام الله علیها) خطاب به شهر مدینه کرد و فرمود: ((اى مدینه ! جدم کجا رفت آن روزى که همراه مردان و جوانان ، با شادى از تو بیرون رفتیم ؟ ولى امروز با اندوه و حزن و با بار سنگین حوادث تلخ و پر از رنج ، بر تو وارد شدیم ، مردان و پسران ما از ما جدا شدند پراکنده شدیم ،))
سپس کنار قبر رسول خدا (صلی الله علیه واله) آمد و گفت : ((اى جد بزرگوار اى رسول خدا! من خبر در گذشت برادرم حسین را براى تو آورده ام .))(24)

ملاقات ام البنین با زینب (سلام الله علیها)

روایت شده : وقتى که اهل بیت (علیه السلام) وارد مدینه شدند، ام البنین مادر حضرت عباس (علیه السلام) در کنار قبر رسول خدا (صلی الله علیه واله) با زینب (سلام الله علیها) ملاقات کرد.
ام البنین گفت : ((اى دختر امیرمؤ منان ! از پسرانم چه خبر؟))
زینب : همه کشته شدند.
ام البنین : جان همه به فداى حسین ! بگو از حسین چه خبر؟
زینب : حسین را با لب تشنه کشتند.
ام البنین تا این سخن را شنید، دستهاى خود را بر سرش زد و با صداى بلند و گریان مى گفت : اى واى حسین جان .
زینب : اى ام البنین ! از پسرت عباس یادگارى آورده ام .
ام البنین گفت : آن چیست ؟ زینب (سلام الله علیها) سپر خون آلود عباس (علیه السلام) را از زیر چادر بیرون آورد. ام البنین تا آن را دید، چنان دلش ‍ سوخت که نتوانست تحمل کند، از شدت ناراحتى بى هوش شده و به زمین افتاد.(25)

یاد جانسوز زینب (سلام الله علیها) در مدینه از رقیه

روایت شده است که وقتى حضرت زینب (سلام الله علیها) با همراهان به مدینه بازگشتند زنهاى مدینه براى عرض تسلیت ، به حضور زینب (سلام الله علیها) آمدند آن حضرت حوادث جانسوز کربلا و کوفه و شام را براى آنها بیان مى کرد و آنها گریه مى کردند، تا اینکه به یاد حضرت رقیه (سلام الله علیها) افتاد و فرمود: ((اما مصیبت وفات رقیه در خرابه شام ، کمرم را خم کرد و مویم را سفید نمود.))
زنها وقتى این سخن را شنیدند، صدایشان با شور و ناله به گریه بلند شد و آن روز به یاد رنجهاى جانگداز رقیه (سلام الله علیها) بسیار گریستند.(26)

سوگوارى کنار قبر مادرش زهرا(سلام الله علیها)

روایت شده است که حضرت زینب (سلام الله علیها) و همراهان ، کنار قبر مادرشان زهرا(سلام الله علیها) (یعنى حدود و سمت قبر آن حضرت ) رفتند. در آن جا نیز شیون به پا شد، زنان و مردان مدینه ، آن چنان مى گریستند که گویى محشر شده است .
زینب (سلام الله علیها) که قافله سالار عزاداران بود، آن قدر ((مادر، مادر)) کرد تا بى هوش به زمین افتاد. وقتى به هوش آمد صدا زد: ((مادرم ! آن قدر تازیانه به بدنم زدند که بدنم مجروح شد)). سپس عرض کرد: ((پیراهن حسین را براى تو سوغاتى آورده ام )). (طبق نقل سید بن طاووس در لهوف ، در آن پیراهن صد و چند سوراخ و بریدگى از آثار تیرها و نیزه ها و شمشیرها بود).
زینب (سلام الله علیها) به مردم مدینه رو کرد و فرمود: ((در کربلا نبودید تا بنگرید که برادرم را چگونه کشتند، این سوراخها که در این پیراهن مى بینید، جاى تیرها و شمشیرها و نیزه هاى دشمن است .))(27)

دستور به سیاه پوش کردن محمل ها

براى رفتن اهل بیت (علیه السلام) به مدینه ، همه نوع امکانات تهیه شد: محملهاى زرین ؛ لباسهاى تجملاتى و رنگین ؛ اسبها و وسایل سوارى ؛ توشه راه براى اهل بیت (علیه السلام) و ماموران محافظ، که سیصد و به روایتى پانصد نفر بودند؛ و هر نوع امکانات دیگرى که لازم بود تام آنها به دستور یزید آماده شد و مسئولیت تمام آنها را به عهده ((عمرو بن خالد قریشى )) و بنابر روایتى ، به عهده ((نعمان بن بشیر)) که از صحابه رسول خدا (ص ) و معروف به صلاح و خوبى بود گذاشت ، و دستور داد با کمال احترام و به هر نحو که خود آنان مى پسندند با ایشان رفتار کنند، تا به مدینه برسند.
همه چیز آماده بود. فقط منتظر بودند که اهل بیت (علیه السلام) بر محملها سوار شوند تا کاروان حرکت نماید.
نخست امام زین العابدین (علیه السلام) از منزل بیرون آمد، آن گاه اجازه فرمود اهل بیت بیرون آیند و سوار شوند. زینب (سلام الله علیها) بلند شد، سایر زنان نیز به پیروى از او بلند شده ، از خانه بیرون آمدند. زنان آل ابى سفیان ، دختران یزید و سایر زنان و دختران مربوطه با گریه و اشک تا در کاخ دارالاماره از ایشان بدرقه کردند.
پس از وداع و خداحافظى با آنان ، زینب (سلام الله علیها) نزدیک کاروان آمد. همین که چشمش به آن محملهاى تجملاتى افتاد که با پارچه هاى زربافت و رنگین پوشیده شده بودند، به یکى از کنیزان همراه خود فرمود: ((به نعمان بن بشیر بگو این محملها را سیاه پوش کن تا مردم بدانند ما عزادار اولاد زهرا هستیم )).
منظور زینب (سلام الله علیها) از این دستور این بود که نشان عزا و سوگوارى همه جا و براى همه کس معلوم باشد. آن روز که حسین (علیه السلام) را کشتند به تمام شهرها و روستاها تبریک گفتند و جشن گرفتند، امروز هم که پیام آور خون شهیدان مسئولیت دفاع از خون آنها را به عهده گرفته است ، باید در هر جا که مى رسد آن تبلیغات شوم و مسموم کننده را خنثى نماید.
نعمان بن بشیر امر زینب بزرگ را اطاعت کرد، تمام محملها با پارچه هاى سیاه که نشان سوگ و عزا بود، پوشانده شد.
همین که خواستند سوار شدند زینب (سلام الله علیها) روزى را که از مدینه بیرون آمدند و رجال و مردانى را که همراهشان بودند و هم اکنون جایشان خالى بود، به یاد آورد تمام زنان و کودکان با ناله و شیون و با چشم گریان هر کدام به زبانى سوگوارى مى کردند از میان مردم که براى بدرقه و خداحافظى آمده بودند، عبور کرده و از دروازه شام بیرون رفتند...
شام غرق عیش و عشرت بود در وقت ورود
وقت رفتن شام را شام غریبان کرد و رفت
در بین راه به هر منزلى که مى رسید به حسب مناسبتها مجلس ‍ سوگوارى تشکیل مى داد و ظلم و ستم هیاءت حاکمه ، و مظلومیت اهل بیت (علیه السلام) را براى مردم توضیح مى داد، تا به مدینه رسیدند(28)

پى نوشت:

1- زینب کبرى ، ص 240.
2-سوره شعرا، آیه 227
3- تذکرة الشهداء، ملاحبیب کاشانى ، ص ‍ 417.
4-کتاب الارشاد ص 479.
5- پیام آور کربلا ص 149.
6-یعنى اى بچه زاده ابوسفیان ، که نیایم پیغمبر، شما را آزاد کرد.
7- پیام آور کربلاص 186.
8-عقیله بنى هاشم ، 49.
9- لهوف ، ص 197.
10- ناسخ التواریخ ص 531.
11- داستان غم انگیز حضرت رقیه ص 37 - 39.
12-زینب عقیله بنى هاشم ، ص 89و90
13-ستاره درخشان شام ، ص 166 و 167.
14-ریاحین الشریعة ج 3 ص 188.
15-ریاحین الشریعة ، ج 3 ص 191.
16-ریاحین الشریعة ج 3 ص 191
17-داستان غم انگیز حضرت رقیه ص 40
18-مرقات الایقان ص 51.
19-ریاض القدس ، ج 2 ص 237.
20- پیام آور کربلا ص 189.
21- حضرت رقیه ، على فلسى ، ص 47.
22-فروغ تابان کوثر، ص 211 و 212.
23-سرشک خن ، ص 139.
24-ریاحین الشریعه ج 3 ص 204.
25- فروغ تابان کوثر، ص 277 و 278.
26-ناسخ التواریخ ص 507
27- اقتباس از مقتل ابومخنف ص 206.
28-پیام آور کربلا، ص 190 تا 192.


[ پنج شنبه 90/9/17 ] [ 12:50 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

غنچه گل یاس

بوستان عصمت نبوی چشم به راه شکفتن غنچه دیگری است بر شاخه گل یاس؛ همان یاسی که بر دامانش کوثر عصمت جاری است و بر شاخسارش گل‏های امامت هویدا. اگرچه پیامبر در مدینه حضور ندارند، امّا برای آمدن این میهمان لحظه‏شماری می‏کنند. چشم‏ها در انتظارند و ملایک جای جای خانه به خدمت ایستاده‏اند. بوی عطری بهشتی در فضای خانه زهرا می‏پیچد و زینب دختر علی بن ابی‏طالب، علیه السّلام، بانویی از جنس نور و زاده فاطمه زهرا علیهاالسلام ، چشم به دنیا می‏گشاید و عالم را به حضورش نوری تازه می‏بخشد. میلاد این نور تابان، گل خوشبویِ خاندان عصمت بر شیعیان و شیفتگان آن بانوی بزرگ مبارک باد.

بشارت ولادت

جناب سلمان خبر ولادت نورسیده مولا علی بن ابی‏طالب علیه‏السلام ، را به پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، می‏رساند و در انتظار می‏ماند تا شادی و شعف این بشارت را در چهره ایشان ببیند. امّا اشک مجال شادی به چشمان پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم نمی‏دهد و در پاسخ حیرت سلمان، پیامبر به مصیبت‏هایی اشاره می‏کند که آن کودک شیرین و نو رسیده باید در آینده تحمّل کند. میلاد مبارک و خجسته او آغاز راه صبوری بود و زینب علیهاالسلام ، اسوه صبر الهی و بانوی بردباری و رضا، آمده بود تا از همان کودکی دشواری را تحمّل کند و دلش را از صبر و تحمل لبریز سازد.

نامی از آسمان

در خانه نورانی و آسمانی مولا علی علیه‏السلام شادیِ آمدنِ نورسیده‏ای برپاست. حضرت فاطمه علیهاالسلام ، نوزاد را در آغوش مولا نهاده، از او می‏خواهد اکنون که پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم در مدینه حضور ندارند، ایشان نامی برای کودک برگزیند. امام علی علیه‏السلام ، می‏فرمایند: «من بر رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، در نام‏گذاری او پیشی نمی‏گیرم». چند روزی از تولد نوزاد می‏گذرد تا آن‏که پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، به مدینه بازگشته و چون همیشه، ابتدا به خانه دردانه‏اش فاطمه زهرا علیهاالسلام ، وارد شدند. اندکی بعد نوزاد در آغوش جدّش آرام خفته است و چشمان پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم بر آسمان است. فرشته مقرب خدا، جبرئیلِ امین، نازل می‏شود. سلام و تهنیت خدا را می‏رساند و می‏فرماید: «نام این مولود را زینب بنه که این نام را خدا در لوح محفوظ نوشته است». وصیت فراموش شده
چند روزی از تولد خجسته‏ات می‏گذرد. اینک تو در آغوش گرم پر مهر پیامبر آرام خفته‏ای. جبرئیل امین نام زینب را برایت از سوی خدا تحفه آورده است. در آمدنت خدا نیز تهنیت می‏گوید. چقدر پیامبر تو را دوست می‏دارد و به تو مهر می‏ورزد: تو را به سینه می‏چسباند؛ چشمانت را می‏بوسد؛ تو را می‏بوید و سفارش می‏کند به همه امّت که حرمت این دختر را پاس بدارند. علاقه پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم به تو وصف‏ناشدنی است. تو زینب دردانه و عزیز دل رسول خدایی؛ هرچند جاهلان و کوردلان و کوته فکران امّت حرمت تو را پاس نداشتند و سفارش پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم را به فراموشی سپردند.

زینت پدر

خوش آمدی ای زینت پدر؛ ای مایه فخر عالم؛ ای تسلای دردهای مادر؛ خدا نام تو را زینب نهاد که تو زینت پدری. تو نگین زیبا و درخشان خلقتی؛ گل خوشبوی زیباترین بوستان آفرینشی؛ پدر خود زلال حیات در عالم است و تو زینت و مایه فخر او. در همه نیکی‏ها از پدر میراث برده‏ای، در شجاعت و شهامت، در فصاحت و بلاغت، در ادب و کمال و در عبودیت و تسلیم خدا بودن. پدر به تو فخر می‏کند و تو شایسته این افتخاری.

راهنمای سعادت

امروز روز ولادت بانوی بزرگ اسلام زینب کبری علیهاالسلام ، نمونه کامل زن مسلمان و مسلمان راستین، الگوی خداپرستی و تسلیم امرِ ولایت بودن، اسوه حیا و تقوا، ایمان و اطمینان درونی و عصاره توکل و عشق به خداست. روز میلاد خجسته و نیک او فرصتی است تا جوانان و بانوان ما به راهی که او روشن کرد و شناساند قدم نهند. از دریای وجودش مروارید کمال برگیرند و در نسیم یادش سرمست کمال و سعادت شوند. باشد که این سرمستی بهانه دل‏هامان باشد برای قدم نهادن در وادی سعادت.

فردایی نه چندان دور

زینب کبری ـ که سلام و درود خدا بر او باد ـ امروز می‏آید؛ می‏آید در فردایی نه چندان دور، در روز رحلت جدش پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، مونس مادر باشد و چند روزی بعد شاهد پهلوی شکسته مادر و رنجوری او گردد. زینب چهار ساله آن‏روز صبر می‏کند و می‏ماند تا در فردایی نه چندان دورتر پرستار فرق شکافته و محاسن بخون خضاب شده پدر باشد. امّا صبر می‏کند و می‏ماند تا در غربت و تنهایی برادرش حسن یاوری استوار و غمخواری همدم گردد. او می‏ماند تا در عاشورا با صبوری خویش صبر را خجل نماید و سرود جاودانه «ما رَأیْتُ الاّ جَمیلاً» را به تاریخ هدیه کند. آری او ماند تا پاسدار حریم آل اللّه باشد و تیماردار کاروانی زخم دیده و مصیبت کشیده، اما سربلند و سرافراز گردد.

بهانه قساوت

عافیت‏طلبی، نشستن در کنج آسایش، شیفته زندگی آرام و دلخواه بودن، دل باختن در برابر برق سکه‏های سرخ و زرد و تمایل به اندکی بیشتر از دنیا بهره بردن، چشم بستن به روی حقایق و گوش سپردن به خواهش نفس، همان انگیزه‏ای بود که کوفیان را به جنگ با خاندان رسول اللّه صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، کشانید، چنان که در پیِ آن همه سفارش پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، حرمت زینب علیهاالسلام دُردانه پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم را بشکنند، گوشواره از گوش دختران رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم بکشند و در همان حال از آن‏چه بر اهل بیت می‏رود بگریند و در پاسخ حیرت زینب علیهاالسلام ، که فرمود: «اگر می‏دانی و می‏شناسی چرا چنین می‏کنی؟» ابلهانه پاسخ گوید: اگر من گوشواره را نَبَرم دیگری می‏برد! راستی شیطان تا کجا در دل انسان حاکم می‏شود و هوای نفس تا چه حد سرکش و ظلمانی است!

مِهر مادری

مادری که از فرزند دل برکَنَد و او را به وادی شهادت بسپارد و در راه خدا فدا کند، در ایثارگری گوی سبقت ربوده و در فداکاری پرچم فتح برگرفته است. امروز ما میلاد مادری را جشن گرفته‏ایم که معلم فداکاری و آموزگار مکتب ایثار است. در تمام رنج‏ها و مصایب زینب کبری علیهاالسلام ، آن قدر صبوری و بردباری جاری است که کم‏تر از دو فرزند شهید او یاد می‏شود داغ مصایبی که بر دل زینب علیهاالسلام نشست آن قدر سنگین و دشوار بود که داغ دو فرزندش را از یاد می‏برد. سوز مظلومیت بی‏حد مولایش و امام زمانش حسین علیه‏السلام ، درد جهالت اسلامیان و عافیت‏طلبی‏شان، رنج مهجوری حق و فزونی باطل، آتشی است که لحظه به لحظه در جانش شعله‏ور می‏شود و او که در وادی ایثار پیشتاز بود، در شهادت فرزند حتی به سوگ ننشست تا مبادا ذره‏ای شرم یا اندوه بر دل عزیز برادرش حسین علیه‏السلام بنشیند. درود خدا بر او و بر اهل بیت عصمت.

نسیم مهر

روز عاشورا با همه دردها و رنج‏هایش گذشته است. کاروان با تنها امیدی که برایش مانده است به سوی کوفه به راه می‏افتد. امام سجاد علیه‏السلام ـ تنها حجّت خدا بر زمین، همه امید زینب علیه‏السلام به ماندن و بودن و همه بهانه خلقت در برجا ماندن و پایداری کردن ـ رنجور و داغ‏دیده و بیمار است. آن قدر بیمار که دشمن سنگ دل از کشتن او دست کشیده و به خیال خود به بیماری‏اش وا نهاده‏اند. کاروان به راه می‏افتد و امام به سوی قتلگاه چشم می‏دوزد که این گونه ساکت و آرام است و از آن همه غوغایش دیگر خبری نیست. بدن عزیزترین بندگان خدا را می‏بیند که تکه تکه بر زمین افتاده است؛ اشک امان نمی‏دهد؛ سینه امام تنگ می‏شود؛ زینب علیهاالسلام هراسان خود را به امام می‏رساند؛ اینک او نه تنها از تن بیمار امام پرستاری می‏کند که دل زخم‏دیده امام را نیز مرهم می‏نهد. او با یادآوری حدیثی از رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم در رضایت خدا از اهل بیت و پاداش بی نهایت آنها و عذاب دشمنان آنها، روحی تازه در کالبد بی رمق امام جاری می‏کند. اینک زینب علیهاالسلام ، در پس آن همه رنج و مصیبت صبور و مقاوم به امام و اهل کاروان دلداری می‏دهد.

بندگی و تسلیم محض

بنده محض خدا بودن یعنی یکسره تسلیم امر او شدن، از غیر او دل بریدن و به او پناه جستن؛ و زینب کبری علیهاالسلام ، پیشتاز در وادی رضایت و تسلیم و علمدار عبودیت و بندگی محض خدا، تجلی روشن این معناست. آن جا که آن بانوی بزرگ در بند اسارت دشمن، پس از تحمل داغ گران شهادتِ برادران و فرزندان و یاران و پس از آن همه قساوت دشمن با اهل کاروان، پس از آن‏که از سوز درون سر به چوبه محمل زده و به خون سر آتش دل را آرام کرده است، در دربار یزید چنین تسلیم محض خدا بودن را متجلی می‏کند. او می‏گوید: «سپاس و ستایش خدایی را که در ابتدا سعادت عطایمان کرد و در پایان رحمت و شهادت نصیبمان فرمود». آری درون کمال یافته زینب علیهاالسلام چیزی جز نیکی از سوی خدا نمی‏بیند و تواضع زینب او را به سوی سائیدن سرِ تسلیم و سپاس بر درگاه خدا می‏کشاند.

عرفان زینبی

دریای عرفان زینبی آن چنان ژرف و پرگهر است که می‏ارزد همه عمر در آن غوص کنی. اینک همه از عشق بی حد زینب کبری علیهاالسلام به برادرش امام حسین علیه‏السلام آگاهند. در ظهر عاشورا جز این برادر کسی دیگر برای او نمانده است. حسین علیه‏السلام محور هستی زینب علیهاالسلام است و بی او جان در بدن زینب علیهاالسلام آرام نمی‏گیرد. امّا در مقام بندگی خدا، زینبِ آسمانی، این بنده پاک و خالص خدا، هیچ جز معبود، نمی‏بیند. پس آن گاه که برادر جان فدای معبود می‏کند، او در برابر معبود زانو می‏زند، و از خدا می‏خواهد که این قربانی را از اهل بیت بپذیرد.

