سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
 

حکمت قیام

شهادت امام، پایه های دولت بنی امیه را سست و از بین برد و امام حسین، جاودانه ماند، زیرا برای حق زیست و با حق بود و در راه حق به شهادت رسید.

رد انگیزه سیاسی، غیبی، قبیله ای و شخصی

حرکت امام حسین از مکه به عراق، حرکتی است که به آسانی نمی توان با معیارهای حوادث عادی، آن را ارزیابی و نسبت به آن حکم کرد، زیرا از نادرترین جنبش های دینی یا فراخوان سیاسی تاریخ است که هر روز تکرار نمی شود، و هر کس نمی تواند بدان قیام کند، و اگر رهبر نهضت راه درست را پیمود، به اتفاق نظر فقط به یک علت باشد یا اگر بپذیریم به راه اشتباه رفته است، همگان به یک دلیل معتقد باشند.
گاه، پیمودن درست ترین یا نادرست ترین راه برای جنبش، بسته به فرقی کوچک است که به هدف دست یابد، یا نه، لذا، مستعد است که به نقیض خود بیانجامد. جنبشی چنین، گونه ای از ماجراجویی ماجراجویان سیاست یا قرارهای سوداگران تجارت یا ابزاری برای دستیابی به دنیا نیست که به حکم دین تن دهد، یا دنیا تن به حکم و خواسته آن دهد، بلکه وسیله ای معتقد ساختن خود و دنیا به یک دیدگاه میان دیدگاه هاست. دیدگاهی که رهبر نهضت به ایمان دارد و می داند آن مردمان به آن راه را باور ندارند. اما به هر رو، او به قیام و عمل خود ایمان دارد، چه مردم بپذیرند یا نپذیرند. برای او کشته شدن در راه هدف با مردن طبیعی، برابر است و چه بسا به کشته شدن، رغبت بیشتر داشته باشد.
بنابراین قضاوت درباره درست یا نادرست بودن نهضت حسینی نمی تواند توسط مزدوران چاپلوسی انجام شود که از شمشیر حکومتی می هراسند و درپی عطا و بخشش آنند، چنان که دیگر مزدبگیران که از چیزهای دیگر جز تیغه حکومت می ترسند یا برخوردار از پاداش و بخش غیردرباری اند، حق قضاوت و داوری ندارند. داوری درباره درستی یا نادرستی قیام حسینی، بسته به دو امر است که با اوضاع مختلف زمان و حکومتگران دگرگون نمی شود. این دو امر، یکی انگیزه های درونی است که بسته به طبیعت ثابت آدمی است، دوم: دستاوردهای قابل مشاهده است که همگان آن را می پذیرند. اگر جنبش حسینی برضد یزید را با این دو معیار بسنجیم، خواهیم گفت، او به راه درست رفته است.
این انگیزه های، امام را به کاری واداشت که انجام داد. دیگران نیز اگر این انگیزه ها را داشتند، جز به راه امام نمی رفتند. برای آدمیزاده هزارادن بار بهتر است که کرداری مانند حسین داشته باشد که یزیدبن معاویه را به خشم آورد، تا این که بر خلق و خویی باشد که موجب خشنودی یزید شود.
نخستین مطلبی که شایسته است برای درک انگیزه های درونی امام درآن وضع محنت بار و دردناک بدانیم، این است که بیعت با یزید نمی توانست پابرجا بماند یا ادامه یابد، زیرا هر حاکم و خلیفه ای می باید خردمند باشد و خلق و خویی درست داشته، از سلامت تدبیر برخوردار باشد، که یزید چنین نبود. وی آنچه را که هر دولتی به شدت بدان نیازمند بود، به شوخی می گرفت، و امیدی به صلاح و اصلاح وی نبود. گزینش وی برای ولایتعهدی، معامله ای آشکار بود که هرکس بدان راضی شده، بها و پاداش موافقت و همراهی خود را گرفته و هرکه به یاری یزید برخاسته یا کارگزار و مزدبگیر او شده، آشکارا مال و منال ستانده بود. بسیار شگفت خواهد بود از حسین بن علی که بخواهند باچنین کسی بیعت کند و نزد مسلمانان درستکارش بخواند.
امام حسین(ع) یا می بایست بیعت ویاری یزید را بپذیرد، یا خروج و قیام کند، زیرا نمی گذاشتند خود را کنار بکشد، چه به سودش باشد، یا به ضررش. برخی مورخان شرق شناس و شرقیان کج فهم، حقیقت فوق را فراموش می کنند و به هنگام ارزیابی نهضت حسینی، بهای لازم را به وضعی که امام با آن رو دررو بود نمی دهند! شایسته بود، اینان به یاد می داشتند مسأله عقیده دینی ازنظر حسین(ع) شوخی یا معامله بردار نیست. او مردی بود، که به شدت به احکام اسلام پایبند بود و باور بسیار داشت که اجرا نکردن حدود دینی، بزرگترین بلا برای دین و دینداران و برای همه امت عربی درحال و آینده . امام مسلمان و زاده محمد(ص) بود و اگر اسلام کسی هدایت درونی باشد، هدایت حسین، درونی و به سبب آن بود که از خاندانی والاست.