طوفان عفاف

زینب کبری علیهاالسلام بزرگ میراث‏دار حیا و عفت فاطمی و شهامت و فصاحت علوی اسوه حضور پاک و روشن زن مسلمان در جامعه است. آن دم که دفاع از ولایت و زنده داشتن پیام خون برادرش حسین علیه‏السلام مطرح است او آگاهانه و مقتدر طوفان به پا می‏کند. در مقابل جبّارترین حاکم زمان مردانه می‏ایستد و چنان بر او فریاد می‏زند که مستی پیروزی از سر او برون می‏شود و خوار و بی مقدار زبان به ندامت می‏گشاید. این شیر بیشه شجاعت و این سدّ پولادین دفاع از ولایت و حمایت از اسلام همان زینب عفیف سراپا آزرم است که گاهِ زیارت مزار جدّش در مدینه در پس حجاب حضور دو برادر و در پناه آنان به کوچه قدم می‏نهد. همان فریادگر عفاف و تقوا که از ساربان کاروان اسرا می‏خواهد که سرهای شهدا را از میان کاروان بیرون برد تا مردم کم‏تر به آنان چشم بدوزند. این همان زینب است که در دفاع از اسلام مردانه می‏خروشد و شجاعانه قد علم می‏کند. درود خدا بر او و بر اهل بیت عصمت باد.

آتش ندامت

اینک دُردانه علی مرتضی علیه‏السلام ، پاره قلب فاطمه زهرا علیهاالسلام ، بانوی قهرمان کربلا، داغدار و مجروح و دل شکسته، امّا لبریز از شهد ولایت و سرشار از عشق به اسلام، در مجلس یزید، در مقابل این حاکم جبّار ایستاده است و آتش ندامت بر دامن او می‏افکند: «هان ای یزید! به خدا قسم که پوست خود را شکافتی و گوشت خود را بریدی. به زودی بر رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم وارد شوی در حالی که گناهِ ریختن خون اولاد او برگردن توست و تاوان هَتک حرمت او بر دوش تو»

پرده‏دار لوح عفاف

این بانوی بزرگ عالم، پرده‏دار لوح عفاف و یکه‏تاز وادی ایمان و توکل، زینب کبری علیهاالسلام است که اینک در برابر فرومایه‏ترین حاکمان زمان ایستاده است در حالی‏که در بند اسارت و سوخته دل از هجران برادر است.
تن رنجور و دل سوخته او هرگز راه بر فریاد عاشورایی او نخواهد بست؛ فریادی که تا امروز در گوش زمان تکرار می‏شود: «ای یزید! اگر امروز ما را غنیمت خود دانستی به زودی این غنیمت تو را به سوی غرامتی سخت خواهد کشاند. آن روز که جز آن‏که پیش فرستادی چیزی نخواهی یافت. خداوند بر بندگانش ستم نمی‏کند و ما شکایت خود را به سوی او می‏بریم. اینک تو هرچه در توان داری در دشمنیِ با ما بکوش و هرچه مکر در توشه داری به کار بر که به خدا سوگند نخواهی توانست که نام ما را محو کنی و حقانیت ما را به پنهان داری و این ننگ را از دامن خود پاک کنی. اندیشه‏ات دروغ و حکومتت کوتاه است و جمعیتت پراکنده است، آن روز که منادی ندا کند که لعنت خدا بر ستمکاران باد.


[ پنج شنبه 90/9/17 ] [ 12:48 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

ای شیر زن کربلا!

تو مهر روشن و اوج خصال آینه‏ای
عیار پاکی و حسن کمال آینه‏ای
تو صبح صادق فجری، شکوه آینه‏ای
تو حرف روشن و پاک زلال آینه‏ای
در آسمان اصالت، به کهکشان مانی
گواه مریم و صبح وصال آینه‏ای
به صبر و حلم محمّد، شجاعتت چو علی‏ست
به زهد فاطمه مانی، مثال آینه‏ای
تو زیب صبر و شکوهی، فرشته تقوا
تو قهرمان زنانی، جلال آینه‏ای
زینب(س) دختر زهرا (علیهم السلام) در روز پنجم جمادی الاولی سال پنجم یا ششم هجرت در مدینه منوره دیده به جهان گشود. با این که معمول است غالباً والدین نام فرزندان خویش را انتخاب می‏کنند، ولی در جریان ولادت حضرت زینب(س) علی و زهرا(ع) این کار را به عهده پیامبر اسلام(ص) جدّ بزرگوار آن بانو گذاشتند. پیامبر نیز به دستور آسمانی بعد از در آغوش گرفتن و بوسیدن نوزاد اسم او را به امر الهی زینب(زین + اب) که به معنای زینت پدر است انتخاب نمود.(1)
او را ام کلثوم کبری، و صدیقه صغری نیز می‏گویند، از القاب آن حضرت، محدّثه، عالمه و فهیمه بود. او زنی عابده، زاهده، عارفه، خطیبه، عفیفه و مدیره بود. نسب نبوی، تربیت علوی و لطف خداوندی از او فردی با خصوصیّات و صفات برجسته ساخته بود طوری که او را «عقیله بنی هاشم» می‏گفتند. به همین جهت او نه تنها یک شیر زن و به قول معروف قهرمان کربلاست بلکه زنی است جامع تمام خصوصیات و ویژگیهای یک زن شایسته که می‏تواند در تمام زمانها برای تمام زنهای جامعه بشری، مخصوصاً جوامع اسلامی و علی‏الخصوص جامعه تشیع به عنوان بهترین الگو مطرح باشد، الگویی که هاله‏ای از محبّت و احساسات دور او را احاطه کرده بدین جهت به راحتی رفتارها و خصوصیات اخلاقی و عملی او می‏تواند در بانوان نفوذ نماید، و آنان را نیز به سمت و سوی شایستگی و برازندگی بکشاند، آنچه پیش رو دارید گامی است در این مسیر، و مقالی است به این هدف که با بیان گوشه‏هایی از اوصاف آن بانوی کمال یافته، بانوان جامعه اسلامی را به آن سمت و سو سوق داد.

1ـ پاسدار عفت و پاکدامنی

عفّت و پاکدامنی، برازنده‏ترین زینت زنان، و گران قیمت‏ترین گوهر برای آنان، و اصلی و اساسی‏ترین صفات بانوان است که تمام کمالات و پیشرفتهای زنان در پرتو آن معنی می‏یابد، و موجب پیشرفت و شایستگی می‏شود، و اگر زنی از عفّت و پاکدامنی عاری گشت هرچند از جهات علمی و مدیریتی، ورزشی و قهرمانی و... در اوج باشد جز زیان و ضرر به کمالات انسانی و جامعه بشری چیزی در پی نخواهد داشت.
زینب درس عفت را به خوبی در مکتب پدر آموخت آن جا که فرمود: «مجاهد در راه خدا، اجرش بیشتر از کسی نیست که قدرت دارد امّا عفّت می‏ورزد، نزدیک است که انسان عفیف فرشته‏ای از فرشتگان باشد.»(2)
زینب کبری عفت خویش را حتی در سخت‏ترین شرایط به نمایش گذاشت او در دوران اسارت و در حرکت از کربلا تا شام سخت بر عفت خویش پای می‏فشرد و مورخین نوشته‏اند: «وهی تستر وجهها بکفّها لانّ قناعها قد اخذ منها؛(3) او صورت خود را با دستش می‏پوشاند چون روسریش از او گرفته شده بود.»

داستان عجیب

هرگاه زنی عفیف باشد در موارد لازم امدادهای غیبی نیز به کمک او می‏رسد، زینب از کسانی است که مورد حمایت الهی قرار گرفت و امداد غیبی الهی باعث شد که مردم بیگانه نتوانند او را ببینند. در حکایتی می‏خوانیم: روزی مرحوم علّامه شیخ جعفر کاشف الغطا در سوگ حضرت زینب (س) اشعاری می‏سرود و بر روی کاغذ نوشت که ترجمه آن چنین است:
«زینب را در حالی که دست‏هایش بر گردنش بسته بود، بر شتر لاغری سوار کرده بودند و به اسارت بردند. نه صورتش پوشیده بود، و نه نقاب بر چهره داشت بلکه به وسیله دست و بازویش صورتش را می‏پوشاند.عزیزش حسین(ع) را روی خاک‏های گرم بیابان رها کرد. اگر چشم‏ها به آن بدن‏های پاک چاک چاک شهیدان بنگرند، فریاد و فغان سر می‏دهند و چنانچه آن سرهای بریده را نگاه کنند، اشک‏شان جاری می‏گردد. در آن وقت که زینب(س) را آن گونه به اسیری نزد یزید می‏بردند، آرزو داشت جسمش در زمین فرو رود تا ملامت و سرزنش دشمنان را نبیند.»
علّامه کاشف الغطا مدّتی بعد، به همان اشعار نوشته شده روی کاغذ مراجعه کرد. با تعجّب دید یک بیت شعر به این مضمون به سروده‏اش اضافه شده است:
«پرده‏هایی از نور، زینب را فرا گرفته بودند، که همان پرده‏ها مانع نگاه بینندگان به او می‏شدند.»
علّامه بسیار شگفت زده شد، زیرا چنین شعری را نسروده بود. عجیب این که وقتی که برای پاکنویس اشعارش به آن کاغذها مراجعه می‏کند آن یک بیت شعر در دست نوشته‏های قبلی‏اش نیست. این حادثه عجیب نشان می‏دهد که امدادهای غیبی الهی به صورت پرده‏ها و هاله‏هایی از نور، مانع از آن می‏شد تا تماشاگران قامت زینب(س) را بنگرند.(4)

2ـ بر کرسی تدریس

راه کسب دانش فراوان است، برترین علم و بهترین راه آن است که دانش مستقیماً از ذات الهی به شخصی اضافه شود، یعنی علم «لدنّی» باشد. خداوند متعال در مورد حضرت خضر می‏فرماید: «و علّمناه من لدنّا علماً؛(5) علم فراوانی از نزد خود به او آموخته بودیم».
زینب به شهادت امام سجاد(ع) دارای چنین علمی است، آن جا که به عمه‏اش خطاب کرد و فرمود: «انت عالمةٌ غیر معلّمة و فهمةٌ غیر مفهّمةٍ؛(6) تو دانشمند معلم ندیده و فهمیده‏ای فهم نیاموخته هستی.» رفتارهای روزمرّه، و خطبه‏های آن بانو نشان از آن دارد که سرمنشأ علم او عنایت و فیض الهی است.
روزی حضرت زینب(س) در محضر امام حسن(ع) و امام حسین(ع) نشسته بود و شاهد گفت و گوی برادرانش درباره گفتار رسول خدا(ص) پیرامون امور حلال، حرام و شبهه‏ناک بود تا این که خود شخصاً در بحث آنان شرکت کرد و چنان درباره سخنان پیامبر اکرم(ص) برای برادرانش توضیح می‏داد و تجزیه وتحلیل می‏کرد که امام حسن(ع) و امام حسین(ع) از بیانات زینب(س) متعجب شده بودند، وقتی سخنان زینب(س) به پایان رسید، امام حسن(ع) رو به خواهرش کرد و فرمود: «انّک حقّاً من شجرة النّبوّة و من معدن‏الرّسالة؛ به درستی که تو (زینب) از درخت نبوّت و از معدن رسالت هستی.»(7)
یعنی گفتار و روش و منش تو، از مرکز نبوّت و مخزن رسالت پیامبر اکرم(ص) نشأت می‏گیرد.
به جهت همین علمیت بالای حضرت بود که در کوفه با استقبال گرم بانوان برای تدریس و تعلیم واقع شد. بعد از ماجرای جنگ «جمل» و «صفین» که در سال (36 هـ.ق) به بعد رخ داد، حضرت علی(ع) با افراد خانواده به عراق آمدند و در کوفه ساکن شدند، و در این سفر زینب(ع) نیز همراه او بود و حدود چهار سال در کوفه ماندگار شد. زنان کوفه دریافته بودند که زینب از نظر مقام علمی و عملی همچون مادرش فاطمه(س) است، به همین جهت به وسیله مردان خود از حضرت علی(ع) خواستند که با زینب(س) سخن گوید و رضایت او را برای تدریس و تشکیل مجلس درس برای بانوان جلب کند. حضرت زینب(س) از این درخواست استقبال کرد و اعلام کرد: هر روز صبح مجلس درس در خانه امیرالمؤمنین علی(ع) برای بانوان برگزار می‏شود.»
زنان کوفه نیز با شنیدن این خبر بسیار خشنود شدند، آنان هر روز مشتاقانه به کلاس درس زینب(س) می‏شتافتند و کسب علم و دانش می‏کردند، زینب(س) در این مجالس به تفسیر قرآن، احکام، مباحث تربیتی می‏پرداختند و باعث ارشاد و راهنمایی بانوان می‏شدند.(8)
حضرت زینب هرگاه افراد مساعدی را پیدا می‏کرد ـ چه در مدینه و چه در کوفه ـ چنان آنان را جذب می‏کرد و مفاهیم قرآن و اسلام و احادیث را برای‏شان بالحن زیبا بیان می‏نمود که همگان شیفته وی می‏شدند. تاریخ گواه خوبی برای این موضوع است که حضرت شاگردان بسیاری را تحت آموزش خود قرار داد و آنان را تربیت کرد که برخی از آن‏ها به ازدواج کسانی درآمدند که همسرانشان از مقام و موقعیّت نظامی یا سیاسی بالایی برخوردار بودند. و حتّی برخی از آن شاگردان با برخوردهای صحیح افکار شوهران خودرا اصلاح کرده و آنان را با مکتب اسلام آشنا نمودند. زینب(س) چنان با دقّت و پشت‏کار با شاگردان خود کار می‏کرد و آنان را مورد تعلیم و تربیت قرار می‏داد تا در آینده بتوانند نسل‏ها را با اسلام آشنا سازند.(9)

3ـ ایثار و بخشش

یکی دیگر از صفات حسنه انسانهای برتر، مقدّم داشتن دیگران بر خود است. امام علی(ع) فرمود: «الایثار اعلی الایمان؛(10) ایثار بالاترین درجه ایمان است.» و فرمود: «الایثار اعلی الاحسان؛(11) ایثار برترین احسان است.» و
امام حسین(ع) که خود معصوم و واسطه فیض الهی است هنگام وداع به خواهر عابده‏اش می‏فرماید:
یا اختاه لاتنسینّی فی نافلة اللیل؛ خواهرجان! مرا در نماز شب فراموش مکن»
همین طور بخشش و انفاق به دیگران از بارزترین مصداقهای ایثار، و نشانه کمال نفس و خیرخواهی انسان است.
زینب مجلّله هم در ایثار و از خود گذشتگی، و هم انفاق و دستگیری از فقرا، گوی سبقت را از دیگران ربوده است. از ایثار اوست که برای حفظ جان اسرا و کودکان خطر را به جان خود می‏خرید، و در تمام صحنه‏ها دیگران را بر خود مقدّم می‏داشت. او در ماجرای کربلا حتی از سهمیه آب خویش استفاده نمی‏کرد و آن را به کودکان می‏داد. در بین راه کوفه و شام با این که خود گرسنه و تشنه بود، ایثار را به بند کشید و آن را شرمنده ساخت چنان که امام سجّاد(ع) می‏فرماید: «انّها کانت تقسّم مایصیبها من الطّعام علی الاطفال لانّ القوم کانوا یدفعون لکلّ واحدٍ منّارغیفاً من الخبز فی الیوم و اللّیلة؛(12)عمّه‏ام زینب (در مدّت اسارت) غذایی را که به عنوان سهمیّه و جیره می‏دادند بین بچّه‏ها تقسیم می‏کرد. چون آن‏ها در هر شبانه روز به هر یک از ما یک قرص نان می‏داند.» او نه تنها در بزرگی ایثار داشت که در کودکی نیز اهل ایثار بود.
شبی امیرمؤمنان علی(ع) مهمانی را به خانه آورد چون آن مرد شام نخورده بود، علی(ع) به همسرش فرمود: فاطمه جان! آیا غذایی برای مهمان داریم؟
چیزی در خانه نداریم، فقط یک قرص نان، سهم دخترم زینب(س) است. زینب که کودکی بیش نبود، گفت و گوی پدر و مادرش را شنید، بی درنگ از رختخواب برخاست نزد مادر آمد و گفت: مادر جان! غذای مرا به مهمان بده من صبر می‏کنم! علی (ع) و فاطمه(س) از این رفتار دخترشان بسیار خشنود شدند.(13)
او حتی تازیانه‏ها را به جان می‏خرید و نمی‏گذاشت بر بازوی کودکان اصابت کند.
امّا انفاق او به فقرا نیز زبانزد مردم آن زمان بود. و همچون پدر بزرگوارش امیرمؤمنان علی(ع) کمک‏های خود را مخفیانه و به دور از چشم دیگران انجام می‏داد تا باعث شرمندگی و خجالت نیازمندان نشود.
آن بانو بارها و بارها به نزدیکان و آشنایان خود این موضوع را سفارش می‏کرد که نباید به آبروی نیازمندان و فقرا لطمه‏ای وارد شود و آنان در جامعه احساس حقارت و کوچکی کنند.»(14)
مورخان می‏گویند: بعضی روزها فقرا و بینوایان چنان به در خانه دختر علی(ع) پناه می‏آوردند، و تجمّع می‏کردند که غلامان و کنیزان خانه آن‏ها را پراکنده می‏ساختند، ولی همین که زینب(س) از راه می‏رسید، همه آنان را اطراف خود جمع می‏کرد و به یکایک مشکلات و گرفتاریشان رسیدگی و باری از دوش شان برمی‏داشت.(15)

4ـ روحیه بخشی

در تمام دوران زندگی و فراز و نشیبهای آن، مخصوصاً در حوادث تلخ و مسافرت‏ها آن چه بیش از هر چیز برای انسان لازم و کارساز است روحیه و دلگرمی است. اگر انسان برای کارهای مهم و حساس زندگی روحیه نداشته باشد، آن کار با موفقیّت انجام نشده و به نتیجه نخواهد رسید و چه بسا که با شکست نیز مواجه شود.
زن هم در سطح جامعه و هم در خانواده در بخش روحیه بخشی همسر و فرزندان و زیردستان می‏تواند نقش مهمی ایفا کند. یکی از بارزترین اوصاف کمالی زینب(س) روحیه بخشی اوست. او بعد از شهادت مادر روحیه بخش پدر و برادران بود، و در شهادت پدر و سپس برادرش امام حسن(ع) نقش مهمّی را برای تسلّای بازماندگان ایفا می‏کرد. پس از شهادت امام حسین(ع) و در طول دوران اسارت، این صفت نیکوی زینب(س) بیشتر ظهور و بروز کرد. او پیوسته یاور غمدیدگان و پناه اسیران، و روحیه بخش مصیبت دیدگان بود. از گودی قتلگاه تا کوچه‏های تنگ و تاریک کوفه، از مجلس ابن زیاد تا ستمکده یزید، همه جا فرشته نجات اسرا بود.
نه تنها زینب از دین یاوری کرد
به همّت کاروان را رهبری کرد
به دوران اسارت با یتیمان
نوازش‏ها به مهر مادری کرد
او حتّی تسلّی بخش دل امام سجاد(ع) نیز بود. از جمله به امام سجاد گفت:
لایجزعنّک ماتری فواللّه انّ ذلک لعهد من رسول اللّه (ص) الی جدّک و ابیک و عمّک؛ «ای پسر برادر!» آن چه می‏بینی (از شهادت پدر و برادران و اسارت) تو را بی تاب نسازد، به خدا سوگند! این عهد رسول خدا(ص) از جدّ و پدر و عمویت می‏باشد.
آنکه قلبش از بلا سرشار بود
دخت زهرا زینب غمخوار بود
او ولایت را به دوشش می‏کشید
چون امام عصر او بیمار بود
باطنین خطبه‏های حیدری
سخت او رسواگر کفّار بود
راستی وجود با برکت زینب(س) برای کاروان اسرا که متشکل از 72 نفر زن و کودک بود سخت روحیه بخش بود، هرجا غمها و طعنه‏ها بیش از حد آنان را آزار می‏داد به زینب پناه می‏بردند.