دستاوردهای حرکت

درمورد دستاوردهای جنبش- اگر نگاهی فراگیر بدان بیفکنیم- خواهیم فهمید بیش از نتایج و ثمره های بیعت است. امام در همان سال که قیام کرد، کشته شد و یزید در کمتر از چهارسال بعد، مرد. شش سال از قتل امام نگذشته بود، که قاتلان کربلا به سزای عمل خود رسیدند و دولت بنی امیه پس از این، حتی به اندازه عمر یک انسان پایدار نماند و بیش از شصت و اندی سال نپایید.
قتل حسین، دردکشنده ای بود که بر پیکره دولت اموی نشست تا آن را ازپا درآورد و پیام حسینی، ندا ونوای هر دولتی شد که به دل ها و جسم ها راه داشت.
فشرده سخن آن که: خروج حسین، از حجاز به عراق جنبش توانمندی بود و انگیزه هایی داشت (که هرکس را به قیام وامی داشت) اما به آسانی نمی توان این انگیزه ها را انگاشت یا آن ها را برشمرد.
این جنبش به نتایج تأثیرگذار خود رسید، زیرا نهضتی فراتر از افراد است و نسل ها را فراخواهد گرفت.
شهید چه کسی است جز انسانی که می خواهد خلق و خوی زشت روزگار را دگرگون کند و گواه وجود خیر در طبیعت انسانی است، در وقتی که خیر و خوبی، نایافت ترین چیز در دنیاست.
امام(ع) در زمانی درپی خلافت راشدین! بود که دیگر نام و نشانی از خلافت راشدین نمانده بود. درگیری میان حسین(ع) و یزید، نخستین تجربه از نوع خود، پس از زمان پیامبر و خلفای بعد از وی است، که امام دراین نبرد جان خود را نثار کرد، چون شهادت، ازجان گذشتگی است.
حسین(ع) پدر شهیدان و سرچشمه شهادت است که هنوز می جوشد و در تاریخ بشر، کسی با او برابری نخواهد کرد.

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ سه شنبه 90/9/8 ] [ 5:12 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]


مقدمه
شناخت حادثه عظیم عاشورا چراغى است پر فروغ فرا روى نسلهاى بشرى، براى تشخیص رهیافت‏هاى عزت و سر فرازى در میان طوفان‏هاى وحشتناک حوادث و تحولات سیاسى، اجتماعى و تاریخى، این شناخت با توجه به ابعاد گوناگون و دامنه وسیع این حماسه خونین، نیازمند بررسى عمیق، همه جانبه و دقیق است.یکی از اعجازهای حادثه کربلا، زنده ماندن آن است و هرچند از زمان آن می‌گذرد، تازه‌تر و شفاف‌تر می‌گردد و قلوب انسان‌ها را به خود معطوف می‌سازد. با اینکه جنایات بنی امیه نتوانسته است شکوه و عظمت آن واقعه را از میان بردارد و نیز تخریب بارگاه آن‌حضرت مؤثر واقع نشده اما آنها سعی دارند با طرح تحریف وقایع کربلا، اهداف مقدس حضرت سیدالشهدا‏(علیه السلام) را از دهان مردم منحرف سازند تا به دنیا بفهمانند که حادثه کربلا حرکت انقلابی‌، اسلامی و الهی و تاریخ ساز نبوده‌، بلکه یک درگیری حکومتی سیاسی وجاه‌طلبی بوده است که مع الأسف برخی از گویندگان نیز برای گرم کردن مجلس خود و گریاندن مردم از آن بهره می‌جویند، که بر همگان تکلیف است که از اشاعه چنین سم‌های مهلکی جلوگیری کنند.کشف حقایق مربوط به زمینه‏هاى پیدایش قیام خونین عاشورا و تشریح نقاط تاریک و مبهم آن و حذف پیرایه‏هاى ناروا و تحریف‏هایى که از جانب دشمنان و معاندان آگاه و پاره‏اى از موارد دوستان جاهل و ناآگاه به این نهضت مقدس و الهى نسبت داده شده، از جمله بدیهى‏ترین و ضرورى‏ترین اقدام هایى است که ما را به شناخت صحیح علمى و واقع بینانه واقعه عاشورا رهنمون مى‏شود.