5 ـ عبادت و بندگی

از مهمترین نیازهای هر انسانی مخصوصاً قشر بانوان که نیاز به سکونت و آرامش بیشتری دارند، عبادت و بندگی خداوند انسان را تا اوج کمالات پرواز می‏دهد. امّا عبادات و بندگی یک زن علاوه بر آن که خود او را به کمالات و قرب الهی ترقّی می‏دهد می‏تواند بر فرزندان و همسرش تأثیر شگرفی داشته، و از این طریق کل جامعه را به سوی سعادت سوق دهد، چرا که هدف از آفرینش و خلقت انسان رسیدن به قلّه کمال بندگی است: «ما خلقت الجنّ و الانس الّا لیعبدون؛(16) من جن و انس را نیافریدم جز برای این که عبادت کنند.»
زینب(س) نیز از عابدان روزگار و عاشقان عبادت و شب زنده داری بود. او همچون مادرش فاطمه(س) نماز خود را اوّل وقت به جا می‏آورد و در انجام آن بسیار دقّت داشت. اگر هنگام کار بود، کار را رها کرده، نماز را به جا آورده و بعد از آن اقدام می‏کرد. چنان غرق در نماز و عبادت می‏شد گویا در این دنیا نیست، و تمام توجّه خود را به معبود یکتای خویش متوجه می‏نمود.(17)
علاوه بر نمازهای واجب آن بانوی عابده، اهل تهجد و شب زنده داری و تلاوت قرآن بود. امام سجاد(ع) می‏فرماید: «انّ عمّتی زینب کانت تؤدّی صلواتها من قیام الفرائض و النّوافل عند مسیرنا من الکوفة الی الشّام و فی بعض منازل کانت تصلّی من جلوسٍ لشدّة الجوع و الضّعف؛(18) عمّه‏ام زینب در مسیر کوفه تا شام همه نمازهای واجب و مستحب را اقامه می‏نمود و در بعض منازل به خاطر شدّت گرسنگی و ضعف، نشسته ادای تکلیف می‏کرد.»
آن بانوی مکّرمه در حساس‏ترین شب زندگی، شب هجران از حسین(ع) و برادران، شب اسارت و غربت، شب آوارگی، شب دود و خون و ترس و وحشت و تنهایی،...تهجد و شب زنده داریش را ترک نکرد. از فاطمه بنت الحسین(ع) نقل شده است که فرمود: «و امّا عمّتی زینب فانّها لم تزل قائمةٌ فی تلک اللّیلة ای عاشرةٍ من المحرّم فی محرابها تستغیث الی ربّها و ماهدأت لنا عین و لاسکنت لنازمرةٌ؛(19) عمّه‏ام زینب(س) در تمام شب عاشورا در محراب خویش ایستاده و به پروردگارش استغاثه می‏کرد. در آن شب هیچ یک از ما نخوابید و صدای ناله ما قطع نشد.»
امام حسین(ع) که خود معصوم و واسطه فیض الهی است هنگام وداع به خواهر عابده‏اش می‏فرماید: یا اختاه لاتنسینّی فی نافلة اللیل؛(20) خواهرجان! مرا در نماز شب فراموش مکن» این نشان از آن دارد که این خواهر، به قلّه رفیع بندگی و پرستش راه یافته و به حکمت و هدف آفرینش دست یازیده است.

پى‏نوشتها:

21. شیخ ذبیح اللّه محلّاتی، ریاحین الشریعه، تهران، دارالکتب الاسلامیّه، ج 3، ص 46.
22. نهج البلاغه، فیض الاسلام، حکمت 466.
23. جزائری، الخصائص الزینبیّه، ص 345.
24. علی اکبر سید عبدالرّزاق مقرّم، ص 21، زینب فروغ تابان کوثر، محمدی اشتهاردی، ص 99 ـ 101.
25. سوره کهف، آیه 65.
26. شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، تهران، علمیّه اسلامیه، چاپ قدیم، 1331 هـ.ش، ج 1، ص 298.
27. السیده زینب، ص 911، زینب فروغ تابان کوثر، ص 74.
28. زندگانی حضرت زینب(س) ص 40 ـ 45.
29. همان، ص 125 و سیره عملی حضرت زینب، امیرحسین علیقلی، 20.
30. میزان الحکمه، ج1، ص 4.
31. همان.
32. ریاحین الشریعه، همان، ج 3، ص 62.
33. همان، ص 64 ؛ و فضایل...و کرامات حضرت زینب، ص27.
34. زندگی زینب (س) ص 29، 32، 37.
35. سیره عملی حضرت زینب، همان، ص 21، چهارده معصوم، ص 401 و 403.
36. سوره ذاریات، آیه 56.
37. داستانهایی از زندگی حضرت زینب(س)، ص 17 ـ 21.
38. ریاحین الشریعه، ج 3، ص 62.
39. همان.
40. همان، ص 61 ـ 62
.


[ پنج شنبه 90/9/17 ] [ 12:47 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

نام نهادن زینب(سلام الله علیها)

چشم اهل مدینه، روزی به جمال زینب کبری روشن شد که پیامبر گرامی اسلام(ص) در سفر بودند. فاطمه زهراء(س) به امیر مؤمنان(ع) عرض کردند: چون پدرم در مسافرت هستند، نامی برای این دختر برگزین. علی(ع) فرمودند: من بر پدرت پیشی نمی‏گیرم. صبر می‏کنیم تا رسول خدا(ص) از سفر باز گردند. پس از بازگشت رسول خدا(ص) از ایشان خواستند تا نامی برای نو رسیده انتخاب کنند. پیامبر فرمودند: فرزندان فاطمه اگرچه اولاد من هستند، ولی امر آن‏ها با خدا است و من منتظر دستور الهی می‏مانم. جبرئیل نازل شد و عرض کرد: خداوند می‏فرماید: نام این دختر را زینب بگذارید، چرا که این نام را در لوح محفوظ نوشته‏ایم.

القاب زینب(سلام الله علیها)

حضرت زینب را «عقیله بنی هاشم» نام نهاده‏اند و عقیله، به زنی بزرگ منش گویند که در بین بستگان، عزیز و محترم و در خاندانِ خود، ارجمند باشد. دیگر لقب ایشان صدیقه صغری است. به زن بسیار راستگو، صدیقه گویند، و چون فاطمه زهرا را صدیقه کبری می‏خواندند و علی(ع) را صدیق اکبر، زینب را صدیقه صغری نامیده‏اند.
لقب دیگر آن بانوی بزرگوار، «عصمت صغری» است، چرا که ملکه پاک‏دامنی و دوری از گناه را خداوند به او عطا فرموده بود. این بانوی امین و بزرگوار القاب دیگری نیز داشته‏اند که از آن جمله است: «ولیّةُ الله» و «اَمینةُ‏الله».

کمالات حضرت زینب (سلام الله علیها)

زینب کبری را کمالاتِ بسیار بود: در جمال و سکینه و وقار، همانند خدیجه کبری بود و در عصمت و حیا، به فاطمه زهرا می‏مانست. در فصاحت و بلاغت، هم چون علی مرتضی بود و در حلم و بردباری، هم سانِ امام مجتبی و در شجاعت و قوت قلب، بسانِ حضرت سید الشهدا.

تربیت حضرت زینب (سلام الله علیها)

زینب کبری در حصنِ حصینِ نبوت و خاندان والا مقامِ ولایت و امامت تربیت یافت. از لبان آموزگار وحی، دانش اندوخت و در دامان کرامت، پرورش یافت و از تربیت خمسه طیبه، ادب آموخت.

یگانه پرستی زینب(سلام الله علیها)

حضرت زینب در دوران طفولیت در دامان پدر می‏نشست و حضرت علی(ع) با لطف و مهربانی، به او سخن گفتن می‏آموخت. روزی امام به دختر عزیزش فرمود: بگو «یک». گفت: یک. فرمود: بگو «دو» زینب ساکت ماند. فرمود: نور دیده من! بگو دو. ناگهان زینب زبان گشود و عرض کرد: پدر جان! زبانی که به گفتنِ یک گردش کرد، چگونه می‏تواند «دو» بگوید؟! امام که می‏دانست مراد فرزندش اذعان به توحید و یگانگی خدا است، او را به سینه چسبانید و بوسید.
زین‏ أب
بعضی معتقدند: زینب، نام درختی زیبا و خوشبو است، و برخی گفته‏اند: زینب در اصل، مرکب از دو کلمه «زین»و«اب» است و زینب را از آن رو زینب گویند، که زینت و افتخار پدر است و بدین سان، آن بزرگوار را «زین ابیها» نامند؛ هم چون مادرش که«ام ابیها» است.

بندگی خدا

شهامت، شجاعت و قوت قلب زینب، از ارتباط و اتکای او به خدا سرچشمه می‏گیرد. سخنان کوبنده‏اش در کاخ یزید، نهی از منکر در آن فضای مسموم، حمایت و پاسداری از حیا و عفت در همه مراحل سفر، و عمل به وظیفه در همه جا، جلوه‏هایی از بندگی حضرت زینب(س) است.

دوستی زینب(سلام الله علیها) و حسین(علیه السلام)

علاقه و محبت امام حسین و زینب(ع) به یکدیگر در تمام مراحل زندگیشان جلوه‏گر است: در طفولیت، زینب جز در آغوش حسین آرام نمی‏گرفت و همواره به او چشم می‏دوخت. گویند: موقع ازدواج، زینب کبری با شویش، عبد اللّه شرط کرد که همه روزه به او اجازه دهد تا حسین(ع) را زیارت کند و کمتر روزی بود که زینب حسین را نبیند.

هم سفر حسین(علیه السلام)

بعضی از سیره نویسنان گفته‏اند: در هنگام ازدواجِ زینب کبری، علی(ع) با عبد اللّه شرط کرد که هر گاه حسین به سفر رفت، زینب هم اجازه داشته باشد با او مسافرت کند. عبد اللّه شرط را پذیرفت و به پیمان خود همواره پایبند بود.

دانش زینب(سلام الله علیها)

حضرت زینب از نظر دانش در آن مرتبه بود که بسیاری از زنان مدینه نزد ایشان می‏آمدند و از درس تفسیر او بهره می‏بردند. البته دانش او برگرفته از مدرسه و مکتب نبود، بلکه ـ چنان که امام سجاد(ع) در مسجد کوفه بعد از ایراد خطبه معروف حضرت زینب فرمودند ـ او دانشمندی الهی است و خداوند چشمه‏های زلال معرفت را بر قلب مبارکش جاری ساخته است.

عبادت زینب کبری(سلام الله علیها)

زینب(س) در خشوع و خضوع و عبادت و بندگی مانند پدر و مادر بزرگوارش بود: شب‏ها را به تهجد صبح می‏کرد و مدام قرآن تلاوت می‏فرمود. آن بانوی بزرگ اسلام در میدان دشوار کربلا و از آن جا تا شام، در مشکل‏ترین حالات، نماز شب و عبادتِ خدا را ترک نگفت.

فصاحت و بلاغت

ابن عباس، پسر عموی پیامبر(ص) درباره زینب کبری چنین گوید: عقیله ما زینب، دختر علی(ع) در فصاحت و بلاغت و شجاعت ادبی، بی نظیر بود. هنگامی که سخن می‏گفت، می‏پنداشتی علی(ع) سخن می‏گوید گواه این مطلب سخنرانی او در مجلس یزید است. این سخنان در حدّ اعلای فصاحت و در اوج شیوایی و رسایی قرار دارد.

بصیرت در امور سیاسی

محمد غالب شافعی از علمای اهل سنت می‏گوید: زینب(س) دختر علی بن ابیطالب در بهترین مکتب اخلاقی پرورش یافت و از سرچشمه آیات الهی سیراب گشت؛ در حلم و کرم و بصیرت در امور سیاسی بین خاندان بنی هاشم مشهور شد و جمال و جلال، سیرت و صورت و اخلاق و فضیلت را به هم آمیخت. او شب‏ها در عبادت بود و روزها در روزه.

صبر و شکیبایی

مرحوم سپهر، سیره نویس معروف می‏گوید: در مراتب فضل زینب کبری(س) سخن بسیار است: به فصاحت و بلاغت او، همگان معترفند؛ هر گاه لب به سخن می‏گشود، گویی علی بن ابیطالب سخن می‏گفت. عفت و عصمت، و درایت و دانش آن بانوی بزرگ فراتر از آن است که به قلم در آید و در وصف بگنجد. در صبر و شکیبایی چنان بود که همگان را متحیر می‏ساخت. اگر اندکی از سنگینیِ مصایب او، بر دوش کوه‏ها و آسمان و زمین قرار گیرد، آن‏ها را متلاشی می‏کند. به راستی از آغاز آفرینش انسان تا کنون زنی به بردباری، ایثار و شجاعت او دیده نشده است.


[ پنج شنبه 90/9/17 ] [ 12:46 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

حضرت زینب کبری علیها السلام در روز پنجم جمادی الاولی سال پنجم یا ششم هجری قمری در شهر مدینه منوره متولد گردیده و جهان را به قدوم خویش مزین فرمودند. نام مبارک آن بزرگوار زینب، و کنیه گرامی شان ام الحسن و ام کلثوم و القاب آن حضرت عبارتند از: صدیقه الصغری، عصمه الصغری، ولیه الله العظمی، ناموس الکبری، شریکه الحسین علیها لسلام، عالمه غیر معلمه، فاضله، کامله و... پدر بزرگوار آن حضرت، اولین پیشوای شیعیان، حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام، و مادر گرامی آن بزرگوار، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می باشد.

نام گذاری حضرت

در آن زمان که صدیقه کبری سلام الله علیها به این گوهر دریای عصمت و طهارت باردار بود، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در مدینه حضور نداشتند و به سفری رهسپار بودند. هنگامی که وجود مقدس زینب کبری سلام الله علیها متولد گشت، صدیقه طاهره سلام الله علیها به امیرالمومنین علیه السلام فرمود: چون پدرم در سفر است و در مدینه حضور ندارد، شما این دختر را نام بگذارید. آن حضرت فرمود: من بر پدر شما سبقت نمی گیرم، صبر کن که به این زودی رسول خدا باز خواهد گشت و هر نامی که صلاح بدانند بر این کودک می نهند. سه روز گذشت، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مراجعت نمود و همان گونه که رسم و سیره رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم بود، نخست به منزل حضرت زهرا سلام الله علیها وارد گشتند. امام علی علیه السلام خدمت آن حضرت عرض کرد: یا رسول الله! خداوند متعال دختری به دخترت عطا فرموده است، نامش را معین فرمایید. حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: اگر چه فرزندان فاطمه اولاد من می باشند، لیکن امر ایشان با پروردگار عالم است و من منتظر وحی می باشم. در این حال جبرئیل نازل شد و عرض کرد: یا رسول الله! حق، تو را سلام می رساند و می فرماید: نام این مولود را «زینب» بگذار، چرا که این را در لوح محفوظ نوشته ایم.
رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم قنداقه آن مولود گرامی را طلبید و به سینه چسبانید، ببوسید و نامش را زینب نهاد و فرمود: به حاضرین و غایبین امت، وصیت می نمایم که حرمت این دختر را پاس بدارند. همانا که او به خدیجه کبری سلامعلیها شبیه است.
زینب را مخفف‌ «زین اب»‌ دانسته‌ اند، یعنی زینت پدر. امام حسین‌(ع‌) هنگام دیدار، به احترامش از جا برمی ‌خاست. زینب کبری، از جدش‌ رسول خدا و پدرش امیرالمومنین و مادرش فاطمه زهرا علیهم السلام حدیث روایت کرده است. این بانوی بزرگ، دارای قوت قلب، فصاحت زبان، شجاعت، زهد و ورع، عفاف وشهامت فوق العاده ای بود.

هوش و ذکاوت

صاحب کتاب «اساور من ذهب» در باره حافظه و ذکاوت آن بانوی بزرگوار چنین می نویسد: «در اهمیت هوش و ذکاوت آن بانوی بزرگوار همین بس که خطبه طولانی و بلندی را که حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا صلوات الله و سلامهعلیها در دفاع از حق امیرالمومنین علیهالسلام و غصب فدک در حضور اصحاب پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ایراد فرمودند، حضرت زینب علیها السلام روایت فرموده است.» و ابن عباس با آن جلالت قدر و علو مرتبه در حدیث و علم، از آن حضرت روایت نموده و از آن حضرت به عنوان عقیله تعبیر می کند. چنانچه ابوالفرج اصفهانی در مقاتل مینویسد: «ابن عباس خطبه حضرت فاطمه سلام الله علیها را از حضرت زینب سلام الله علیها روایت کرده و می گوید: حدثتنی عقیلتنا زینب بنت علی علیهالسلام..»
دقت کنیم که حضرت زینب علیها السلام با اینکه دختری خردسال (یعنی هفت ساله و یا کمتر) بود، این خطبه عجیب و غراء را که محتوی معارف اسلامی و فسلفه احکام و مطالب زیادی است با یک مرتبه شنیدن حفظ کرده، و خود یکی از راویان این خطبه بلیغه و غراء می باشد.

فصاحت و بلاغت

کلمات و فرمایشات گهربار آن حضرت در خطبه هایی که از آن حضرت روایت شده، خود قوی ترین دلیل بر کمال فصاحت و بلاغت آن بانوی بزرگوار می باشد. همان بانویی که امام سجاد علیه السلام در حق ایشان فرمودند: «ای عمه! شما الحمد لله بانوی دانشمندی هستید که تعلیم ندیده، و بانوی فهمیده ای هستید که بشری شما را تفهیم ننموده است.» حضرت زینب (س) بزرگ بانوی جهان اسلام، بیدارگر و ادامه دهنده حادثه عاشورا و دارنده دانش های دو جهان و به گفته امام سجاد (ع)؛ «دانای بدون آموزگار و فهمیده بدون فهماننده» بود. الگوی راستین وی، بانوی دو جهان، حضرت فاطمه (س) مادر وی بوده است. زینب (س) در دامان پرمهر و معنویت فاطمه (س) از سرچشمه معارف اسلامی و قرآنی سیراب گشت. رسالت راستین زینب هنگامی آغاز گردید که پس از به شهادت رسیدن امام حسین(ع) و هفتاد و دو تن از یارانش با ایراد سخنان آتشین به بیدارگری مردم کوفه و ستیز با ستمکاران و یزیدیان پرداخت. پس از واقعه خونبار کربلا نقش ایشان روند تازه تری یافت. آن حضرت در این دوران ضمن حضور در کاروان اسرای کربلا در برابر حکام جور قرار گرفتند و به افشاگری ظلم و ستم وارد بر آل طه از سوی خاندان امیه پرداختند. آن حضرت در این دوران سخت با حضور در کاخ برخی حکمرانان جور زمان مانند یزید و ابن زیاد، با تاکید بر حقانیت راه آل محمد(ص) بر سخنان و تبلیغات مسموم خاندان امیه در باره بنی هاشم خط بطلان کشیدند.
صدیقه توانا، عقلیه دودمان وحی، تربیت شده خاندان نبوت، حضرت زینب کبری(س) است. هم او که در بزرگواری و کرامتش بسیار سخن ها گفته و نوشتهاند. او نمودار حق و جهاد در راه خدا و نگهدارنده ایمان و عقیده، قهرمان دلیری و شجاعت، جلوه فصاحت و بلاغت، آتش افشان حق در برابر نیروهای ستمگر و کوبنده دژخیمان زورگو است. زینب(س) تجسم زهد، ورع، علم، عفاف و شهامت و عقیله طاهره، متخلق به اخلاق الهی است. این بزرگوار (س) راه مقاومت در برابر باطل را به امت نشان داد و فداکاری در راه خدا و چشم پوشی از همه چیز را در راه برافراشتن پرچم حق به همه یاد داد. ایثار، فداکاری، وزانت عقل، صبر و بردباری، علم وسیع و دانش وافر، سخنان سنجیده و منطقی او در فرصت های حساس توام با آن مظلومیت و ستم های جانکاهی که به او وارد آمده است، از او چهره یک شخصیت بی نظیر، رزم آور شجاع، جهادگر بی باک و سخنور توانا در قلوب و اذهان ترسیم نموده است که تا چرخ زمان حرکت دارد، تا نسل ها در روی زمین حیات دارند و تا زمین دور خورشید می گردد این چراغ فروزان، نورافکن جهانیان و نسلهای آینده خواهد بود.

کرامات

به غیر از انوار مقدسه چهارده معصوم علیهم السلام، در میان خاندان رسالت و اهل بیت گرامی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، افرادی هستند که در نزد خداوند متعال دارای رتبه و منزلت رفیع و والایی می باشند و توسل به ایشان، موجب گشایش مشکلات و معضلات امور دیگران است. مانند حضرت اباالفضل علیه السلام که حتی در موارد زیادی مسیحیان به آن حضرت متوسل شده و به برکت توسل به آن حضرت مشکلات شان حل گردیده و به حوایج و خواسته های خویش ناِیل گردیده اند. حضرت زینب سلام الله علیها نیز بانویی بزرگوار از این دودمان پاک است که توسل به آن حضرت برای حل مشکلات بزرگ، بسیار تجربه شده و کرامات بسیاری از آن بانوی گرامی نقل شده است.


[ پنج شنبه 90/9/17 ] [ 12:45 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

یکی از بزرگ ترین زنان اهل بیت علیهم السلام از لحاظ حسب و نسب و از مهم‌ترین بانوان طاهره که دارای روحی بزرگ و مقام تقوا و آیینه تمام‌نمای رسالت و ولایت بوده، حضرت زینب (س) دخت علی‌بن‌ابیطالب (ع) و حضرت فاطمه زهرا(س) است که در دامان رسالت و امامت رشد یافته بود.
زینب (س)، مجسمه شجاعت، شهامت، صبر و ایثار بود که خوانش زندگی، فضائل و خصائل اخلاقی‌اش می‌تواند چراغ راه نسل کنونی و آیندگان باشد. این نوشتار به مناسبت تولد این بانوی بابرکت تقدیم خوانندگان می‌شود.
حضرت زینب(س)، سومین فرزند مهد ولایت، در روز پنجم جمادی‌الاول سال پنجم یا ششم ه. ق در شهر مدینه منوره دیده به جهان گشود. وقتی او را نزد پیامبر(ص) آوردند، حضرت پس از تبریک و تهنیت و ابراز خوشحالی، نام وی را زینب گذاشت؛ یعنی زینت پدر. آنگاه فرمود: «به همه امت وصیت می‌کنم احترام این دختر را نگه دارند که او همانند خدیجه کبری است.» بعدها مشخص شد همان‌گونه که فداکاری‌های خدیجه در پیشبرد اهداف پیامبر و اسلام بسیار ثمربخش بود، ایثار، صبر و استقامت زینب در راه خدا نیز در بقا و جاودانگی اسلام از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. در نقل دیگری وارد شده که ایشان وقتی این نوزاد را در آغوش گرفتند، فرمودند: پاره تنم! نور دیده‌ام! هر کس بر او و بر مصائب او گریه کند، پاداش و مزد او مانند ثواب کسی است که بر برادرش حسن و حسین علیهما‌السلام گریه کند.
القابی که برای آن حضرت نقل شده است، ‌به گوشه‌هایی از عظمت‌ شخصیت این بانوی بزرگ اسلام دلالت دارند. از جمله القاب وی را می‌توان عالمه غیر معلمه، نائبه الزهراء، عقیله‌النساء، الکامله، ولیده الفصاحه، صدیقه الصغری، معصومه‌الصغری، صابره محتسبه، سلیله‌الزهراء، امینه‌‌الله، محدثه، ناموس کبریا، قره` العین مرتضی، عقیله بنی هاشم، محبوبه المصطفی، زاهده، عابده، نابغه الزهرا و... دانست.
در یگانه بودن او همین بس که حضرت زینب(س) در خانه وحی و ولایت و از پدر و مادری معصوم متولد و در آغوش نبوت و مهد امامت و ولایت و مرکز نزول وحی الهی، بزرگ شد. ایشان در خانه‌ای تربیت و رشد یافت که عالی‌ترین نمونه زندگی خانوادگی به شمار می‌رود و در طول تاریخ بشر، خانواده‌ای به این بزرگی و عظمت نیامده است و نخواهد آمد. شخصیت زینب در خانه‌ای شکل گرفت که نور ایمان در آن می‌درخشید و سرشار از صفا، صمیمیت و مملو از معنویت و عشق به خدا بود. خانه‌ای که پدری چون علی دارد و مادری چون فاطمه. پدر و مادر معصومی که تمایلات نفسانی و هوی‌‌و‌هوس در آنان راه نداشت و انگیزه حرکت‌ها و فعالیت‌هایشان صرفا انجام وظیفه الهی بود.
زینب در این محیط و تحت تربیت چنین پدر و مادری رشد می‌یابد و در چنین مدرسه‌ای، معارف الهی و آداب اسلامی را فرا‌‌می‌گیرد و به تربیت دینی و فضائل اخلاقی دست می‌یابد و به کمال می‌رسد. عقیله بنی‌هاشم شاهد بود که چگونه مادرش برای ایجاد کانونی آرامبخش و سرشار از صفا، صمیمیت و معنویت تلاش می‌کرد. او این سخن پدرش را شنیده بود که می‌فرمود: وقتی به خانه می‌آمدم و به زهرا نگاه می‌کردم، تمام غم و غصه‌هایم برطرف می‌شد و او هیچ‌گاه مرا خشمگین نکرد. زینب نمونه باشکوه صمیمیت، همدلی و همراهی را در کانون پرمهر پدر و مادر خویش مشاهده کرده بود و لذت آن را از یاد نمی‌برد. حضرت زینب(س) بیشتر اوقات را در کنار جدش رسول خدا(ص) بود. انس وی به پیامبر(ص) و نیز محبت پیامبر خدا به این دختر را نمی‌توان توصیف کرد. فاطمه زهرا(س) در آن مدت کوتاه، نه تنها دخترش زینب کبری(س) را از نظر رشد فکری، اخلاقی، فرهنگی و معنوی تربیت کرد، بلکه او را از بسیاری از علوم قرآنی و پیشامدهای آینده آگاه ساخت.
روایت شده است که روزی حضرت زینب(س) در حضور پدرش قرآن تلاوت می‌کرد و از تفسیر آیاتی از پدرش می‌پرسید. حضرت علی(ع) نیز پاسخ وی را می‌داد؛ ولی زینب، باهوش و فراست خویش دریافت که حضرت به روزهای آینده و مسوولیت خطیری که در انتظار اوست، اشاره می‌کند. بنابراین با قیافه‌ای جدی گفت: ای پدر، آن را می‌دانم. مادرم از آن اخبار، آگاهم کرده تا برای فردا آماده‌ام کند.
در ارتباط با انس حضرت زینب با برادرانش، حسن و حسین علیهما السلام نقل شده است که او به برادرانش محبت فوق‌العاده‌ای داشت و از هر نظر احترام آنان را نگه می‌داشت و اگر روزی یا مدتی آنها را نمی‌دید، کاملاً بی قرار بود و چنین احساس می‌شد که چیز گرانمایه‌ای را گم کرده است. برادرانش نیز او را عزیز و گرامی‌داشته و احترام خاصی برای وی قائل بودند.
در تاریخ آمده است که علاقه حضرت زینب(س) به برادرش حسین(ع) به حدّی بود که در دوران کودکی همیشه با او بود و نیز متقابلاً محبت و احترام امام حسین(ع) به خواهرش در حدّی بود که هرگاه زینب(س) به دیدار برادرش می‌آمد، حضرت پیش پای او قیام می‌کرد و او را در جای خود می‌نشاند.
فاطمه زهرا (س) نه تنها دخترش زینب را از نظر رشد فکری، اخلاقی، فرهنگی و معنوی تربیت کرد، بلکه او را از بسیاری از علوم قرآنی و پیشامدهای آینده آگاه ساختاما آنچه زینب(س) را از دیگران متمایز می‌کرد و به او عظمتی خاص می‌داد، صبر او بود. زینب کبری(س) از دوران کودکی تا پایان عمر، با غم‌ها و مصیبت‌ها آشنا و با حوادث هولناک و پیشامدهای تلخ و سهمگین روزگار رو به رو بود؛ به گونه‌ای که بر اساس بعضی نقل‌ها در تاریخ اسلام به نام ام‌المصائب مشهور شده است. زمانی که حضرت زینب(س)، تقریباً 5 یا 6 سال بیشتر نداشت، نزد پیامبر آمد و با زبان کودکانه به پیامبر گفت: «ای رسول خدا! دیشب در خواب دیدم باد سختی وزید که بر اثر آن، دنیا در ظلمت فرو رفت و من از شدت آن باد به این سو و آن سو می‌افتادم تا این‌که به درخت بزرگی پناه بردم، ولی باد آن را ریشه‌کن کرد و من به زمین افتادم. دوباره به شاخه دیگری از آن درخت پناه بردم که آن هم دوام نیاورد. برای سومین مرتبه به شاخه دیگری روی آوردم، آن شاخه نیز از شدت باد در هم شکست. در آن هنگام به دو شاخه به هم پیوسته دیگر پناه بردم که ناگهان، آن دو شاخه نیز شکست و من از خواب بیدار شدم.»
پیامبر با شنیدن خواب زینب(س)، بسیار گریست و فرمود: «درختی که اولین بار به آن پناه بردی، جدّ توست که بزودی از دنیا می‌رود و دو شاخه بعد، مادر و پدر تو هستند که آنها هم از دنیا می‌روند و آن دو شاخه به هم پیوسته، دو برادرت حسن و حسین هستند که در مصیبت آنان، دنیا تاریک می‌گردد.» عقیله بنی‌هاشم در برابر تمام این مصیبت‌ها و مشکلات، کمال صبر، بردباری و مقاومت را از خود نشان داد. صبر و مقاومت زینب(س) به درجه‌ای رسیده بود که توانست با قدرت عرفانی خود در قتلگاه کربلا، همه داغدیدگان و بازماندگان از خاندان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام را تسلیت و دلداری داده، دعوت به صبر و مقاومت کرد. در ارتباط با عبادت حضرت زینب(س) در تاریخ روایات زیادی وارد شده است؛ به گونه‌ای که او را الکامله و نیز عابده گفته‌اند. حضرت زینب(س) در عبادت و بندگی همانند پدرش علی(ع) و مادرش زهرا(س) بود. او بیشتر شب‌ها را مشغول عبادت و نیایش به درگاه خداوند متعال بود.
وی همیشه با قرآن، مأنوس و آن را با تدبّر، تلاوت می‌کرد؛ به نحوی که تاریخ‌نویسان نقل می‌کنند نیایش و نماز شب حضرت زینب(س) در تمام عمرش ترک نشد، حتی به نقل از امام زین‌العابدین(ع)، در شب یازدهم محرم با آن همه رنج، خستگی و تحمل مصائب سخت، باز هم نماز شب حضرت زینب(س) ترک نشد.
در روایت دیگری از امام سجاد(ع) نقل شده است که پدرم امام حسین(ع) در وداع آخر به عمه‌ام زینب فرمود: «یا اختاه لا تَنسیَنّی فی نافله اللیل؛ خواهرم! در نماز شب، مرا فراموش نکن.» زینب کبری(س) نه تنها در کربلا، بلکه از کربلا تا شام با آن همه گرفتاری و مصائب، هیچ گاه، نوافل و مستحبات را ترک نکرد. امام زین‌العابدین(ع) در این باره می‌فرماید: عمه ام زینب(س) در مسیر کوفه تا شام همه نمازهای واجب و مستحب را بجا‌‌می‌آورد و در بعضی منازل به سبب شدت گرسنگی و ضعف، نماز را نشسته می‌خواند.
فضائل و مناقب حضرت زینب(س) به عنوان بانویی که عالمه غیر معلمه لقب گرفته است، آنقدر زیاد است که نمی‌توان در اینجا به آنها پرداخت. هدف از نوشتار این بود که با بازخوانی گفتار و رفتار وی بتوانیم گامی ‌برای نزدیک شدن به این سلیله‌‌الزهرا(س) برداریم.


[ پنج شنبه 90/9/17 ] [ 12:45 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

هیچ مورخ اندیشه ورز و اسلام شناس خردمندی پای بر صفحه هستی نگذارده که در آن موقعیت حساس، بهتر از اندیشه، گفتار و رفتار بانوی بزرگ کربلا زینب کبری (س) به گمانه زنی او خطور کرده باشد. زینبی که آن روی سکه عفت فاطمی است، پرده نشین خانه وحی است. پرورده غیرت ها است. همان خاتونی که زنان کوفه صف اندر صف منتظر لقایش می نشستند تا در درس تفسیرش شرکت نمایند. (1)
این بانو همان کسی است که تاریخ در محضرش از پا درآمد و خود را به دست با کفایتش داد تا تاریخ و شریعت محمدی (ص)، همه و همه را از نو بسازد...

زینب (س) و برجسته ترین صفات

بزرگی هر کس را می توان از بزرگی مسئولیت هایش باز شناخت و آن مسئولیتی که به عهده عقیله بنی هاشم بود، رسالت و پیام آوری بود. تمام شامات، دین ورزی خود را مدیون زینبند. هم چنان که روح مودت آل رسول (ص) و رواج مکتب تشیع در آن بلاد براساس روشنگری های اوست.
این مسئولیت سنگین ویژگی های فوق العاده ای می طلبد که همه آنها به تمام معنا در اقالیم وجود زینب کبری (س) حضور دارند. بدون این خصایص، به دوش گرفتن رسالت و پیام آوری که استواری و صلابت کوه را می طلبد، امکان پذیر نیست.

ساغر محبت و مقام ولایت

اولین و مهمترین صفت، محبت و عشقی وافر و بی کرانه به ذات احدیت حق است که بتواند همه کس و همه چیز را در محضر او ذوب کند، آن چنان که خویش را هم نبیند. این محبت است که باعث می شود آدمی در مقام «نفوذ»، سخاوت بی حدی نشان دهد. این مقام که همان رتبه فنای فی الله است، آن توانمندی و محرکی است که در همه لحظات، محب را مهیای فداکاری و ایثار می کند.
بدیهی است که این مرحله از محبت به حق جز از طریق معرفت و شناخت شهودی نسبت به خداوند سبحان میسر نیست. رویت جمال حق است که این شیدایی را با جان آدمی در می آمیزد و سبوی روحش را لبریز از شوق می کند.
در مکتب رسولان الهی، این محبت علایمی دارد که مهمترین آنها اطاعت از فرامین الهی است. قرآن می فرماید: «ای پیامبر (به ایشان) بگو: اگر خدای را دوست دارید از من پیروی کنید. (آل عمران/ 31)
مسلمانی و اظهار ایمان که پس از اعتقاد قلبی و اقرار به زبان، در اعضاء و جوارح خود را نشان می دهد موجب تقرب است. به عبارت دیگر، علامت محبت به خداوند این است که شریعت دینی را چراغ گفتار و رفتار خود نماییم و تن به واجبات الهی و ترک حرام دهیم. بی تردید در این میان کسانی هستند که اهل نافله اند، یعنی آنچه را که بر ایشان واجب نیست با اعمالشان در هم آمیخته اند و انگیزه الهی مضاعفی، آنان را به راه های زیباتر تقرب می خواند. این نوافل به نوبه خود باعث پیدایش ویژگی های دیگر می گردد که از جمله آنها مقام رفیع ولایت است. نافله در فرهنگ قرآنی آن چیزی است که زیاده بر واجب است. (2) و از روی تفضل و تبرع انجام گیرد؛ «و من اللیل فتهجد به نافله لک (اسراء/96)» از این روی خداوند اعطای اسحاق و یعقوب به حضرت ابراهیم را نافله می نامد «و وهبنا له اسحاق و یعقوب نافله». (انبیاء/ 27) و زینب (س) تمام این کمالات را یکجا دارد. کدامین انسان را می توان یافت که بیش از این «زن بزرگ» برای خدا نافله انجام داده باشد؟ چه کسی تا آنجا که رمق به تن و سو به چشم دارد، دین خداوند را رصد کرده و برای حفظ آن پایمردی نموده است؟
و هم اوست که خود، فرزندانش را به قربانگاه فرستاد. هم اوست که مواسات را در حق امام عصر خویش تا بدانجا تمام کرد که تمام لحظات خود را صرف حفاظت از وی کرد. هم اوست که شب مبارزه به سان یک فرمانده دوراندیش حتی در اندیشه امتحان سربازان هم به سر می برد. هم اوست که در تمام مسیر سفر سایه سنگین و پر ابهت خود را بر دشمن افکند، تا هیبت و واهمه شمشیرهایشان، کودکان مصیبت زده را نلرزاند.
آری اوست که سپر تمام تازیانه ها و زخم خورده تمام شماتت هاست. آیا اینها همه برای یک زن نافله نیست؟ به طور قطع با هزار و یک عذر موجه می شد از هجمه این همه امور توان سوز رهایی یافت. (3)

امانت های خداوند در دست زینب (س)

زینب کبری صاحب ودایع بی شماری شد، ذخایر عظیمی از ناحیه امام عصرش به او سپرده شد که تا آخرین مرحله رسالت خود، می بایست در حفظ آنها بکوشد. ودایعی که جانمایه آدمی هم در صورت لزوم می بایست در مسیر حفاظت از آنها سپر گردد.
گوهر لازم این امر به تشخیص ولی زمان، در زینب (س) وجود داشت. اولین و مهمترین این ودایع، امام سجاد(ع) و مروارید دریای امامت بود.
خبرنگاران عاشورایی آن مقدار که در توان داشتند از این پاسداری برای آیندگان نقل نموده اند. از جمله می توان به گزارش حمید بن مسلم ازدی از به آتش کشیدن خیمه امام حسین (ع) استناد جست.
غارتگران و دژخیمان پس از آن که شاهد ذبحی عظیم بودند، دیگر هیچ منکری بر ایشان ناشدنی نمی نمود و کشتن مردی در بستر و زنی که محافظ وی بود بر ایشان ابداً ناگوار نمی آمد.
حفظ این ودیعه است که زینب داغدار را از قتلگاه به سمت خیمه ها می کشاند و از او که غرق در اشک و آه و ماتم است شیری می سازد که فقط با آتشین کلام خود می شورد و می خروشد.
راوی نتوانسته از تنگنای کلماتش برهد و تمام آنچه را که واقع شده با تمام ویژگی هایش به ما منتقل می سازد؛ ولی هرچه بود و هرچه آن بانو بر زبان راند، به گونه ای بود که همه نامردان شمشیر به دست وقیح را، از کرده خویش پشیمان ساخت. تمام شمشیرها را (به غلاف) برگرداند، و آن چنان شد که مامور شدند، زینت آلات دخترکان را نیز به ایشان بازگردانند.
اما زینب در کوفه یک آشناست. خاطرات پرشکوه حضور امام بلافصل در 02 سال پیش از این، به او هیمنه ای علوی داده است.
منطق بی نظیر امام علی(ع) دشمن سرسخت را آشفته ساخته و او عزم آن دارد که انتقام همه خواری خود را یکجا از امام بستاند. آن هیمنه علوی که ذکرش رفت، قامت رسای زینب را برپا داشت تا بار دیگر ودیعه رسالت را حفظ نماید. (4)

عزت خاندان رسالت

ودیعه دیگر، عزت خاندان رسالت است. مطالعه تاریخ به خوبی نشان می دهد که یکی از نگرانی های حضرت سیدالشهداء وضعیت اهل بیت و کیفیت مواجهه آنها با مصیبت های بعدی است.
از این رو، پس از شهادت قمر بنی هاشم، امام، خواهر را به حضور خواست و در نزد وی همه زنان و دختران را به حفظ عزت و مرتبه ایمانی خود سفارش نمود.
«برای بلا آماده شوید و هرگز کلامی که از شأن شما بکاهد بر زبان جاری نسازید.»(5)
حافظ این عزت، زینب است. تجلیات این معنا در صحنه های پرشور سفر تاریخی شام، نمایان است.

صبر

خداوند برای ویژگی های اخلاقی، الگوهایی در عالم تعبیه فرموده که هر کس در هر کجا با نظر به افق بلند الگو، بتواند خود را در مسیر جاذبیت آن قرار دهد و به طور مداوم و به عشق رسیدن به سرحد الگو، تلاش نماید. در این نگاه دل دریایی زینب سخت طوفانی است و کلام جانگداز او در پاسخ عبیدالله ملعون از ژرفای غم او حکایت دارد:
«به راستی که بزرگم را کشتی و شاخه ام را قطع کردی و ریشه ام را کندی، اگر این تو را شفا می دهد شفا بگیر ای پسر مرجانه.»(6)
اینجا او به صبر نیاز دارد، چرا که تنها رسول توانای دیار ثار الله است. او صبر پیشه می کند و بعد بهترین کلام را بر زبان می راند، بهترین سکوت را عملی می سازد، بهترین نگاه، بهترین گریه، بهترین فریاد و بهترین مرثیه را شیوه خود می سازد. این درس صبر زینب (س) است. نه آن که در بایگانی عواطف خود از زینب صبور، سپیدموی غصه داری بسازیم که در گوشه تاریخ کز کرده و بر برادران و فرزندان مویه می کند.
صبر زینب یک شورش براساس حیاتی معقول است که همواره در بحرانی ترین شرایط، بهترین حجت را برای تاریخ و زمانه ساخته و پرداخته کرده و عالمی را درس داده است.