فصل اول
(کلیات تحریف) پیشینه تحریف،تعریف تحریف، عوامل تحریف، انواع تحریف

پیشینه تحریف

هرچند منافقان و ملحدان دنیاپرست گاه با کودتا، دسیسه و ظاهر سازى زمام امور مردم را به دست مى‏گیرند، ولى در دراز مدّت نمى‏توانند در برابر نیازهاى فکرى و اجتماعى جامعه دینى پاسخگو باشند و خواسته‏هاى نفسانى آنان مانع دینداریشان مى‏شود از این رو پس از مدتى به ناچار دست به تحریف در احکام و قوانین دینى مى‏زنند تا ناسازگارى آن‏ها را با اهداف پلید خود بپوشانند. چنین کارى در ادیان پیش از اسلام نیز داراى پیشینه است و قرآن مجید با نکوهش این عمل نابخردانه و شیطانى، مسلمانان را از آن آگاه ساخته و آنان را از فرجام زشت و زیانبارش برحذر داشته است نمونه آشکار تحریف آیین آسمانى، در قوم یهود است که قرآن درباره آنان مى‏فرماید:«وَقَدْ کانَ فَریقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَهُمْ یعْلَمُونَ»(1)ترجمه:گروهى از آنان گفتار خداوند را مى‏شنیدند و پس از فهمیدن، آن را تحریف مى‏کردند در حالى که مى‏دانستند.»بنابراین مسئله تحریف منحصر به عاشورا نیست، بلکه در هر عصر و زمانی این مسئله، به چشم می‏خورد که از آن جمله، می‏توان به موارد زیر اشاره کرد:

الف. تحریف در عبادات

مسلمانان به پیروى از دین خدا و سنّت پیامبر(ص) هنگام انجام فریضه حج، به جاى نمازهاى چهار رکعتى در سرزمین «منى» دو رکعت نماز مى‏گزاردند. عثمان در زمان حکومت خویش چند سالى چنین کرد، ولى یک سال، تصمیم گرفت نمازهاى چهار رکعتى را تمام بخواند و از آن پس‏بنى‏امیه، به جاى پیروى از رسول خدا (ص) از عثمان پیروى کردند(2)از زمان پیامبر(صلى الله علیه و آله) تا زمان حکومت معاویه کسى براى نماز عید اذان و اقامه نمى‏گفت، ولى معاویه بدعتى آفرید و براى نماز عید اذان گفت.(3) روزى معاویه پیش از رفتن به جنگ صفّین، نماز جمعه را در روز چهارشنبه اقامه کرد(4)

ب. تحریف در احکام:

پس از آن که ابوبکر به خلافت رسید، مزرعه فدک را، که رسول خدا(ص) به دخترش فاطمه(ع) بخشیده بود، از آن حضرت گرفت و مدّعى شد که این مزرعه جزو بیت المال است. ولى چون عثمان به خلافت رسید. فدک را به مروان حکم- پسر عموى خویش- بخشید و این مزرعه تا زمان عمر بن عبدالعزیز در اختیار بنى مروان بود(5)شراب در قرآن مجید، پلید شمرده شده و نوشیدنش حرام است و رسول‏اکرم(صلى الله علیه و آله) فرموده‏است:«لَعَنَ اللَّهُ الْخَمْرَ وَ غارِسَها وَ عاصِرَها وَ شارِبَها وَ ساقْیها وَ بائِعَهاوَمُشْتَریها وَ آکِلَ ثَمَنِها وَ حامِلَها.(6) ترجمه: خداوند لعنت کند شراب را، و کسى را که درختى را به نیّت ساختن شراب مى‏کارد، و کسى را که آب میوه‏اش را بدین نیّت مى‏گیرد، و کسى را که از آن مى‏نوشد، و کسى را که آن را مى‏فروشد، و کسى را که بهاى آن را مى‏خورد، و کسى را که آن را حمل مى‏کند.بااین همه، گویا مدّعیان جانشینى پیامبر(صلى الله علیه و آله) ، خود را تافته جدا بافته از امّت اسلامى و برتر از قانون خدا مى‏دانستند که شرابخوارى از کارهاى همیشگى آنان بود و قطار شتران براى آنان، شراب حمل مى‏کرد.نقل است که عبدالرحمن بن سهل انصارى به دستور عثمان به جهاد رفته‏بود و معاویه امیر شام بود. روزى عبدالرحمن مشک‏هایى پر از شراب دید که براى معاویه مى‏بردند. او بى‏درنگ همه را با نیزه درید و شراب‏ها را بر زمین ریخت. وقتى معاویه از داستان آگاه شد، گفت:«عبدالرحمن را رها کنید، او پیرمردى است که عقلش را از دست داده است.» عبدالرحمن گفت: «نه به خدا سوگند، من عقلم را از دست نداده‏ام، ولى پیامبر ما را ازشرابخوارى منع فرموده‏است. به خدا سوگند اگر ببینم معاویه خلاف امر پیامبر(صلى الله علیه و آله) عمل مى‏کند، شکمش را خواهم درید!»(7)

ج. تحریف در سنّت پیامبر(صلى الله علیه و آله):

طبرى از قول عمر نقل کرده‏است:سه چیز در زمان پیامبر(ص) حلال بود، ولى من آن‏ها را حرام مى‏کنم و انجام دهنده آن‏ها را کیفر مى‏دهم: متعه حج، متعه زنان، و حىّ على خیر العمل در اذان.(8) معاویه بر خلاف صریح قرآن- که ربا را تحریم کرده است- به ربا خوارى مى‏پرداخت. روزى عباده بن صامت، کسى را دید که در بازار شام معامله ربوى انجام مى‏دهد. فریاد برآورد: اى مردم! از رسول خدا (صلى الله علیه و آله) شنیدم که فرمود: «طلا باید در برابر طلا و گندم در برابر گندم، و خرما در برابر خرما و به طور مساوى معامله شود و اگر کسى بیشتر دهد، ربا و حرام است.» چون این خبر، به معاویه رسید، عباده را احضار و به‏او اعتراض کرد و گفت: «اگر تو معاصر و مصاحب پیامبر بوده‏اى، ما هم بوده‏ایم. این چه حدیثى است که نقل مى‏کنى؟! دیگر این حدیث را مخوان.» عباده گفت: «گر چه معاویه خوشش نیاید، احادیث پیامبر(ص) را براى مردم بازخواهم گفت!»(9)
د. تحریف در سیره ائمه اطهار(علیهم السلام)
ناله کردن حضرت فاطمه(س) از درون کفن و در آغوش کشیدن حسن و حسین‏(علیهما السلام).(10)اقدام به خودکشی پیامبر اسلام‏(ص).در تفسیر ابن کثیر، داستانی عجیب الخلقه و محیر العقول درباره اقدام مکرر پیامبر به خودکشی و ممانعت جبرئیل آمده است: چیزی نگذشت که ورقه بن نوفل درگذشت و نزول وحی برای مدتی منقطع شد. در پی این امر، رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را چنان حزن و اندوهی فرا گرفت که بارها تصمیم گرفت خود را از بالای کوه پرت کند اما هرگاه که بالای کوه می‏رفت و قصد می‏کرد تا خواسته خود را عملی کند، جبرئیل بر وی نمایان می‏شد و می‏گفت: ای محمّد! به راستی تو رسول خدایی. او با این سخن به پیامبر آرامش می‏بخشید.اما همین که زمان انقطاع وحی به طول انجامید، دیگر بار پیامبر تصمیم گرفت دست به خودکشی بزند(11) در تفسیر فی ظلال القرآن نیز، به رمزگشایی و تبیین علل اقدام پیامبر به خودکشی، پرداخته است! از عبداللَّه بن زبیر نقل شده که رسول خدا‏(ص) فرمود:بدترین و مبغوض‏ترین مردم در نظر من شاعران و دیوانگان بودند، به طوری که از نگاه کردن به قیافه آنها نفرت داشتم. پس از نزول فرشته وحی و امر به خواندن ،خیال کردم که لابد من هم شاعر یا دیوانه شده‏ام! و برای اینکه خاندانم قریش، در آینده از مجنون و شاعر بودن من حرفی بر زبان نیاورند، گفتم چه بهتر که خودم را از بلندی کوه پرت کنم و خود را بکشم تا راحت گردم(12)در نگاهی کلی به این گونه روایاتِ ساختگی ، چنین نتیجه‏ای به ذهن مخاطبان القاء می‏شود که گویی پیامبر(ص) نسبت به رسالت و نبوت خود تردید داشته و دچار تزلزل رأی و تشویش بوده است!شکافتن و جراحی سینه پیامبر(ص) توسط فرشتگان.این داستان عجیب و بی‏پایه که به داستان «شق صدر پیامبر» شهرت دارد، در روایات و کتب اهل سنّت، به طور مستفیض و فراوان آمده است.در تفسیر الدر المنثور از قول مالک بن انس چنین می‏خوانیم که در دوران طفولیت، رسول خدا، هنگامی که با اطفال سرگرم بازی بود، جبرئیل آمد و او را گرفت و بر روی زمین خواباند. سپس پهلویش را شکافت و قلبش را درآورد و از میان آن لخته خونی بیرون کشیده، گفت: این اثر تسلط شیطان بر وجود تو بود. سپس قلب پیامبر را در میان یک تشت طلا با آب زمزم شست و جراحتش را التیام داد. آن‏گاه قلب پیامبر را بجای خودش برگرداند. هم‏بازی‏های پیامبر نزد دایه‏اش، حلیمه سعدیه، دویده، خبر کشته شدن محمّد را به وی دادند، آن‏گاه به سوی پیامبر برگشتند و او را در حالی دیدند که رنگش پریده بود.(13) علاوه بر مقوله عصمت انبیا، مهم‏ترین نقدی که بر این افسانه وارد است اینکه آیا منبع بدی و شرارت در وجود انسان، غده‏ای جسمانی یا لخته خونی است که با بیرون کشیدن آن مشکل حل می‏شودتعریف تحریف
تعریف تحریف: . تحریف که ازماده «حرف»در زبان عربی است،یعنی متمایل کردن یک چیز از آن مسیر اصلی و وضع اصلی که داشته است یا باید داشته باشد.
و بعبارت دیگر:(تحریف) شى‏ءیعنی به یک طرف بردن آنست. مثل«مِنَ الَّذِینَ هادُوا یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ.(14) » و «وَقَدْ کانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلامَ اللَّهِ ثُم َّیُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ (15) »تحریف کلام آنست که آنرا درگوشه‏اى ازاحتمال قرار بدهی که بتوان به دو وجه حمل کرد.(16)