زینب بهترین الگوی مشارکت های سیاسی و اجتماعی

زیبایی دین مبین اسلام پس از بیان گزاره های تام و تمام اخلاقی، این است که برای هر قشری از مردان و زنان و متناسب با شرایط زمانی و مکانی الگوهایی از بین مردان و زنان ارائه نموده است.
الگوها که همان شاخص های دینی اند، در پیچ و خم زندگی انسانی قرار داشته و در عین اصطکاک با همه مناسبات زندگی فردی و اجتماعی بشر توانسته اند نمادی از زندگی یک دیندار باشند.
از همه زیباتر وجود الگوهایی عالی از بین زنان برای همه مردان و زنان و از بین مردان برای همه مردان و زنان است. زینب یکی از آن شاخص ها و الگوهاست.
در شرایطی که حضور اجتماعی و سیاسی زنان و اشغال عرصه های عمومی توسط ایشان یکی از بحث برانگیزترین مباحث دو سده اخیر است، زینب همان کسی است که کاملترین مدل را برای این منظور به زنان عالم پیشنهاد می کند.
خاصیت الگو این است که نباید بر بام آسمان نشسته و از افق اندیشه و عمل آدمیان فاصله های طی ناشدنی داشته باشد. به راستی زینب چگونه فاصله زمانی را درمی نوردد و امروزه برای زنان مسلمان ایده حضور در اجتماع و سیاست را پی می ریزد؟
اگر او امروز بود و در بین ما و در شرایط ما می زیست چگونه وظایفی را، وظیفه خطیر سیاسی و اجتماعی خود می دانست و تحت چه شرایطی قافله ای را به سمت صلاح و سداد، سالاری می نمود؟
عرصه حضور اجتماعی زینب(س) در زمانه خویش نه یک جماعت اندک و نه مردم یک شهر و آبادی کوچک، که بخش عظیمی از بلاد اسلامی بود که امروزه شامل چند کشور می شود. تدابیر سیاسی او نه تنگنای ریاست شورای یک شهر و یا مدیریت یک کشور، بلکه آن چنان پردامنه بود که حکام و روسای ایالات مختلف اسلامی را منفعل ساخت و سیاست و تدبیر آنان را تحت الشعاع برنامه های ارشادی و آمرانه خود قرار داد.
او در همه صحنه های سیاسی واجتماعی حاضر بود، اما حضوری که عطر آن شمیم هدایت و روشنگری داشت و این حضوری است که جاودانه و ماندنی شده و رسانه خبری عاشورا همه ساله و تا قیامت آن را باز می تاباند.
کدامین زن را می شود شناخت که اخبار حضورش، پژواکی چنان وسیع در تاریخ داشته باشد؟ افزون بر آنچه گذشت، مهمتر از حضور اجتماعی و سیاسی، اهداف و نحوه حضور است. البته اهداف زینب که به بلندای نام انسانیت است، نیازی به توضیح ندارند. ولی روش او برای این حضور برای نسل امروز قابل ملاحظه و مطالعه است؛ آیا روش او دیگر کهنه شده است؟ آیا می توان آن روش را برای زنان آغازگر هزاره سوم ملاک قرار داد؟ آیا روش او ملاک های ماندگاری دارد؟ درپاسخ این سؤالات شاخصه های حرکت حضرت را نام می بریم:

حضور زینب (س) آمیزه علم و حیا

تصویری که تاریخ از حضور زینب ارائه می دهد حاکی است که او در اجتماع، آمیزه ای از علم و حیا بود. آنچنان درصدفی از حیا حرکت می کرد که به جز علم و فرهیختگی او چیزی به مشاهده مردان نمی رسید.
راویان از نقل تمام واقعه عاجزند، اما هرآنچه رخ داد این بود که از لابلای حرکت های احیاگر او حیا موج می زد و این آن چیزی است که درکنار دانایی زینب به شکار نگاه مردم درآمده است.
در گزارشی که از خطابه زینب کبری در کوفه بر جای مانده، به عنوان مثال، قبل از آن که راوی پرده از کلمات عالمانه او بردارد، نمی تواند از این اعتراف چشم پوشی کند که حیای حضرت فوق العاده قابل توجه بود و درکلامش از لفظ «خفره» استفاده می کند. «خفره» در زبان عربی به زن بسیار باحیا می گویند. (7) او می گوید که «قسم به خداوند، ندیدم زنی این چنین با حیا، که گویاتر و عالمانه تر از این زن سخن بگوید.»
مدل اسلام برای حضور زن درعرصه عمومی همین است. یعنی زنان ما آنچنان گوهر عفاف خود را حفظ نمایند که کلام و سکوتشان، حرکت و سکونشان... همه و همه حاکی از حیا و عفت باشد و از تمام ویژگی های خود در اجتماع فقط علم و دانایی و هنر را به منصه ظهور برسانند.

گستره فرهیختگی زینب(س)

زینب(س) را درجریان کربلا همواره با دوگونه مخاطب نظاره می کنیم: گروه اول کسانی هستند که الگوهای اجتماعی اند؛ و مواضع آنها توده های مردم را رهبری می کند و مسیر تاریخ را می سازد. همان کسانی که حوزه تأثیر گفتار و رفتارشان بیشتر از زمان و مکان خودشان است. دراین مرحله زینب با افرادی روبروست که می خواهند بزرگترین فاجعه تاریخ بشریت را به گونه ای توجیه سازند. ابعاد بزرگ حادثه را بپوشانند و از آن بهره برداری لازم را به نفع خود بنمایند.
کسانی که برمسند قدرت نشسته اند، سرمایه های کم نظیری را به دست دارند و سکه های آنان حدیث سازان سست نهاد را به راحتی خریداری می کند و زبان جعل و دروغ پردازی هایشان را به نطق می آورد. اینها همه بهترین امکاناتی است که می توان از آنها برای وارونه ساختن حقایق بهره جست.
حال، زینب چه بایدکند؟ او زنی است داغدار که هیجده داغ لاله بر دوش دارد. دستانش خسته و کامش تشنه است ولی باید تشنگی تاریخ را جواب گوید. اگر او زمانه را سیراب نسازد دیگر با سراب، فریبش می دهند. و ما دراین باب از این که زینب چه صحنه ها ایجاد کرد و چه زیرکی ها به خرج داد و چه اسطوره ها ساخت، غافل هستیم. و اینک شرح ماجرای فرزانگی ایشان.

الف- زینب(س) و تحریفات حقایق

یکی از محورهایی که بالاترین سرمایه گذاری را درتلاش های مذبوحانه حکام به خود را جلب نمود، تحریف عاشورا و عاشوراییان و مصادره وقایع به نفع ستمگران بود که البته سخت دراین مصاف ناکام ماندند. مذاکرات زینب با عبیدالله و یزید به خوبی موید این است. یکی از تحریفات مهم که ازطریق مختلف تبلیغ می شد، اسناد دادن قضایا و شهادت حضرت ابی عبدالله(ع) به خداوند است.
تفکرات اشعری گری در تحکیم اباطیل فکری که به وسیله بنی امیه تشدید می شد، بهترین اهرم فرهنگی برای توجیه جنایات بود. از طرفی دیگر پیدایش مکتب کلامی اشاعره در دوران بنی عباس در یک برهه، ریشه در توجیهات بنی امیه از حوادثی نظیر کربلا دارد.
درحالی که دسته قابل توجهی از مسلمین از فرهنگ علوی و اندیشه شیعی فاصله گرفته اند و بسیاری از صحابه و تابعین از هوش علمی برای تحلیل عقلانی قضایا بی بهره اند، رواج اندیشه جبریون در مسیر حکومت های وقت مفید می افتاد.
فرهنگ سازان جامعه که طایفه بزرگی از جعل کنندگان احادیث بودند، بخشی از این تفکرات را به صورت فرهنگ عمومی درآوردند. بدیهی است که تا چنین فضای فرهنگی دربین مردم فراهم نشود، نمی توان به این راحتی دست را به خون پاک ترین انسان های روی زمین آلوده ساخت و از گزند واکنش های مردم و یا حداقل سوال اندیشه ورزان جامعه خلاصی یافت.
براین اساس بود که هم عبیدالله و هم یزید دریک برنامه هماهنگ این فاجعه را به «خواست الهی» که هیچ قدرتی را یارای مقاومت در برابر آن نبود، استناد دادند و خواستند که خود را در مقابل مردم و تاریخ تبرئه نمایند.

ب- تلاش یزید برای نهادینه کردن رفتارهای باطل و مبارزه حضرت زینب(س)

حضرت زینب(س)، کربلا و حادثه خونبار عاشورا را جدا از حلقه های پیشین و پسین سلسله حوادث آن زمان بررسی نمی کند.
اصولا رخدادهای اجتماعی آن هم در چنان سطحی نمی تواند معلول علل یک شبه باشد و مواجهه جزیی نگر با تاریخ در تحلیل حوادث و پدیده های اجتماعی، بدترین نوع تحلیل بوده است و موجب می شود که تاریخ واقع نمایی خود را از دست بدهد.
براین اساس عقیله بنی هاشم، حادثه کربلا را مولود تمام حوادث و جریانات انحرافی از صراط مستقیم ولایت می داند:
«چگونه کندی نماید در بغض و دشمنی ما، کسی که (همواره) ما را کوچک دیده است.»
بزرگان و اعیان شیعه نیز همواره در تحلیل حادثه عاشورا آن را امتداد ماجرای سقیفه دانسته و بر آن تاکید ورزیده اند.
مرحوم محقق اصفهانی نیز از حضرت زینب اینگونه روایت می کند:
«آن تیر را حرمله رها نساخت، بلکه کسی آن تیر را رها ساخت که این امکان را برایش فراهم آورد. آن تیر تیری بود که از جانب سقیفه آمد. (8)
حضرت در ادامه سخن خود به علل دیگری هم اشاره می نمایند، مانند آثاری که از وراثت اخلاقی پلید و باطنی آماده، زمینه مساعدی در اعوجاج و کژی در یزید فراهم کرد.
«تو در دامان مادری عفیف که سفره تربیت الهی و انسانی را پیش روی تو بگشاید، پرورش نیافته ای.» (9)

ج- تنگناهای ظلم

اگر یک جامعه نظامی، سیاسی بر محور عدالت بچرخد، همه از ثمرات آن بهره خواهند برد. در چنان نظام عادلانه، موافق و مخالف از مواهب شهروندی برخوردارند. در مقابل اگر ظلم و ستمگری هویت یک نظام سیاسی را تشکیل دهد، دوست دیروز، دشمن امروز یا فرداست؛ نظامی که در تقسیم امکانات هیچ تعهدی حتی در مقابل کسانی ک روزی به آن اقتدار بخشیده اند ندارد. و لذا حضرت امیر(ع) به زیبایی در نهج البلاغه می فرماید: «کسی که عدل بر او ناگوار و محدود کننده باشد، جور و ستم بر او ناگوارتر و محدود کننده تر خواهد بود.» (10)
حضرت زینب(س) به زیرکی به این نکته اشاره دارد. آنگاه که فرمود: به زودی آن که تو را بر مسلمین حاکم ساخته متوجه می شود که بدترین جانشینان را برای ظالمین دیگر قرار داده است. (11)
گروه دومی که حضرت با ایشان در مقاطع مختلف گفتگو کرده است مردم یعنی مهمترین پشتوانه حکومت ها هستند.
امروزه در مترقی ترین برداشت های جامعه شناسان ثابت شده که «مردم» با استفاده از ظرفیت هایی که در اجتماع دارند می توانند تفکر و ایدئولوژی مورد پسند خود را به دستگاه حاکم تحمیل نمایند و حتی در تغییر رویه یا تبدیل ماهیت آن بسیار موثر باشند. این معنایی است که قرآن در چهارده قرن پیش به کرات به آن اشاره کرده و انسان های بزرگ را تاریخ ساز و متحول کننده جامعه دانسته است.
مردم شام تا قبل از آن که امام سجاد(ع) و عمه شریفشان زینب(س) قدوم مبارک خود را بر فرق آنان بنهند، حظ ولایت را نچشیده و از شراب حضور بی بهره بودند.
کوفیان نیز بیست سال بود که دیگر نوای علوی را نشنیده و منبرهای سرد و متروک آن، هیمنه علوی را از کف داده بودند و زینب(س) پژواک کلام علی(ع) را در خود داشت که گرداگرد نور وجود مولای شان قطرات طهور خطابه های او را نوش می کردند.

پی نوشتها:

1- الخصائص الزینبیه، ص 284.
2- المفردات، راغب اصفهانی، ص 503.
3- منتخب التواریخ، ص 293.
4- منتخب التواریخ، به نقل از ارشاد مفید، ص 249.
5- نفس المهموم، ص 355.
6- منهاج الدموع، ص 370.
7- النهایه، ابن اثیر، ج 2.
8- اللهوف، سیدبن طاووس.
9- همان.
10- نهج البلاغه.
11- لهوف، ص 155.


[ پنج شنبه 90/9/17 ] [ 12:44 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

سالهای برداشت کشت بذر هجرت و جهاد رسیده بود و مکه که تا آن زمان به عنوان عمده ترین کانون حکومت کفر و شرک در جزیرَ العرب شناخته می شد در پی نصرت جبهه حق و حق مداران آغوش خویش را به روی مسلمانان گشود و فصل سبز رویش اسلام را در جان جهان آن روز به نمایش گذارد... در بامداد این بهار، و در گلستان سبز نبوی که آسمانش آبی عشق علوی را به خود دیده بود، نسیمی از کرانه دریای معرفت برآمد، تا که در نبود آفتاب ولایت طوفان به پا کند. این نسیم برآمده از آفتاب زینب(س) بود که با نشستن بر گلبرگ پاک احمدی رایحه نبوت و امامت گرفت و خود چونان آفتابی شد تا خورشید حقیقت پشت ابر زمانه نماند.
باری «زینب»(س) متولد شد. چهار ساله بود که در یازدهم هجری، پیامبر(ص) رحل سفر به ملکوت بربست و او از آن پس شاهد بحران سیاسی و مظلومیت پدر گشته و پس از گذشت زمانی بس اندک به استقبال رنج و شهادت مادر می رود. او بزرگ بانویی است که اوصاف پدر، مادر و برادران معصومش در آینه وجود او تجلی داشت و وسعت ظرفیت وجودیش چنان بود که توانست از بوستان معرفت، بزرگترین قهرمانان اهل بیت عصمت و طهارت نهایت بهره معنوی را نصیب خویش کند.
زینب کبری در صحنه تدبیر و درایت و علم و فراست نیز چنان برجسته بود که به عقیله بنی هاشم شهرت یافت و استواری اراده و تدبیرش در نزد بزرگان اهل بیت مورد ستایش قرار گرفت.
با گذر از دوره بیست و پنج ساله درد، اندوه و سکوت امام علی(ع) و رجعت امت و در حالی که هنوز شیرینی اقبال و استقبال مردم را در آن بیعت عمومی بخشیده بود، زینب(س) دگر بار به تماشای غوغاسالاری، بحران آفرینی و کارشکنی احزاب و گروهکهای نابخرد و قدرتمدار کینه توزی می نشیند که روغن چراغ خردشان سوخته و نیروی درک و شعورشان ریخته و توانایی تحرک و پویایی همراه با زمان را از دست داده و سودای بدویت پیشین را در دل دارند.
چهار سال و اندی بدین گونه سپری می شود و در حالی که 35 بهار از عمر زینب(س) گذشت، رمضان سال 40 شاهد شهادت پدر می شود. از آن پس، نظاره گر انواع بازیگری و دسیسه کاری های اموی و احزاب همسوی آنان علیه برادر بزرگش می باشد تا آنکه سرانجام در پایان 9 سال تکرار ترجیع بند مظلومیت، بار دیگر مثنوی پر سوز شهادت نخستین برادر شکل می گیرد.
این قهرمان قصه پر غصه، در حالی که چهل و چهار ساله است، یک دوره 10 ساله اعمال فشار و ایجاد تنگناهای همه جانبه امویان علیه علویان را نیز تحمل کرده، تا سرانجام در نیمه دوم از دهه ششم عمرش به استقبال مسؤولانه هجرتی کارساز می رود. آری تاریخ این هجرت، بستر جریان اندیشه و حیات تاریخ رخدادهای بشری پیوسته ای است که می توان با بینش وخشیت، ازآن عبورکرد وعبرت آموخت و با آن عبرت به فهم ها و باورها و زندگی برتر رسید... و عاشورا، همین قطعه تاریخی از تبلور عینی حیات دینی و به عینیت درآمدن ساز و کار درونی حیات مستمر دینی است که زینب(س) هجرتش را بر مدار سرنوشت ساز آن آغاز نمود.
این واقعیت تاریخی، بخش ممتازی از واقعیت اجتماعی است، بخشی از پدیدارهای اجتماعی کلان در کوران تحولات و تغییرات اجتماعی و نیز بخشی از ساختها و آثار و اوضاع و احوالی است که گزارشگر صدیقی می طلبد تا در شتاب بی امان تاریخ رنگ نامردمی به خود نگیرد.
این چنین بود که زینب(س) در سال 60 هجری در پی ایستادگی سالار شهیدان حسین بن علی(ع) از میان گزینه های فراروی، همراهی برادر و امام خویش را مسوولانه می پذیرد و در ادامه آن همه رنج، رنج هجرتی سرنوشت ساز و تمدن آفرین را نیز پذیرفته و تحمل می کند.
حکومت مدنیت ساز آن شاه بیت غزل عشق و عرفان که از پایگاه خانه رسول آغاز شده بود، با گذر از خانه خدا پس از ششم ماه سیر و سفر، سرانجام در بستری از رنج و درد و خطر در پایانه کربلا به بار نشست. در این میان عاشورا محملی است برای آنکه نیروهای بی حد و حصر درونی زینب(س) برای بیان حقیقت همیشه ماندگار عاشورا آزاد شود؛ از همین روست که حادثه ای می آفریند که هر صحنه ای از آن به کتابها بحث و بررسی نیاز دارد و الهام بخش خلق تابلوهای بی نظیر هنری است. کربلا پایانه است اما نه به معنی موقت و ایستگاه، بلکه به عنوان معبر و گذرگاه، چه آنکه کربلا یک تاریخ است و تاریخ معبر است. زینب(س) از آن پایانه غمرنگ شهادت، باند پرواز معراج وار می سازد و در حالی که در نیمه دوم دهه ششم عمرش است، کوله بار اسارت را بر دوش گرفته پرچم مرجعیت حرکت امت را در بستری از هجران به اهتزاز در می آورد. اگر میدان کربلا را اوج معراج مردان بدانیم، در کربلا و کوفه و شام است که زینب(س) چند بار به معراج انسانی می رود و در این راه، جامعه ای را به رشد اجتماعی می برد. آنان را که در هیاهوی بی امان دنیا راه گم کرده اند به تازیانه کلام بر می انگیزد و آنانی که خود گواه حق و تجلی پر بار معرفتند را به تکریم و تحسینی دگرباره می خواند، چونان که آن سید الساجدین، امام سجاد(ع) با شنیدن آن خطبه و مشاهده انقلاب روحی مردم، خطاب به عمه اش زینب(س) فرمود: «عمه جان آرام بگیر. زیرا در وجود بازماندگان گذشتگان برای مردم، درس عبرتی وجود دارد. سپاس خدای را، تو دانشمندی هستی که معلم به خود ندیده ای و خردمندی هستی که استاد نداشته ای.»
آری! خطبه زینب(س) در شهر کوفه و در حال اسارت، عمق فریبکاری، تزویر، ظلم و ستم امویان را آشکار نمود، بی وفایی و پیمان شکنی و آینده دردناک کوفیان را روشن ساخت، آنان را منقلب کرد، پایه های کاخ قدرت حاکمان غاصب، ظالم را به لرزه افکند و سرانجام غیر از بیان فاجعه کربلا و معرفی شخصیت و هدف حضرت امام حسین(ع) و یاران او، پیام خون شهیدان را به غفلت زدگان و فریب خوردگان رساند.
این گونه است که هر مجلسی برای زینب(س)، معراج می شود و جامعه می تواند هم از خود او و هم از سخنان معراج گونه اش درس ها بیاموزد. این گونه است که زینب(س) چنین در اوج زخمها و زخمه ها سخن از جمال و جمیل می گوید. اگر از آن همه تاریخ گفته و ناگفته تنها همین قطعه از بهشت زینبی بود، همان ما را بس که این بخش را به حکم برترین ها و اوج ها الگو قرار دهیم و بدانیم که در پس این زن کربلایی چه «انسان کاملی» نشسته است. او به راستی عقیله دودمان وحی، تجسم زهد، ورع، علم، عفاف و شهامت است. این بزرگوار راه مقاومت در برابر باطل را به امت نشان داد و فداکاری در راه خدا و چشم پوشی از همه چیز را در راه برافراشتن پرچم حق به همه آموخت. زینب در اوج مستوریت، عفت و حیا رشد کرده و در مدار تعالی، بالیده است. در عین حال تعلیم حیا و عفت و پوشش در فرهنگ تربیتی خانه فاطمه(س) به هیچ وجه به معنای انزوا، بی توجهی به مصالح اجتماعی اسلام، عدم شکوفایی خصایص انسانی و روحیه شهامت و رشادت نیست. چه اینکه زینب کبری(س) در عین حرکت تام در مسیر زنانگی و رعایت همه حریم ها، به دقت مقتضی آن چنان شهامت از خود نشان داده و با درایت و تدبیرش نظم مورد نظر فرهنگ عاشورا را در پی گرفته که همگان را متعجب کرده است.
از نظر ما این ویژگی، خصیصه تربیت فاطمی و علوی است.
ایثار، فداکاری، وزانت عقل، صبر و بردباری، علم وسیع و دانش وافر، سخنان سنجیده و منطقی او در فرصتهای حساس توأم با آن مظلومیت و ستمهای جانکاهی که به او وارد آمده است، از او چهره یک شخصیت بی نظیر، رزم آور شجاع، جهادگر بی باک و سخنور توانا را در قلوب و اذهان ترسیم نموده است که تا چرخ زمان حرکت دارد، تا نسل ها در روی زمین حیات دارند و تا زمین دور خورشید می گردد، این چراغ فروزان، نورافکن جهانیان و نسل های آینده خواهد بود.
دکتر عایشه بنت الشاطی، نویسنده مشهور مصری و صاحب کتاب (بانوی کربلا) در خصوص حقیقت ماندگاری حرکت زینب (س) می نویسد: «خون پاک، ریشه پاک، شیرپاک، ذکاوت سرشار، مربیان بزرگ، شرکت در بزرگترین انقلابات بشری، تجربه حوادث و تحولات جهانی، زینب را آن گونه که شایسته بود پرورش داد و او را نمونه ای از عالی ترین مراتب انسانیت قرار داد. نام این زن در تاریخ ما و تاریخ انسانیت با مصیبتی بزرگ مزین گردیده و آن مصیبت کربلا است، مصیبتی که تاریخ نویسان اتفاق دارند که یکی از حوادث مؤثر در تاریخ شیعه بخصوص در تاریخ اسلامی بوده، حتی بعضی از آنها معتقدند که بالاترین و مؤثرترین حادثه ای است که مذهب تشیع را بنا نهاد و آن را پا برجا قرار داد. و از همین جهت آنها را عقیده بر این است که خونی که در آن کشتار جانگداز ریخته شده تاریخ سیاسی و مذهبی ما را به رنگ خون در آورد و ما آن را در قتلگاههای فرزندان ابوطالب و مجاهدات شیعیان می بینیم....»
بعد از واقعه جانسوز کربلا، زینب کبری همچون خورشید پرفروغی بود که هر جا قدم نهاد فضای تیره و تار آنجا را روشن می کرد و مردم با وجود نور مقدس او جامه جهل می دریدند و با حقایق زمان آشنا می شدند.
گر چه زینب کبری بعد از واقعه کربلا مدت زیادی زندگی نکرد ولی در همان مدت کوتاه، انقلابی به پا کرد و بذر آگاهی در سراسر جامعه اسلامی افشاند. بذری که زینب کبری در آن روزگار تباهی و سیاهی افشاند، پس از مدت کوتاهی سبز شد و طومار ستمگرترین دستگاه حکومتی تاریخ اسلام را در هم پیچید. طبری و ابن اثیر می گویند: تا دو ماه یا سه ماه پس از شهادت حسین از وقتی خورشید طلوع می کرد تا هنگامی که بالا می آمد، اهل کوفه دیوارها را خون آلود می دیدند، دیوارهای کوفه سخنان زینب را منعکس می کرد: «آری به خدا بیشتر بگریید. کمتر بخندید شماها ننگ و رسوایی را به منتهی رسانیدید، این ننگ و رسوایی از دامان شما شسته و پاک نخواهد شد، چگونه می شود از ننگ کشتن جگرگوشه خاتم پیغمبران و سرور جوانان اهل بهشت پاک شوید.»
جاحظ در کتاب البیان و التبیین از خزیمه اسدی نقل می کند: «پس از شهادت امام حسین(ع) وارد کوفه شدم و سخنان پرمغز و شیوای زینب را شنیدم، من ناطق تر و گوینده تر از او زنی را ندیدم، گویا از زبان امیرالمؤمنین(ع) سخن می گفت.»
این گونه است که می گوییم زینب، مدار همیشه ماندگاری است تا در ظلمت بی امان تاریخ شیفتگان کمال گرد خورشید حقیقت حرکت کنند. او آمده بود تا عشق را مبهوت لحظه های زلالش کند، تا صدق و وفا را به جهانیان بیاموزد و متانت و وقار را به نمایش گذارد. آمده بود تا فریاد بلند مظلومان باشد؛ فریادی که پژواک همچنان از ورای تاریخ به گوش شنوای دل های حق جویان می رسد.
منابع:
1 - لهوف، سید بن طاووس، ترجمه عقیقی بخشایش
2 - نامه جامعه حوزه ش 8
3 - زینب (س) شاه بیت غزل عشق و عرفان/ حجة الاسلام احمد اسلامی
4 - حماسه حسینی، شهید مطهری، ج 1
5 - بانوان عالمه و آثار آنها، مرکز حوزه های علمیه خواهران