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ سه شنبه 90/9/8 ] [ 5:6 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

مسلم بن عقیل سفیر امام حسین‏(علیه السلام)

امام حسین‏(علیه السلام)پسر عمویش، مُسلِم بن عقیل، را پیش از خود به سوی کوفه روانه ساخت و مُسلِم در نیمه‏ی ماه رمضان از شهر مکه خارج شد و پس از بیست روز (پنجم شوال) وارد کوفه شد. این خبر مورد قبول همه مورخان و پژوهشگران است. اما در ضمن همین بیست روز داستانهایی را نقل کرده‏اند که مشکوک می‏نماید و به نظر می‏رسد که پذیرفتن آنها بسیار سخت باشد. می‏نویسند: مُسلِم از مکه حرکت کرد تا به مدینه آمد و در مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نماز خواند. سپس با خویشان و خاندانش خداحافظی کرد. آنگاه دو نفر از مردان مدینه را برای راهنمایی در سفرش اجیر کرد. اما آن دو راهنما او را بیراهه بردند و چیزی نگذشت که در تاریکی شب راه را گم کردند. تشنگی سختی بر آنها غلبه کرد، تا آنجا که از ادامه راه بازماندند. آن دو راهنما در حالی که یارای سخن گفتن هم نداشتند، با اشاره جهت مسیر را به مُسلِم نشان دادند. مُسلِم راه را در پیش گرفت و آن دو راهنما نیز بر اثر تشنگی جان سپردند.مُسلِم بن عقیل پس از آنکه کمی راه پیمود، به جایی که معروف به مضیق بود، رسید. از آنجا برای امام حسین ‏(علیه السلام) نامه‏ای نوشت و توسط قیس بن مسهر صیداوی به سوی حضرتش فرستاد. قیس نامه را پیش امام ‏(علیه السلام) آورد. مسلم در آن نامه نوشته بود: «اما بعد، من با دو نفر راهنما به سوی کوفه به راه افتادم، ولی آن دو، راه را گم کردند و بر اثر تشنگی از پای افتادند و مردند. ما نیز رفتیم تا به آب دست یافتیم، این در حالی بود، که جانمان به لب رسیده بود و جز رمق ناچیزی برای ما نمانده بود. من به سبب این جریانات، ادامه‏ی این سفر را به فال بد گرفتم. اگر امکان دارد مرا از رفتن به این سفر معذور و معاف دار و دیگری را بفرست. والسلام».در ادامه‏ی این داستان می‏نویسند:امام حسین‏(علیه السلام) در پاسخ نامه به مُسلِم چنین نوشت:«من می‏ترسم که چیزی جز ترس تو را به نوشتن این استعفا و انصراف از ادامه‏ی سفر وادار نکرده باشد. راهی که پیش روی تو نهاده‏ام،همچنان در پیش روی داشته باش و به راهت ادامه بده. والسلام» و آنگاه که مُسلِم نامه را خواند، گفت: اما من که بر جان خود می‏ترسم. مُسلِم همچنان راه خود را به سوی کوفه ادامه داد تا به مردی شکارچی برخورد کرد که آهویی را از پای درآورد و آهو در پیش پای او جان سپرد. مُسلِم این بار حادثه را به فال نیک گرفت و گفت: ان شاء الله دشمن خود را خواهیم کشت.(29)ریشه‏ی این داستان نیز مثل بسیاری دیگر از داستانهای این چنینی به تاریخ طبری سنی مذهب برمی‏گردد. شیخ مفید (ره) و دیگران هم باواسطه یا بی‏واسطه از طبری گرفته‏اند. این داستان علاوه بر اینکه از سند قابل قبول محروم است، مفهوم آن نیز سخت متزلزل و مشکوک است و از نظر بسیاری از دانشمندان شیعه و پژوهشگران ژرف نگر، نامعقول و مردود است. دلایل زیادی بر ساختگی بودن آن می‏توان آورد که اهم آن به قرار ذیل است:
1. از همان گام نخست که مُسلِم بن عقیل می‏خواست به دستور مقتدایش حضرت سیدالشهدا ‏(علیه السلام) این سفر پرخطر و حساس را پیش گیرد، در تصمیم خود مصمم و راسخ بود و با آگاهی تمام و با امید و آرزوی شهادت، گام در این راه نهاد تا بالاخره به آرزویش رسید. امام ‏(علیه السلام)هنگامی که در مکه با مسلم وداع می‏کرد به او فرمود: انا ارجو ان اکون انا و انت فی درجه الشهداء؛ فامض ببرکه الله، و عونه(30)من امید دارم که هم من، هم تو در درجه‏ی شهدا باشیم؛ پس به برکت و یاری خدا به راهت برو. با این حال چگونه می‏توان به او نسبت ترس و هراس داد؟
2. کلمه‏هایی چون جبن (ترس) و تطیر (فال بد زدن) که در متن خبر دیده می‏شود و این دو صفت و کار مذموم را به مُسلِم بن عقیل، با صراحت نسبت می‏دهد و یا «تفأل» (فال زدن) را هنگام دیدن شکار آهو به مسلم نسبت می‏دهد، همگی حاکی از ساختگی بودن خبر، و جدا از اشکالات دیگر برای انسان خبیر کافی است تا حکم به جعلی بودن آن دهد.
3. موضوع تطیر و فال زدن، از کارهای خرافی است و صدها فرسنگ از مکتب اهل بیت ‏(علیهم السلام) دور است؛ حتی بنا به برخی از روایتها در متن همین خبر مورد بحث از امام حسین ‏(علیه السلام) نقل شده که به مسلم نوشت: ما منا أهل البیت من یطیر و لا یتطیر به.(31)
4.«مضیق » که در این داستان نام برده شده، به گفته‏ی یاقوت حموی(32) ، جایی میان مکه و مدینه است؛ در صورتی که در این روایت است که پس از اینکه مُسلِم از مدینه به سوی عراق حرکت کرد و دو راهنمای او از تشنگی هلاک شدند، وی از «مضیق » این نامه را به امام ‏(علیه السلام) نوشت و این برخلاف گفته‏ی یاقوت حموی است.
5.اگر فرض کنیم که مضیق در میان مدینه و کوفه باشد، جمع کردن این روایت با روایتهای دیگر که حرکت مُسلِم را از مکه در نیمه‏ی رمضان و ورود او را به کوفه در پنجم شوال یادآور شده‏اند، مشکل و بسیار بعید به نظر می‏رسد؛ زیرا با در نظر گرفتن فاصله‏ی میان مکه و کوفه که بیش از یک هزار و ششصد کیلومتر است، چگونه ممکن است مُسلِم در نیمه‏ی رمضان از مکه حرکت کرده باشد و حداقل یک روز یا بیشتر هم در مدینه برای زیارت حرم و مسجد النبی ‏(صلی الله علیه و آله و سلم) و دیدار نزدیکان و یافتن دو نفر راهنما توقف کرده و سپس به سمت کوفه حرکت کرده و چند روزی هم در «مضیق » صبر کرده باشد تا فرستاده‏اش نامه‏ی او را در مکه به امام (علیه‏السلام) بدهد و بازگردد، سپس از آنجا به کوفه برود و مجموع این همه کار و رفت و آمدها بیشتر از بیست روز طول نکشیده باشد؟!(33)
6. در متن این داستان آمده است که مُسلِم بن عقیل دو راهنما و همسفر خود را، در حالی که بسختی خسته و تشنه بودند، در وسط بیابان رها کرد و آنها با لب تشنه جان به جان آفرین تسلیم کردند! آیا اگر این کار را یک انسان عادی با همسفران خود انجام دهد، او را متهم به بی‏وفایی و ناجوانمردی نمی‏کنند؟ این رفتار حتی از یک عرب بیابانگرد و صحرانشین هم بعید است، چه رسد به حضرت مُسلِم بن عقیل، جوانمرد هاشمی و شهید پیشتاز حسینی، که حتی کشتن ابن‏زیاد را در خانه‏ی هانی به صورت ناگهانی ناجوانمردانه دید و اقدام به این کار نکرد.
7. چگونه است که آن دو راهنمای بیچاره از تشنگی هلاک شدند، اما مسلم بن عقیل نشد؟ آیا وی آب را تنهایی می‏خورد و از همسفران و راهنمایان خود پنهان می‏کرد؟!
8. چگونه شد که آن دو راهنما هر دو در یک زمان از راه رفتن بازماندند و با هم نیز هلاک شدند، ولی علاوه بر مُسلِم هیچ کدام از همراهان نزدیک او چنین نشدند؟
9. متن نامه‏ای که در این روایت به امام ‏(علیه السلام) نسبت داده شده است، با شأن امام حسین ‏(علیه السلام) نمی‏سازد و باور اینکه امام ‏(علیه السلام) مُسلِم را متهم به جبن و ترس کرده باشد، همان قدر دشوار و دور از عقل و اعتقاد است که مجبور کردن مُسلِم به سفر. این نامه‏ی تحکم آمیز بیشتر به نامه‏های زمامداران زورمدار این جهانی می‏ماند و با سیره و رفتار پیامبرانه و الهی امام حسین ‏(علیه السلام) در تعارض و تضاد آشکار است.
10. مردد بودن در اجرای فرمان امام ‏(علیه السلام) ، تطیر و تفأل زدن، دو راهنما را در حال سختی و تشنگی رها کردن و همه اتهاماتی بی‏اساس و واهی است که در این روایت به حضرت مُسلِم بن عقیل بسته شده است. و تردیدی نیست که هیچ تناسبی با شخصیت بزرگ او ندارد. امام حسین ‏(علیه السلام)در نامه‏ای که همراه مُسلِم به شیعیان کوفه فرستاد، در حق مسلم چنین نوشت: و انی باعث الیکم أخی و ابن عمی و ثقتی من اهل بیتی.(34)
فتوی شریح قاضی به کشتن امام حسین‏(علیه السلام)
از دیگر قضایای مشهور کربلا،قصه فتوی دادن شریح قاضی به کشتن امام حسین‏(علیه السلام) است،اما در هیچ یک ازمنابع معتبر تاریخی،اثر و خبری از این فتوی در دست نیست. علاوه بر این اساساً در دوران امام حسین‏(علیه السلام)، (پنجاه سال پس از ارتحال پیامبراسلام)،هنوز رسمی به نام صدور فتوی رواج نیافته و بجای فتوی،نقل حدیث و قرائت یاکتابت اقوال پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، متداول بود.دلیل دیگری که از حیث زبان شناختی و مدلول‏های نگارشی ومکتوب قابل اشاره است اینکه بین متن فتوای نسبت داده شده به شریح، با سایر مکاتیب ونامه‏های معاصران وی، هیچ شباهتی دیده نمی‏شود واسلوب نگارش و واژگان آن، راجع به سده‏های متأخر می‏باشد.(35)