[ پنج شنبه 90/9/17 ] [ 12:43 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

بزرگ‏ بانویى در نگاهى گذرا

حضرت زینب(س) در محیط خانه نمونه والاى یک دختر و زن خانه‏دار و همسر است. در اداره خانواده و تربیت فرزندان از مسائل تربیتى غافل نیست. عشق، خلوص و پارسایى از در و دیوار خانه بى‏آرایش و آلایش او مى‏بارد. او در جامعه مظهر یک فرد مسئول در مقابل سرنوشت مردم است. طنین فریاد او همواره بر ضد منحرفان بلند است و اوج این پژواک را در کاخ یزید شاهد هستیم.
بررسى ابعاد گوناگون زندگى سرتاسر افتخار و حماسى زینب کبرا(س) مُهر باطلى است بر ناآگاهانى که زن مسلمان را بسته در چادر و اسیر در کنج خانه مى‏دانند. حضور آن بزرگ‏بانوى اسلام در بزرگ‏ترین حادثه خونین تاریخ، جایى براى تردید و طرح شبهه نگذاشته است.
در آفاقى تیره و تار و در دوره‏اى ظلمانى و در محیط خون و هراس (که هر نوع عاطفه و دغدغه‏هاى انسانى در سپاهیان ظلم مرده بود و جز قساوت و شقاوت از وجودشان نمى‏بارید)، تازیانه حق از آستین شجاع زنى بیرون آمد و بر پیکره سفاک‏ترین رژیم اصابت کرد. او پرچم ادامه نهضت اسلامى را به دوش کشید و بدون هیچ ترس و تزلزل و هراسى بر دشمن تاخت و «پیروزى» پندارى را بر کام آنان به زهرى کشنده مبدل ساخت. ظاهراً اگر چه اسیرى ناتوان در بند بود اما فریادش بر سر ستمگران فرود آمد و بذر اندیشه اسلامى و انقلاب برادرش حسین بن‏على(ع) از دامن او در هر کجا که گام نهاد پراکنده شد. زینب کبرا(س) آن چنان در تاریخ قد برافراشت که حتى کسانى که عقیده‏اى به دین اسلام ندارند، در برابر آزادگى و ایستادگى بى‏مانند او سر فرود مى‏آورند. این همه شگفتى‏ها و تحیرها از آثار زنى آگاه و مسئول است که در دامن اسلام ناب محمدى(ص) و با اندیشه و فرهنگ اسلامى پرورش یافته است.
زن امروز که مشتاقانه به دنبال الگویى است تا در عین حضور در عرصه‏هاى مختلف اجتماعى و سیاسى، پاکدامنى او آلوده نشود، مى‏تواند و باید از حضرت زینب(س) پیروى کند. آشنایى با زندگى آن بانوى بزرگوار و ملاک‏هاى ارزشى ایشان، زن امروز را به گستره پهناور معرفت و اندیشه اسلامى مى‏کشاند و او را بر چشم‏انداز بلندى مى‏نشاند و قله‏هاى سربلند اخلاق و انسانیت را در او قرار مى‏دهد. چنان که امنیت درونى او را به برکت پارسایى و زهد و نجابت تأمین مى‏کند. نیز حریم عفاف و پاکدامنى او را با سلاح غیرت و شجاعت حفظ مى‏کند، و سرانجام در سایه تعالیم آن بزرگ‏بانو، خویشتن را در آب زلال عاطفه پیدا مى‏کند و در پرتو فروغ عشق به آن بزرگوار، امید و شور زندگى به او بازمى‏گردد. نیازمندى‏ها و تسکین دردها و رنج‏هاى زن امروز در آموزه‏هاى زندگى پربار زینب کبرا(س) نهفته است، زیرا به طور کامل، بیانگر شخصیت زن مسلمان است. او تفسیر حرمت و آیه احترام و بزرگداشت است.
در برهه‏اى کوتاه از تاریخ اسلام درخشید و کارهاى سترگ را به یادگار گذاشت که پس از گذشت قرن‏ها هنوز به دیده اعجاز و شگفتى به آنها نگریسته مى‏شود. رهبرى نهضت خونین برادر در سرزمین بیگانه، جنگ تبلیغى با تحریف‏گران پیام‏هاى عاشورا، دلجویى از کودکان و زنان داغدیده، حفظ تعادل و ثبات روحى، فریاد ویرانگر علیه بى‏رحم‏ترین دژخیم زمان، تحمل سختى اسارت عزیزان و خود، گرسنگى و خستگى طاقت‏فرسا و... همه از افتخارات بى‏مانند دختر فاطمه زهرا(س) است. همه این رادمردى‏ها مایه سربلندى و مباهات زنى است که از سینه عصمت شیر نوشیده و در مهد اسلام و دامن امامت پرورش یافته است.
در این نوشتار سعى شده چهره سیاسى - اجتماعى حضرت در حد امکان شناسانده شود تا آزادگان در پى انتخاب اسوه‏اى کامل، به بیراهه نروند و دل و جان به کسى بسپارند که عظمتش بلندتر از تاریخ و فراتر از عصاره قلم و بیان است.

پرورشى بى‏مانند

زینب کبرا(س) در دامان عصمت و شجاعت و شهامت به گونه‏اى تربیت شد که در برابر حوادث سهمگین روزگار نه تنها خم به ابرو نیاورد بلکه چون کوهى استوار و محکم، ناگوارى‏ها و سختى‏ها را در آسیاب اراده‏اش به خاک مبدل ساخت. درخشش صلابت بى‏نظیر حضرت زینب(س) در صفحات تاریخ، عقول همه اندیشوران را شگفت‏زده مى‏سازد.

خودسازى در پرتو تجاربى سخت‏

زینب کبرا(س) از کودکى در میدان زهد و پارسایى با انواع رنج‏ها و دردها خو گرفت تا جایى که مصیبت را نعمت و بلا را رحمتى از پروردگار مى‏دانست و آن گونه خود را در برابر حوادث دنیا با زهد و پارسایى بیمه کرد که اگر کوهها متلاشى و زمین‏ها از هم مى‏شکافت، در اراده محکم او خللى وارد نمى‏شد.
زینب کبرا(س) در شش سالگى شاهد شکستن درخت پر ثمر انسانیت و رهبر جامعه اسلامى و آخرین پیامبر خدا بود. در حالى که خود گریان و پریشان بود، از حال والدین و برادران غافل نبود و در اعماق جانش در آن سن کم، غم سنگینى جاى گرفت. او با این مصیبت بزرگ و تحمل آن درد جانکاه، قدم بر اولین پله تسلیم و رضا نهاد که آخرین منزل سالکان الى اللَّه است. آنچنان در این مکتب کوشا و هوشیار بود که به آخرین درجات تسلیم و رضاى بر حق رسید تا توانست وظیفه سنگین خود را در انجام رسالت پیام خون و شهادت شهیدان عاشورا به فرجام رسانده، نداى آنان را به جهانیان در همه اعصار و قرون برساند.
هنوز چندى از این اندوه جانکاه نگذشته بود که شاهد طرح انحرافى سقیفه بنى‏ساعده شد. او انحراف انقلاب جهانى اسلام را از مسیرش به چشم دید و کوشش‏هاى بى‏امان مادرش را براى جلوگیرى از انحراف مشاهده کرد. در مسجد جدش رسول اکرم(ص) همراه مادرش و جمعى از زنان بنى‏هاشم شرکت کرد و شنید که مادرش چگونه شجاعانه و با فصاحت و بلاغت، لب به سخن گشود و پس از آن همه گفتگو و محاجه شنید که در پایان سخن، مادرش با سوز دل و اندوه تمام فریاد زد: «هان! این شتر و این بار! ببرید و بخورید!!»(1)
پس از گذشت چند روز از این رخداد، دختر على بن‏ابى‏طالب(ع) شاهد ورود به زور به خانه امامت و عصمت و در پى آن وداع مادر با على بن‏ابى‏طالب(ع) بود. از آن پس 25 سال با برادران و خواهرانش در مکتب پدر، آن بزرگمرد راستین اسلام، ادب و دانش اندوخت. آن روز که مولاى متقیان على(ع) به اصرار و خواهش مردم زمام خلافت را به دست گرفت، زینب کبرا همراه برادرانش از تمامى شئون ممالک اسلامى زیر فرمان پدر و مسائل حاکم بر جوّ و محیط سیاسى آن روز به خوبى آگاهى داشت. احزاب فعال و مخرب ضد علوى را به خوبى مى‏شناخت و از اهداف و نظریات و تفکرات آنان به خوبى آگاه بود.

آموزش و پرورش اسلامى‏

آنگاه که امام نخستین شیعیان پس از درگیرى با فتنه ناکثین، مصلحت را در آن دید که به کوفه مهاجرت کند، حضرت زینب همراه پدر، برادران، شوهر و فرزندان خود راهىِ کوفه شد. شخصیت والاى زینب کبرا(س) در پشت پرده براى کوفیان پنهان نماند، بلکه به مرور زمان متوجه مقام علمى و سیاسى او شدند و از امام درخواست کردند جهت ارشاد بانوان از وجود آن حضرت بهره‏مند شوند. مولاى شیعیان با این پیشنهاد موافقت کرد. از آن پس خانه زینب(س) نه تنها پناهگاه بیچارگان و افراد مستضعف جامعه بود، بلکه مکتب تعلیم و تربیت نیز به حساب مى‏آمد. فعالیت‏هاى اجتماعى و مذهبى ایشان به مقتضاى زمان در کوفه بیانگر مسئولیت سنگین زن مسلمان در جامعه اسلامى است.
زینب کبرا در کوفه مى‏دید که سنگ اوّل انحراف در دین بنا گذاشته مى‏شود. مى‏دید چگونه حاکم شام و «عمروعاص» قرآن را وسیله دستیابى بر آرزوهاى خود قرار داده‏اند. نیز شاهد بود فرصت‏طلبان و خودخواهانى چون ابوموسى اشعرى، پنهانى براى معاویه کار مى‏کنند، و پیگیرانه علیه حضرت على(ع) اقدام مى‏نمایند. عالمه‏اى که استاد ندیده بود، به خوبى از گمراهان گمراه کننده جامعه آگاه بود و حربه ریا و تظاهر آنان را در زیر پوشش اسلام مى‏دید و چون پدر و برادرانش در نشان دادن راه و ارشاد و راهنمایى علاقه‏مندان و دل‏هاى مؤمن کوشا بود.

مادر مصیبت!

این چنین زندگى زینب کبرا(ص) در کوفه ادامه داشت تا آنکه شمشیر زهرآلود ابن‏ملجم فرق مولاى متقیان على بن‏ابى‏طالب(ع) را شکافت. شهادت پدر و جدایى از او براى دخترش بسیار سخت و گران بود، چرا که پس از وفات جدش و شهادت مادرش، دل به پدر بسته بود و سایه مهر پدر آرامش‏بخش روح و جان داغدار او بود اما حال باید داغ دورى از پدر را بر دیگر دردهاى خود بیفزاید و شاهد بى‏وفایى‏هاى مردم و توطئه‏هاى حساب شده دشمنانى چون معاویه علیه برادرش حسن بن‏على(ع) باشد. پس از آنکه شاهد قرارداد مظلومانه صلح امام حسن مجتبى(ع) با معاویه شد، به همراه برادران و خانواده‏اش به مدینه بازگشت. بانوى خردمند بنى‏هاشم به خوبى آگاه بود مردم چگونه امام معصومى چون امام مجتبى(ع) را فداى آمال و آرزوهاى شیطانى خود کردند. او در رنج‏هاى برادر سهیم بود و شاهد خون جگر خوردن برادر و شهادت مظلومانه او، حتى اهانت به جنازه آن عزیز و از این همه درد چه داغ عظیمى بر سینه سوخته‏اش نهاده شد.

پیام ‏رسان کربلا

روشن‏ترین و باشکوه‏ترین دوران زندگانى حضرت زینب(س) را مى‏توان دورانى دانست که در کنار سرور شهیدان، عشق و شهادت را همراهى مى‏کرد. اگر چه تاریخ زندگى ایشان را از تولد تا آغاز حرکت امام حسین(ع) به سوى کربلا مى‏توان به صورت پراکنده در تاریخ یافت، اما نقاط مبهم و ناگفته‏اى باقى است، گرچه سال‏هاى آخر زندگى آن بزرگ‏بانو، یعنى از زمانى که حرکت خود را با امام حسین(ع) آغاز کرد، روشن و با عظمت در تاریخ ماندگار شده است. گویى مانایى نام حضرت زینب(س) در تاریخ، به قیام امام حسین(ع) و نامیرایى قیام امام به پیام حضرت زینب است، زیرا یکى از روشن‏ترین ابعاد و زوایاى قابل تحلیل و بررسى قیام حسینى را مى‏توان از پیام زینبى برگرفت. حضرت زینب(س) تاریخگوى نهضت سیدالشهدا است.
عقیله بنى‏هاشم با تاریخ کربلا در حرکت است و تمام حوادث و رخدادها با زینب کبرا ارتباط دارد. بر این اساس مى‏توان گفت تاریخ کربلا همان گونه که بخش عظیمى از تاریخ زندگى امام حسین(ع) را در بر دارد، بخش باشکوهى از تاریخ زندگانى این اسوه صبر را نیز تشکیل مى‏دهد. از این‏رو نمى‏توان زندگى حضرت زینب(س) را بدون واقعه سترگ کربلا و جداى از آن بررسى کرد؛ گرچه فقط به گوشه‏هایى از واقعه سال 61ه. ق که در ارتباط با فعالیت‏هاى سیاسى و اجتماعى حضرت زینب است اشاره مى‏شود.

الگوى شکیبایى‏

تاریخ، زنى صبورتر از حضرت زینب ندیده است. در واقعه کربلا پسرانش در برابر دیدگان او سر بریده شدند اما شیون نکرد. پس از آن ناظر بود در چند ساعت پیشوایش امام حسین(ع) و برادران و پسران برادرانش به شهادت رسیدند و باز بردبارى پیشه کرد. زینب(س) سمبل زنى شجاع، مدبر و لایق رهبرى گروهى مصیبت‏زده در اوضاع و شرایطى بسیار سخت و بحرانى بود. مدیریت بحران را باید در رفتار او بجوییم. گرچه او نیز به ظاهر اسیر و بسته به زنجیر بود و مصیبت‏ها و ناملایمات، بدن او را فرسوده کرده بود اما در همان حالت چنان اسرا را رهبرى مى‏کرد و چنان صبرى سترگ و عظیم داشت که براى هیچ کدام از افراد بشر رسیدن به این حد صبر ممکن نیست مگر به فضل خداوند بلندمرتبه.
وقتى بانگ رحیل و کوچ در یازدهم محرم سال 61 از وادى کربلا سر داده شد و براى آزردن دل اسرا آنان را بر اجساد کسان‏شان گذر دادند، امام زین‏العابدین(ع) نگاهى حزین بر پیکر قطعه قطعه پدر بزرگوارشان انداخت. این نگاه از دید ریزبین حضرت زینب پنهان نماند و خطاب به امام زمان خود فرمود:
«آنچه مى‏بینى تو را غمین نکند. به خدا سوگند که این حادثه از زمان رسول خدا تا جد و پدر و عمویت نیز اتفاق افتاده بود. حال آنکه خداوند عهدى از گروهى از امت ستانده که فراعنه خاک آنها را نمى‏شناسند، ولى نزد اهل آسمان آشنایند؛ که این اعضاى پاره پاره و تکه تکه و این اجساد به خون تپیده را جمع و دفن کنند. در این بیابان پرچمى براى مزار پدرت (سرور شهیدان) نصب مى‏کنند که هیچ گاه نشان قبرش ناپدید نشده و در اثر گذشت زمان مَنِش او گم نشود. سران کفر و گمراهان بر نابودى مزار او بکوشند اما هیچ اثر نکند جز اینکه اثر او ظاهرتر و کار او نمایان‏تر شود. »(2)

خطبه توفنده‏

کاروان اسراى اهل بیت پس از تحمل رنج‏هاى بسیار در حالى وارد کوفه شدند که شهر براى پیروزى یزید آذین بسته شده بود. کاروانیان و به ویژه حضرت زینب وقتى کوفه را با آن منظره دیدند، دردشان افزون شد، چرا که کوفه شهرى آشنا نزد آنان بود. روزگارى سفیر کربلا به عنوان بانوى مجلله به همراه پدر و خانواده خود در کمال عزت وارد آن شهر شده بود و زنان کوفه ریزه‏خوار سفره علم و معرفت او بودند. با وجود کوهى از غم، حضرت زینب پرده سکوت و اشک را در هم ندرید زیرا سیاستمدارى با درایت بود و اوضاع را تحت نظر داشت و مى‏خواست با همه ناراحتى و دشوارى اوضاع، اداى رسالت کند و پیام خون شهیدان را به گوش مردم برساند، و ماهیت رژیم خیانتکار یزید را آشکار سازد.
علاوه بر آن با بیان فجایع دلخراشى که کارگزاران یزید بر خاندان نبى اکرم(ص) روا داشتند، مردم را به شورش و قیام علیه آنان فرا خواند.
حضرت زینب به مردم اشاره کرد ساکت باشند. نفس‏ها در سینه حبس شد و زنگ‏ها از صدا افتاد. سپس زینب(س) به نیکویى به حمد و ثناى پروردگار پرداخت. چون به نام مبارک پیامبر اکرم(ص) رسید، بر او به نیکویى درود فرستاد و این شروع شکوهمند خطبه ایشان بود که با صداى گیرا و سخن راستین خود توجه همگان را به خویش جلب کرد، سپس با شجاعت و شهامت تازیانه شماتت و ملامت را به دست گرفت و به یاد مردم کوفه آورد که عهد خود را شکستند چرا که آنان مردمانى با صفات زشتِ خدعه و تزویر، بى‏ایمانى و چاپلوسى هستند.
حضرت در ادامه پس از رسوا کردن کوفیان اشاره به زیان‏هایى کردند که آنها از کشتن سبط پیامبر(ص) نصیب‏شان شده است و آنان را از عذاب خدا بیم دادند و فرمودند:
«آوخ! که بد توشه‏اى براى خویش گرد آوردید و چه بد بارى را براى روز رستاخیزتان بر دوش خویش نهادید. حسرت و سرنگونى بر شما باد! تلاش‏تان به نومیدى گرایید و دست‏هاتان بریده شد. سوداگرى‏تان به زیان انجامید و به خشم خدا گرفتار آمدید و مُهر خوارى و بیچارگى بر پیشانى‏تان زده شد. »(3)
در ادامه سفیر کربلا تمام مسئولیت حوادثى را که رخ داده بود، بر دوش آنها افکند تا بر گردن سران و فرماندهان و امثال آنان نیفکنند و از سهل‏انگارى‏شان در دنیا و آخرت ترساندشان؛ زیرا در دنیا ننگى بود که هیچ گاه از دامان‏شان زدوده نمى‏شد و در آخرت، غضب الهى بود.
حضرت زینب(س) چنین صریح با مردم کوفه در بازار سخن گفتند که اشک از دیدگان آنان جارى شد چرا که بانوى فرزانه بنى‏هاشم سخنى جز حق نگفتند، کوفیان با حق ناآشنا نبودند، ولى از یارى کردنش دست باز داشته بودند، همانند انصار و مهاجرانى که فاطمه صدیقه(س) با صداى پرطنین و صاعقه‏وار خویش خطاب‏شان کرد؛ همین گونه بود آهنگ صداى امام على بن‏ابى‏طالب(ع) در آخرین سخنرانى‏هایش براى مردم کوفه.
این یکى از مهم‏ترین درس‏هایى است که مبلّغان قیام حسینى باید از حضرت زینب(س) بیاموزند که به طمع دنیا یا ترس از حاکمان، با باطل سازش نکنند. خطابه ایشان در بر دارنده عوامل روانى و برخوردار از عاطفه‏اى جوشنده و توفنده بود تا آگاهى‏بخشى معنوى و ابراز دوستى صادقانه با رهبران راستین و دعوت صریح آنها و دادن مسئولیت مستقیم به شنونده و مخاطب باشند.
زن امروز باید به پیروى از سفیر کربلا آنگاه که مى‏خواهد مقاصد سیاسى اجتماعى خود را میان گروهها و احزاب مختلف مطرح سازد، صداقت را پیشه خود سازد و چون زینب کبرا شجاعانه به همه جنبه‏هاى مختلف مقاصد خود بپردازد و تنها به یک یا چند جنبه از خط مشى خود بسنده نکند و از سایر جنبه‏ها غافل نشود. در تمام این خطبه غرّا روى سخن آن بزرگ‏بانو با مردم است و خود را مستقیم با ابن‏زیاد و یزید طاغى روبه‏رو نساخت. تمام گفتار آن حضرت پیرامون مسئولیت مردم در برابر اعمال‏شان است. این گونه سخن گفتن، بیانگر جامعه‏شناسى و مردم‏شناسى بزرگ‏بانوى کربلاست. زن امروز باید جامعه‏شناسى را از بانوى سیاستمدار صحراى کربلا بیاموزد و بداند چگونه با هر گروه و حزبى سخن بگوید و آنها را مخاطب قرار دهد.

رسواکننده سرکشان‏

عبیداللَّه بن‏زیاد پس از آنکه خبر سخنرانى افشاکننده سفیر کربلا را در بازار کوفه دریافت کرد سخت هراسناک شد، چرا که گمان مى‏کرد با کشتن حسین بن‏على(ع) و یارانش، به آمال دیرینه‏اش رسیده است حتى تصور مى‏کرد فرزندان اسیر ایشان به صورت کبوتران پر و بال شکسته‏اى در دستش خواهند بود که براى حفظ جان‏شان آماده هر نوع معامله‏اى با او خواهند بود. اما نطق ملکوتى عقیله بنى‏هاشم و افشاى حقایق کربلا او را از خواب خیالبافانه بیدار کرد. او براى خنثى کردن تأثیر خطبه حضرت(س) با عجله دست به کار شد. از آنجا که اهل جدل بود، تصمیم گرفت اسرا را به حضور بطلبد و با نشان دادن هیبت مجلس شاهانه و سخنان نیشدار و تهدیدآمیز خود، اثر خطابه را در اذهان مردم پاک کند و خود را قهرمان و پیروز، و ایشان را مغلوب و شکست‏خورده جلوه دهد. با این پیش‏بینى، مجلسى باشکوه براى ایجاد رعب و وحشت در دل بزرگ‏قهرمان کربلا ترتیب داد.
ابن‏زیاد تصور مى‏کرد دختر على بن‏ابى‏طالب(ع) با ترس وارد مجلس مى‏شود و عذر تقصیر مى‏خواهد، به جرم خطبه‏اى که در بازار کوفه ایراد کرده بود، اما مجلس شاهد ورود بانویى شد که کمترین اعتنایى به شکوه ظاهرى آن نکرد و بر خلاف انتظار به جایى که از پیش برایش آماده شده بود نرفت و به همراه دیگر اسرا به گوشه‏اى رفت. چگونگى ورود سفیر کربلا به قدرى براى ابن‏زیاد غیر منتظره و ناراحت‏کننده بود که خود را به نفهمى زده و از نزدیکان خویش پرسید:
«زنى که با این همه تکبر و غرور بر ما وارد شد کیست؟»(4)
آرى حتى گام برداشتن زینب کبرا(س) و طریقه لباس پوشیدن ایشان و انتخاب جایگاه نشستن و برتر از همه غرور زنانه بانوى فرزانه بنى‏هاشم در دربار عبیداللَّه بن‏زیاد براى تمام زنان عالم درسى است که چگونه از جلوه‏هاى زنانه خود در راه اهداف الهى و معنوى استفاده کنند.
ناگهان عبیداللَّه برآشفت و آتش کینه و انتقام از وجود او زبانه کشید و با لحنى اهانت‏آمیز گفت: «حمد خداى را که شما را رسوا کرد و مردان‏تان را کشت و دروغ‏تان را آشکار ساخت. »(5) گرچه سخن گفتن براى زینب، عارفه اهل بیت با فردى چون ابن‏زیاد ناخوشایند بود اما به ناچار یاوه‏گویى‏هاى او را بى‏پاسخ نگذاشت و نغمه شوم و کفرآمیز او را در گلو خفه کرد و فرمود:
«حمد خداى را که ما را به پیامبرش کرامت بخشید و از آلودگى‏ها پاک گردانید، پسر زیاد رسوا نمى‏شود مگر فاسق و دروغ نمى‏گوید مگر فاجر و آن چیزى است که ما از آن به دوریم. »(6)
ابن‏زیاد پرسید: «کار خدا را با برادرت چگونه دیدى؟»(7)
سفیر کربلا با شهامت و شجاعت پاسخ داد: «از خداوند در باره برادرم جز نیکویى و احسان ندیدم. او و یارانش افرادى بودند که خداوند براى آنها شهادت را مقرر فرمود و آنها با اختیار خود به سوى جایگاه تعیین‏شده خود رفتند اما به زودى پروردگار بین تو و آنان در دادگاه عدل خود جمع مى‏کند و در آنجا تو را به محاکمه مى‏کشند. اى فرزند زیاد! در آن روز براى تو جایگاهى است که باید براى دادن جواب آماده باشى، چگونه مى‏توانى این گناه عظیم را پاسخ دهى. اى زاده مرجانه، مادرت به عزایت بنشیند. »(8)

یارى جستن از پروردگار

بدین گونه زینب کبرا(س) دختر رشید على(ع) بدون اینکه هراسى به دل راه دهد با سخنان کوبنده و شکننده‏اش ابن‏زیاد را در برابر دیدگان مردمى که به قصد قدرت‏نمایى خود در آن مجلس جمع کرده بود، مفتضح و رسوا ساخت.
حضرت در برخورد خود با ابن‏زیاد نشان داد مؤمن - هر چند در اسارت باشد - هیچ گاه در برابر دشمن - هر چند قوى و قدرتمند - سر ذلت فرو نخواهد آورد.
چه چیز سبب شد زینب کبرا در عین روبه‏رو شدن با آن همه مصایب در پاسخ ابن‏زیاد که سؤال کرد «کار خدا را با اهل بیت خود چگونه یافتى؟»(9) فرمود: «مشکلات، مصیبت‏ها و سختى‏هایى که در راه خدا دیدم، همه برایم زیبا بود. »؟(10) آیا به راستى کشته شدن عزیزانى چون برادر، فرزند، برادرزاده و... براى یک زن زیباست؟! آیا آتش‏سوزى خیمه‏ها، غارت آنها، سرگردانى کودکان و پریشانى زنان و اسیرى آنان و گردانیدن اهل بیت در کوى و برزن زیباست؟ چگونه ممکن است این همه سختى و مصیبت زیبا باشد؟ فقط یکى از این مصایب و سختى‏ها مى‏تواند انسان پر مدعاى مدرن قرن بیست و یکم را از پا در آورد تا به زمین و زمان ناسزا گوید و همه عرشیان و فرشیان را مقصر بداند و همه عالم را بازخواست کند که چرا دچار چنین مصیبتى شده است! چه چیز سبب شد زینب کبرا(س) همه مصایب و سختى‏ها را زیبا ببیند؟! زیبا دیدن چگونه قابل توجیه است؟
خداشناس حقیقى بنى‏هاشم خود را بنده حق مى‏دید و سربلندى خود را در گرو انجام وظیفه الهى خود مى‏دانست. در مسیر عمل به وظیفه، شهادت انسان کاملى چون حسین بن‏على(ع) و یاران فداکارش و اسارت اهل بیتش و همه ناگوارى‏ها، گوارا و شیرین و زیباست. این جهان‏بینى مؤمن است که هر آنچه از سوى خدا به او مى‏رسد، همه را خیر و زیبا مى‏بیند زیرا که خداوند براى بندگانش جز خیر نمى‏خواهد و این نگرشى توحیدى و زیبا به تمام پدیده‏هاى جهان هستى است و به قول خواجه حافظ شیرازى:
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن‏
منم که دیده نیالوده‏ام به بد دیدن‏
وفا کنیم و ملالت کشیم و خوش باشیم‏
که در طریقت ما کافرى است رنجیدن(11)
همه شکوه و عظمت و سربلندى بزرگ‏بانوى خردمند بنى‏هاشم در برابر قدرت ابن‏زیاد، از توان ایمان به خدا و آرامش سرچشمه گرفت. این همه اطمینان و بى‏هراسى را حضرت زینب از زنده نگاه داشتن یاد خدا در قلبش به دست آورد. آدمى باید بداند با یاد و ذکر خدا هیچ گاه به بن‏بست نمى‏رسد و شکست نمى‏پذیرد. چنان که امام حسین(ع) به بن‏بست نرسید و ذلت بیعت با یزید را نپذیرفت و با تسخیر دل‏هاى مؤمنان پیروز شد و عاشورا بزرگ‏ترین جاذبه دل‏هاى باایمان شد. حضرت زینب(س) ادامه‏دهنده راه حسین بن‏على(ع) و شاگرد مکتب ایشان بود و با سخنان خود به شوکت و عظمت نهضت خونین کربلا افزود.
عبیداللَّه گمان مى‏کرد دختر على بن‏ابى‏طالب(ع) در جواب او خواهد ماند و به خدا شِکْوه مى‏برد اما دید هر بار نهیب او کوبنده‏تر و حملاتش شدیدتر شد و چنان بناى خروشیدن را گرفت که هول و هراس بر دل او و تمامى کارگزارانش افکند و در همه حال سعى داشت بُعد سیاسى و حماسى اسارتش را بر هر چیز چیره گرداند تا روح حماسى حرکتش هر چیزى را تحت تأثیر قرار دهد و به عنوان چشمه جوشانى در بستر تاریخ بخروشد و زلال شجاعت و مبارزه و شور و حماسه را به کام خشکیده مردگان تاریخ بریزد و آرایش و زینت هر قیام و جنبشى باشد.


[ پنج شنبه 90/9/17 ] [ 12:41 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

جنبشى بر ضد یزیدیان‏

عبیداللَّه در زیر ضربات و حملات کوبنده کلام آتشین عقیله بنى‏هاشم چنان درمانده شد که اقامت آنان را حتى براى یک روز در کوفه، خطرى بزرگ براى حکومت خود دانست، بنابراین نامه‏اى به یزید نوشت و چگونگى ماجراى شهادت امام حسین(ع) و یارانش و نیز اسارت زنان را گزارش داد و از او خواست که در مورد اسرا تصمیم بگیرد. یزید در پاسخ فرمان داد کاروان اسرا با سرهاى شهدا به شام روانه شوند.
روز اوّل ماه صفر سال 61 دمشق غرق در شادمانى، خود را پذیراى ورود خارجیان و کافران (بنا به تبلیغ رسانه‏هاى حکومتى بنى‏امیه) کرد! کاروان اسراى اهل بیت عصمت و طهارت پس از گرداندن در شهرِ آذین بسته شده دمشق - به مناسبت پیروزى یزید - به زندانى برده شد. پس از چندى یزید به شکرانه پیروزى بر حسین بن‏على(ع) مجلسى باشکوه آراست و از بزرگان شام و دیگر مناطق دعوت کرد و زینت‏بخش محفل خود را سرهاى بریده شهداى کربلا قرار داد! در چنین حالى پذیراى اسراى خاندان نبى گرامى اسلام شد. به محض ورود حضرت زینب(س) به مجلس و دیدن سر برادر بزرگوارشان(ع) با صداى حزین دادِ سخن داد:
«اى حسین! اى حبیب خدا، اى فرزند مکه و منا، اى پسر فاطمه زهرا، اى دخترزاده مصطفى... »(12) ناله سفیر کربلا چنان دل‏ها را دگرگون کرد که مجلس طرب و شادى را مبدل به مجلس غم و سوگوارى نمود!
یزید شروع به سخن کرد و با سخنان کفرآلود و خوف‏انگیز خود مقدسات اسلام را بى‏شرمانه انکار کرد و کشتن حسین(ع) و یارانش را به انتقام کشته‏هاى کفار قریش در جنگ بدر قلمداد کرد. در آن جوّ رعب‏آور، یزید به یاوه‏سرایى‏هاى خود ادامه داد و قصد آن را داشت که به کلى پرونده خاندان پیامبر(ص) و اسلام ناب و خالص را پایان یافته اعلام کند و ارزش‏هاى دوران جاهلى را گستاخانه زنده نماید!
در آن فضاى مرگبار و بهت‏انگیز حاکم بر مجلس، شیرزنى اسیر در بند از گوشه مجلس دادِ سخن داد و اجازه نداد یزید مقصود خود را عملى سازد و ارزش‏هاى دوران جاهلى را بار دیگر زنده سازد. او بیان کرد:
«ستایش پروردگار جهانیان و درود بر جدم سرور پیامبران، قول خدا راست در آمد که فرمود: ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساؤوا السُّوءَ أَن کَذَّبوُا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانوُا بِها یَسْتَهْزِئونَ(13)... ». (14)
سپس با تمسخر سلطنت و قدرت دروغین طاغوت، سرش را به سنگ کوفت و با بیان قدرت پایان‏ناپذیر الهى، قدرت مادى یزید را کوچک شمرد و فرمود:
«یزید! راستى تو بر این باورى اکنون که عرصه آسمان و زمین را بر ما تنگ کرده‏اى و ما را به عنوان اسیر این سو و آن سو مى‏گردانى و بر ما چیره شده‏اى، ما نزد خدا هم این گونه خوار و بى‏مقدار هستیم؟ خیال مى‏کنى چون پیروز شدى، نظر کرده خدایى و ما که مغلوب، خوار درگاه او؟ به همین خاطر باد در دماغ انداخته‏اى و با غرور به اطراف خود مى‏نگرى و شادمان مشت بر سینه مى‏کوبى و خرسندى که چرخ دنیا بر مراد تو مى‏گردد و کارها مطابق خواست تو نظام مى‏گیرد و حکومتى که سزاوار ما بوده، بر تو هموار گشته است؟ اما لختى آهسته‏تر! چنین از روى نادانى سرود پیروزى مخوان. آیا فراموش کرده‏اى که خداوند مى‏فرماید: «و لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَروا أنَّما نُمْلى لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنفُسِهِمْ، إِنَّما نُمْلى لَهُمْ لِیَزْدادوا إِثْماً(15)... »(16)
آغاز خطبه، هجوم‏هایى پى در پى است و هیچ ملاحظه‏اى در آن با طاغوت دیده نمى‏شود. هر چه هست زبونى سلطنت و ریشخند کردن شکوه ظاهرى آن و یادآورى عظمت خداى بلندمرتبه است و اینکه ملاک نزدیکى به خدا، رسیدن به حطام دنیا و چیزى از متاع فرسوده آن نیست.
آنگاه بزرگ‏بانوى اسلام، یکى از گناهان بزرگ یزید را به خاطرش آورد و آن گناه عظیم، گرداندن دخترکان نبى گرامى اسلام(ص) در کوچه و خیابان‏ها بود و به او سرکوفت زد: تو فرزند «طلقاء» - آزادشدگان - هستى و پیامبر پدران تو را پس از فتح مکه، زمانى که بر آنان چیرگى آورده بود، مورد بخشش قرار داد، آیا این عدالت است که دختران پیامبر از دهها کوى و برزن عبور داده شوند، در حالى که هیچ حامى و پشتیبان نداشتند؟!(17)

مفسر آگاه قرآن‏

به این ترتیب حضرت زینب(س) پس از آنکه پرده قدرتِ گذرایى را که جلو چشم یزید را گرفته بود و بدان مى‏نازید از مقابل چشمش کنار زد، او را سخت کوفت و در برابر دیدگان فرماندهان و عُمّالش رسوا کرد؛ همچنین نشان داد یزید با اسلامى که به نامش بر تخت حکومت تکیه زده، هیچ همگونى ندارد، چرا که هنوز کینه پیروزى اسلام بر کفر در روز بدر را در دل دارد.
در ادامه با آنچه در کلام آتشین دختر حیدر کرار در دربار یزدى شاهد هستیم آن است که: سفیر کربلا براى اینکه به یزید پاسخ عقلانى کوبنده دهد، با تمسک به آیات شریف قرآن جوابى مناسب داد. انتخاب آیات، نشانگر حضور ذهن و آرامش خاطر و تسلط کامل ایشان بر قرآن کریم است.