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ سه شنبه 90/9/8 ] [ 5:6 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

محرم صفر امام حسین ابوالفضل عباس عاشورا کربلا بدون سانسور +18 فیلتر شکن هات

چکیده

در این نوشتار، مفهوم ماندگاری نهضت کربلا به مفهوم اسیر نشدن حادثه کربلا در بستر زمان و مکان خاص می باشد؛ چه اینکه نهضت کربلا همچون قرآن از ویژگی جاودانگی و ماندگاری برخوردار بوده و دارای خصیصه پذیرش بین المللی است. تمام جهانیان و فرد فرد انسان ها با تبیین و گزارش صحیح و با ابزارهای متداول و در دسترس، مانند هنر و نمایش، از نهضت کربلا، شیفته و مجذوب آن می شوند.
این مهم فراهم نمی گردد مگر با توجه به عواملی که این ماندگاری را به وجود آورده اند. عوامل مورد نظر به دو صورت درونی و محتوایی و بیرونی و پیرامونی مورد نظر می باشند.
عامل درونی مربوط به این است که نهضت کربلا در وهله نخست یک قیام با محتوای دینی به طور کامل می باشد و از طرفی دین هم فطری است؛ پس در نتیجه قیام حضرت منطبق بر فطرت بشری است و از این رو پذیرش آن عالم گیر می باشد.
عامل درونی در دو حوزه فکری و عملی قابل بررسی است؛ یعنی نهضت امام علیه السلام برخوردار از یکسری باورها و اعتقادات به اصول دین مانند مبدأ و معاد و .... و یکسری رفتارهای نیک و فضیلت گونه همراه با نیت خالصانه می باشد؛ چرا که اعمال صالح دارای حسن فاعلی( نیت خالصانه) و حسن فعلی( انطباق رفتار با تعالیم و فرهنگ دینی) است و عوامل بیرونی مربوط به عنصر مظلومیت و عاطفه و عنصر عقلانیت و عنصر تبلیغ و افشاگری است.
ما در این مقاله در صدد این مهم هستیم که این مباحث و مسائل را از دیدی جهانی و بین المللی مورد ارزیابی قرار دهیم و قضاوت نماییم.
کلیدواژه ها: امام حسین علیه السلام، کربلا، ماندگاری، باورها، اعمال صالحه، نیت خالصانه، مظلومیت، عقلانیت، تبلیغ.

مقدمه

از یک سو چون دین موجب سعادت واقعی بشر است، باید از آن پاسداری نمود و از سوی دیگر این دین در مسیر خود دچار انحراف و کجی نیز می شود، پس بقا و استمرار دین کامل و اصلاح آن از کجی ها و انحرافات امری بسیار مهم و اساسی است.
ادعای شیعه این است که نهضت کربلا این مهم را انجام داده است و امام علیه السلام و یارانش با خون خود دین کامل را آبیاری نموده اند.
دین کامل، حق هر ملت و دولتی است. فرد فرد انسان ها باید از آن خبردار و آگاه باشند و از تعالیم آن در زندگی استفاده کنند.
امام حسین علیه السلام با سختی ها و مصیبت ها و درایت و عقلانیت و دین داری ویژه، این دین کامل را به نمایش عمومی و جهانی درآورده است؛ چرا که تعالیم دین، در نهضت کربلا به گونه ای عملی و آشکار بروز نمود که با گزارش و تبیین صحیح آن می توان به آن چهره ی جهانی و فراگیر داد.
شناختن عوامل ماندگاری نهضت کربلا و تأکید بر آن از کارهای بسیار مهم برای گسترش دائمی امواج آن می باشد.