رویکردها و آموزه‏هاى مبارزه زینبى‏

قیام امام حسین(ع) آغاز مبارزه و شکل‏گیرى آن است اما ادامه مبارزه و هدایت آن در مسیر واقعى‏اش حاصل اسارت حضرت زینب(س) است. بدیهى است ادامه مبارزه با حفظ ماهیت آن، کارى بس دشوار بود از این‏رو سفیر کربلا سعى داشت مبارزه‏اش را بر اصولى تغییرناپذیر (که از مبانى قرآن و سنت نبوى مایه مى‏گرفت) پایه‏ریزى کند. مهم‏ترین اصولى که از کلام آتشین زاده حیدر کرار در کاخ یزید برداشت مى‏شود، عبارت است از:
1- شکست دشمن: زینب کبرا(س) بر اساس منطق قرآن(18) ددمنشى‏هاى یزید را در باب به شهادت رساندن امام حسین(ع) و اسارت اهل بیتش را پیروزى یزید ندانست بلکه آن را مهلتى دانست تا یزید بر گناهانش بیفزاید.
2- افشاى ماهیت دشمن: عقیله بنى‏هاشم پیشینه خانوادگى یزید را در جمع سران و بزرگان محفلش آشکار ساخت و یادآور شد خاندان یزید یا آل‏سفیان هیچ گاه با اسلام و پیامبر رابطه خوبى نداشته‏اند، در ادامه ثابت کرد جنگ یزید با برادرش، جنگ قومى و یا ملى و یا حتى رقابت براى رسیدن به قدرت نبود بلکه جنگ کفر و ایمان و جنگ غرور جاهلیت با تمامى ارزش‏هاى اسلامى است.
3- مرگ در راه مبارزه، نابودى نیست: بزرگ‏بانوى خردمند بنى‏هاشم ضمن زبون کردن یزید، با بیان شجره ناپاک خانوادگى‏اش، به ارزیابى قیام خونین کربلا پرداخت و روح شهادت‏طلبى را خاستگاه حرکت و قیام اسلامى قرار داد و آن را به عنوان رمز پیروزى و بقا و ثبات حکومت اسلامى در طول تاریخ قلمداد کرد.
4- قدرت دشمن را پوشالى دانستن: زینب(س) در ادامه نطق آتشین خود، یکى دیگر از اصول مبارزه را ترسیم کرد و آن توخالى و پوچ دانستن قدرت بود. زور و قدرت، آب حیات هر ستمگرى است و هر ستمکارى، زمانى که احساس قدرتمندى مى‏کند، شادمان است و دوست دارد همه او را ستایش کنند. یزید نیز خود را در اوج پیروزى مى‏دید و مست باده قدرت بود اما زینب کبرا(س) با مطرح کردن پوشالى بودن قدرت او تمامى شیرینى پیروزى را در کامش مبدل به تلخى زهر کرد.
5- ترس و اضطراب به خود راه ندادن: دختر حیدر کرار(ع) در حالى که ریسمان بر گردن داشت و در کاخ مجلل و باشکوه یزید، حکمران شام قرار گرفته بود، بدون هیچ ترس و اضطرابى دادِ سخن داد، چون با ایمان قلبى که داشت، دشمن به همان اندازه در نظرش کوچک و بى‏ارزش بود که خداوند در دیده و جانش بزرگ و عظیم. بنابراین بدون هیچ ترس و واهمه‏اى نطق آتشین خود را در برابر تمامى انسان‏هاى به ظاهر بزرگ و قدرتمند شام بر زبان جارى کرد.
6- جاودانگى آثار مبارزه: با اطمینان کامل به آینده درخشان قیام برادرش و آگاهى به آثار جاویدان و فراگیر آن در تاریخ، خطاب به یزید فرمود:
«اى یزید! هر چه مى‏توانى در راه دشمنى ما مکر و حیله و نقشه طرح کن و کوشش به خرج بده! به خدا سوگند! نمى‏توانى نام ما را از خاطره‏ها و صفحه تاریخ محو نمایى!... »(19)
زینب کبرا(س) براساس اعتقاد عمیق خود به قرآن به خوبى مى‏دانست تمامى نقشه‏ها و توطئه‏هاى یزید بر باد است و آنچه در آینده تاریخ مى‏درخشد، آثار قیام خونین برادرش است.
7- هدفدارى: در پایان خطبه آتشین، زینب کبرا فرمود:
«اکنون حمد مى‏کنم خداى را که آغاز کار ما را به سعادت و مغفرت قرار داد و پایان آن را به شهادت و رحمت ختم نمود. از خداوند متعال مى‏خواهیم که ثواب و رحمت خویش را بر شهیدان ما تکمیل فرماید و اجر و مزد آنان را افزون سازد و جانشینى ما را از آنها نیکو مقرر فرماید، زیرا او خداوند بخشنده و مهربان است و او پناهگاه ما است و ما را کافى است و او نیکو وکیلى است. »(20)
حضرت هدف از آفرینش بشر را به معرفت حق رسیدن و در جوار رحمت او آرمیدن مى‏داند و معتقد است وقتى بنده‏اى به خدا پیوست و در هیچ وضعى خود را از او جدا ندید، آنگاه تلخى و شیرینى، مرگ و حیات همه و همه در نظرش یکسان است.

پاسدارى از حریم خاندان نبوت‏

در این سفر، دختر فاطمه زهرا(س) به رسالت‏هاى متفاوتى که بر عهده داشت، توجه داشت و آنها را به انجام رساند. یکى از رسالت‏هایى که علاوه بر دفاع از خون شهدا، بر عهده داشت، دفاع از حریم عصمت خاندان رسول اکرم(ص) بود. در مجلس آراسته یزید سیماى رنجور و غمین اما زیباى دختر امام حسین(ع) - فاطمه - توجه مردى از اطرافیان یزید را به خود جلب کرد. مرد خواسته خود را به یزید بازگو ساخت. حضرت زینب(س) با شنیدن این سخن چنان برآشفت و پاسخ دندان‏شکنى به خلیفه داد که آن مرد و یزید از خواسته نا به حق خود پشیمان شدند. با این رفتار بانوى خردمند بنى‏هاشم نه تنها به زن مسلمان بلکه به هر انسان آزاده‏اى آموخت چگونه از حیثیت انسانى خود در برابر حتى قوى‏ترین قدرتمندان روزگار دفاع کند تا کوچک‏ترین آلودگى دامن عفاف او را لکه‏دار نسازد؛ نیز نشان داد که حجاب زن، حرم حفظ پاکى و عصمت اوست.

رسوایى طاغوت‏

خطبه کوبنده سفیر کربلا چنان اوضاع مجلس آراسته یزید و او را آشفته کرد که یزید دچار سردرگمى شد و ترسید با افشاگرى‏هاى دختر على بن‏ابى‏طالب(ع) پایه‏هاى حکومتش دچار تزلزل شود. ترس زمانى بیشتر شد که حضرت زینب(س) در مسجد شام هنگامى که امام سجاد(ع) مشغول ایراد خطبه افشاگرانه خود بود، با فریادهاى رسا آن امام را یارى کرد. یزید که بیم داشت مبادا قشر عمومى جامعه که از حقایق کارهاى او و خاندانش بى‏اطلاع بودند، متوجه شوند و سر به شورش و قیام بردارند، براى اینکه خود را از چنین خطر بزرگى وا رهاند، راهى جز دلجویى و عذرخواهى از اسیران ندید تا بدین وسیله جوّ شام را آرام کند و پرده بر اعمال نادرست خود بکشد.
از روى تملق و چاپلوسى به عذرخواهى و پوزش متوسل شد تا شاید بدین وسیله راه نجاتى یابد و خود را از وضع خطرناکى که در آن قرار گرفته بود رها سازد. بنابراین پس از آنکه گناه قتل امام حسین(ع) را به گردن پسر مرجانه انداخت، اهل بیت را مورد نوازش قرار داد و از آنها خواست اگر تمایل دارند در شام نزد او بمانند و اگر نمى‏خواهند به مدینه بازگردند.
از آنجا که بانوى شجاع اسلام قصد داشت بیشتر با مردم سخن بگوید و آنها را در جریان فاجعه دردناک صحراى کربلا قرار دهد و از این ره نهضت خونین برادر را به بهترین شیوه معرفى کند، فرمود: «پیش از هر چیز باید براى کشتگان خود سوگوارى کنیم»(21)
یزید به خوبى از منظور سفیر کربلا آگاه بود، ولى در وضعى قرار داشت که نمى‏توانست پاسخ منفى دهد. از این‏رو دستور داد سه روز براى کشتگان کربلا عزادارى کنند. زینب کبرا(س) به رغم خستگى زیاد مصمم بود در هر فرصتى جنایت‏هاى یزید را بدون ملاحظه شماره کند و بر رسوایى او بیفزاید.

روانه کردن کاروان به مدینه‏

پس از برپایى مراسم سوگوارى شهداى کربلا در شام، چنان از اعتبار و نفوذ یزید میان مردم کاسته شد که مصلحت ندید کاروان اسراى کربلا در شام بماند، بنابراین اسباب سفرشان را فراهم کرد و آنان را راهى مدینه کرد.
مردم مدینه بر خلاف مردم شام و کوفه، در کسوت عزا به استقبال کاروان اهل بیت(ع) آمدند. با دیدن آنها صداى گریه و شیون فضاى شهر را پر کرد. سفیر کربلا در آغاز ورود به مدینه و با دیدن مرقد جدش رسول اکرم(ص) بار دیگر دادِ سخن داد و فرمود:
«اى مدینه پیامبر! چه شد آن روزى که ما به صورت دسته‏جمعى با شادى و خوشحالى خارج مى‏شدیم اما امروز در اثر حوادث روزگار، مردان و فرزندان و جوانان خود را از دست داده‏ایم و با غم و اندوه وارد مى‏شویم... »(22)

هدف از عزادارى‏

پس از ورود به مدینه، حضرت زینب آرام ننشست و براى مردم (که به قصد دیدارشان مى‏آمدند) در لواى عزادارى، تبلیغات گسترده‏اى علیه دستگاه ستمگرى یزید را آغاز کرد. حضرت دو هدف عمده را از برگزارى مراسم سوگوارى براى امام حسین دنبال مى‏کرد:
1- ماهیت اهریمنى یزید را افشا مى‏کرد؛
2- مردم را به خاطر عدم یارى امام‏شان سرزنش مى‏نمود!
سرانجام اهداف سفیر کربلا به بار نشست و نفرت و انزجار عمومى چنان بالا گرفت که عموماً به طور علنى و آشکار یزید و کارگزارانش را لعنت مى‏کردند. جوانان که آتش انتقام، درون‏شان شعله‏ور شده بود، همگان و خود را به دلیل عدم یارى امام سرزنش مى‏کردند و تنها راه جبران را انتقام‏جویى مى‏دانستند.

تبعید

فرماندار مدینه (عمرو بن‏سعید) شهر را در آستانه شورش دید و عامل اصلى جنبش را دختر على بن‏ابى‏طالب(ع) دانست، از این‏رو هیئتى نزد او فرستاد تا از تحریک مردم دست بکشد. اما حضرت زینب(س) کجا و سکوت و بى‏اعتنایى کجا؟! با خاموشى و سکوت وداع کرده بود و یک دنیا فریاد شده بود؛ فریادى به بلندى تاریخ در همه اعصار؛ نه فریادى که از گلوى یک زن زندانى در خانه بیرون آید. عمرو بن‏سعید زمانى که دید هشدارهایش در مورد سکوت کارگر نیست، به یزید نامه‏اى نوشت و از او کسب تکلیف کرد. یزید فرمان داد که زینب از مدینه خارج شود.
حضرت زینب عزم خود را بر خروج از مدینه جزم کرده و با آن دیار وداع گفت. براى اداى رسالت و معرفى نهضت خونین برادر از شهرى به شهرى مى‏رفت. هر جا که پا مى‏گذاشت، آتش انقلاب و شورش را علیه دستگاه بنى‏امیه شعله‏ور مى‏کرد، بدین سبب هیچ کجا براى او جاى ماندن نبود، چرا که به دستور خلیفه باید شهرها را یکى پس از دیگرى ترک مى‏کرد. تا اینکه سرانجام در دیار غربت جان به جان آفرین تسلیم کرد.

راز اسارت اهل بیت(ع)

اینجاست که رازى نهفته آشکار مى‏شود که چرا سیدالشهدا بانوى بانوان و زنان و کودکان را همراه خویش به صحراى کربلا برد، با آنکه خود به سرانجام سفر آگاه بود و اهل کوفه را خوب مى‏شناخت.
اسارت بانوان، فاجعه کربلا و جنایات بنى‏امیه و فداکارى امام حسین(ع) را از پس پرده بیرون آورد. اگر اسارت آنها نبود، دشمنان آل محمد(ص) پرده‏اى بر جنایات کربلا مى‏کشیدند و نمى‏گذاشتند کسى از آن آگاه شود، یا کسانى را که اطلاع داشتند، زبان‏شان را به وسیله پول یا زور مى‏بستند و جنایات هولناک خود و فداکارى و شجاعت عظیم اهل بیت را از صفحات تاریخ پاک مى‏کردند اما حضرت زینب(س) باید در کربلا باشد، فداکارى برادر و جنایتکارى بنى‏امیه را ببیند، سپس اسیر شود تا این حقیقت بزرگ محو نشود.

رمز قهرمانى‏

غالباً ما حضرت زینب(س) را به لفظ «قهرمان» مى‏خوانیم اما به علت قهرمانى او کمتر مى‏اندیشیم. جهات برجسته و تحسین‏برانگیز دختر على بن‏ابى‏طالب، فکر انسان را به واقعیتى معطوف مى‏دارد که شاید رمز عظمت و سربلندى حضرت زینب در همان نهفته باشد و آن اینکه: روح زینب(س) در برابر هیچ حادثه‏اى نشکست. علت مقاومت و ایستادگى زینب را در کجا باید جستجو کرد؟! او از قرب حضور و مکاشفت اسما و صفات پروردگار بى‏واسطه برخوردار است، در نتیجه اراده او را هیچ کس و هیچ چیز نمى‏تواند بشکند. این لیاقت را به بهاى زهد و پارسایى و ریاضت به دست آورده است. این گونه نیست که بدون هیچ تلاشى این دَهِش و موهبت الهى در اختیارش قرار گیرد. سفیر کربلا از آن جهت قهرمان است که راحت‏طلبى را براى خود ننگ و عار مى‏دانست. او با زندگى در بلا و سختى‏ها خو گرفته بود و پایدارى و استقامت را در حوادث و بحران‏هاى زندگى بهترین زینت و آرایش انسان مى‏دانست. وقتى آگاه شد برادر آهنگ سفر دارد، با وجود آگاه بودن از پیامد خطرناک آن، مشتاقانه به خیل بلاجویان پیوست و در کوران مصایب و سختى‏ها، صبر و شکیبایى و صلابت خود را به ظهور گذاشت.

آموزه زندگى‏

قهرمانى حضرت زینب(س) در اوراق دفتر تاریخ محبوس مانده، و چنان که شایسته است به صحنه‏هاى زندگى ما کمتر پا نهاده است. اغلب بر سبیل دلسوزى و اظهار وفادارى، مجلسى مى‏آرایند و بر مصایب او تأسف مى‏خورند. برخى افراد متمول براى حفظ منافع و سرمایه‏هاى باد آورده خود، ماسک اسلام به صورت مى‏کشند و ادّعاى دوستى اهل بیت(ع) مى‏کند.
اگر با دید واقع‏بینانه به مسائل بنگریم، در مى‏یابیم شیوه زندگى پیشوایان دین ما با سلوک بسیارى از مدّعیان همگونى ندارد. باید بدانیم تا زمانى که جامه زهد و پارسایى را به عنوان زینت‏بخش خود برنگزینیم، نه تنها به معرفت واقعى اهل بیت(ع) نمى‏رسیم بلکه دنیادوستى ما را از محضر آنان دور مى‏سازد.
حضرت زینب(س) به تنهایى یک دانشگاه است. درس‏هایى که این بزرگ‏آموزگار به نوع بشر مى‏دهد، در واژه‏هاى علمى امروز نمى‏گنجد. دختر على بن‏ابى‏طالب(ع) در هر میدانى قهرمان است. در میدان زهد، عبادت، عشق و معرفت، سیاست و در تمامى ابعاد زندگى‏اش اسطوره‏اى بى‏نظیر است. اوست که به صبر و استقامت معنا مى‏بخشد؛ به شهامت و شجاعت آبرو مى‏دهد؛ بر قامت غیرت و مردانگى لباس عزت مى‏پوشد؛ بلا و مصیبت را خجل و شرمنده مى‏سازد و در بند اسارت؛ امید به زندگى و شور و مبارزه و توان ستیز را شرمسار خود مى‏کند.
آرى زینب کبرا(س) این همه عظمت دارد، چه شده است که هنوز آن طور که باید و شایسته است شناخته نشده است؟! قهرمانى که با آن همه صراحت و قاطعیت خود را معرفى کرد، چه شده است که با همه تلاش‏هایى که براى شناختن او شده، باز میان ما غریب است؟ چرا چهره دل‏آراى او هنوز در پرده پندارهاى ما زندانى است؟ چرا هنوز با هدف قیام امام حسین(ع) و ماهیت اسارت خواهرش، فاصله داریم؟! اگر مرام و شیوه دختر فاطمه زهرا(س) در متن زندگى قرار مى‏گرفت، همه انسان‏ها به صفات شجاعت، رشادت، شهامت و ستیز در مقابل کفر و بیداد آراسته مى‏گردیدند، و زنِ دنیاى امروز به جاى خزیدن در لاک تجمل و زیور و خودآرایى، پا به میدان مبارزه مى‏نهاد و عرصه را بر خودکامگانِ سودجو تنگ مى‏کرد و به جاى آنکه بازیچه دست قدرت‏هاى شیطانى شود و موجبات فساد و تباهى خود و جامعه را فراهم آورد، عاملى براى ثبات و رشد جامعه به حساب مى‏آمد.
زن معاصر براى رهایى از اسارت فرهنگ غرب، راهى ندارد جز آنکه زینب(س) را به عنوان الگو و سرمشق زندگى خود برگزیند. بانویى که در خانه دشمنِ قدرتمند و مغرور، چنان با کلامش بر او زخم مى‏زند که به مرگ خود راضى مى‏شود. بانویى که راه دفن ظلم و ستم را به بشر آموخت؛ بانویى که اسارتش، درخشش حضور فعال زن در صحنه‏هاى مختلف سیاسى و اجتماعى و بر هم زننده معادلات سیاسى چیره بر جامعه است.
به امید آنکه با پیروى از آن حضرت و انتخاب شیوه زندگى ایشان در راه رستگارى گام نهیم.

پی نوشتها:

1) حاج سیدحسن دبیر حاج سیدجوادى، زینب حماسه ابدى بر فراز تاریخ، انتشارات نوید، چاپ اوّل، ص‏29.
2) علامه مجلسى، بحارالانوار، ج‏45، چاپ دوم، ص‏179 و 180 (به نقل از سیدمحمدتقى مدرسى، حضرت زینب، مترجم محمدصادق شریعت، انتشارات محبان الحسین، چاپ دوم، ص‏32).
3) همان، ص‏48.
4) منصورى لاریجانى، زینب کبرا(ع) فریادى بر اعصار، ص‏144.
5) همان، ص‏134.
6) همان، ص‏135.
7) همان، ص‏137.
8) همان، ص‏138.
9) اکبر اسدى و مهدى رضایى، زیباترین شکیب، انتشارات بنیاد جانبازان انقلاب اسلامى، چاپ دوم، ص‏145.
10) همان، ص‏145.
11) حافظ شیرازى، دیوان غزلیات، به کوشش خلیل خطیب رهبر، انتشارات صفى علیشاه، چاپ شانزدهم، ص‏535.
12) زیباترین شکیب، ص‏149.
13) روم، آیه 10.
14) حضرت زینب، ص‏53.
15) آل‏عمران، آیه 178.
16) حضرت زینب، ص‏54.
17) همان، ص‏55.
18) آل‏عمران، آیه 172.
19) زینب کبرا(ع) فریادى به اعصار، ص‏175.
20) همان، ص‏177.
21) همان، ص‏185.
22) همان، ص‏191.


[ پنج شنبه 90/9/17 ] [ 12:41 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
<      1   2   3   4   5   >>   >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
لینک دوستان
امکانات وب

حرم فلش-طراحی-کد وبلاگ-کد جاوا
style="display:none; text-align:center">??? ???-?????-?? ?????-?? ????