مفهوم ماندگاری

ماندگاری به معنای نو بودن، کهنه نشدن و همیشگی است؛ درواقع سخن در این مهم است که نهضت کربلا- که پیوند عمیق و جدا ناشدنی ای با سیدالشهدا خورده- پس از مدت های مدید و طولانی که خود می تواند مهم ترین و بزرگ ترین حوادث تاریخ را به فراموشی بسپارد، هنوز زنده و پاینده و مهم تر از آن، مؤثر، مفید، کارساز و تعالی بخش می باشد.
نهضت حسینی، همچون قرآن، از ویژگی جاودانگی برخوردار است؛ از این رو مؤلفه های جاودانگی و ماندگاری قرآن نیز در این نهضت به چشم می خورد که در خلال بحث به آنها پرداخته می شود.
ماندگاری نهضت امام حسین علیه السلام به این معناست که از عنصری فرازمانی و فرامکانی تشکیل شده و حتی برخوردار از پیام های فرادینی و دارای خصیصه ی بین المللی است و اینگونه نیست که حوادث روزگار سال 61 هجری، آن نهضت را تنها در خود جای داده باشد؛ بلکه تمام جهانیان در صورت تبیین صحیح و نمایاندن آن نهضت با تمام ابعادش و توسط ابزارهای تأثیرگذار امروزی، مانند فیلم و سینما و در قالب هنر به معنای عام، شیفته و دل نهاده آن می شوند.
اگر رهبران بزرگی چون گاندی توانسته اند پانصد میلیون انسان را به جنبش و قیام علیه ظلم استعمار انگلیس وادارند، به اعتراف خودشان(1) الگوبرداری از رهبران بزرگی چون امام حسین علیه السلام بوده است؛ آن هم از طریق مطالعه تاریخ عاشورا نه چیزی بیشتر؛ و این خود نشان می دهد اگر این نهضت به گونه ای جدیدتر و با کمک ابزارهای جدید اطلاع رسانی، بیان و تبیین شود، تأثیری فراگیرتر و عمیق تر به جا خواهد گذاشت.

عوامل ماندگاری نهضت سیدالشهداء علیه السلام

این عوامل را می توان از زاویه ای درونی و مربوط با ماهیت نهضت امام حسین علیه السلام و نیز از زاویه ای بیرونی و مربوط به مؤلفه های بیرونی، مورد بررسی قرار داد:

الف) عوامل درونی ماندگاری

این عوامل براساس ماهیت درونی نهضت، خود را نشان می دهند؛ چرا که ماهیت نهضت امام حسین علیه السلام به طور کامل منطبق با معیارهای درون دینی است.
قیام سیدالشهداء یکپارچه و به طور کامل و تمام، یک قیام و نهضت دینی و برخوردار از ارکان و اجزای دین کامل می باشد؛ درواقع با چند مقدمه به این نتیجه مهم می توان رسید:
1. نهضت امام حسین علیه السلام از نظر فکری و نظری و نیز عملی و رفتاری به طور کامل منطبق بر فرهنگ و تمدن دینی است.
2. دین کامل و فرهنگ ساز براساس فطرت انسانی پایه ریزی شده است.
3. زبان فطرت، زبانی همگانی و انسانی است.
در نتیجه، نهضت امام حسین علیه السلام زبان و پیامی فراگیر و همه گیر دارد و منطبق بر انگیزه ها و گرایش ها و رفتارهای بشری است.
حال باید نهضت عاشورا را از نظر فکری و عملی- که دو بخش عمده تعالیم دینی است- بررسی کرد.
می توان گفت: یک قیام و نهضت تربیتی بدون دین ناقص خواهد بود و به حتم نمی تواند جایگاهی همگانی و بین المللی به خود بگیرد. افلاطون در این مورد می گوید:« هر تربیتی که دینی نیست، ناقص و باطل است و هر دولتی که شهروندان آن از این مسائل با اهمیت روی گردان شوند، در معرض نابودی است.»(2)

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ سه شنبه 90/9/8 ] [ 5:3 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

2-1. اعتقاد به معاد و غایت مداری

نهضت امام علیه السلام یک نهضت ابتر و نامشخص نیست؛ نهضتی است برخوردار از مبدأ معین و مشخص و پررنگ و نیز برخوردار از عاقبت و نهایت اندیشی مطمئن و مؤثر به نام معاد و بهشت و جهنم؛ در واقع جهان، یعنی حضرت و در نوع خود کامل است.
در واقع توجه به معاد و آخرت در ژرفای جان آنان خانه کرده و در حرکات و سخنان شان موج می زند و در جهت تسکین و تحمل مصیبت ها بهترین کمک هاست. حضرت خطاب به خواهرش شمس طالعه، زینب کبری فرمود:« خواهرم! خدا را در نظر داشته باش. بدان که همه ی زمینیان می میرند. آسمانیان هم نمی مانند؛ هرچیزی جز خدا که آفریدگار هستی است، از بین رفتنی است. خداوند همگان را دوباره برمی انگیزد».(1)
سخن از رجوع به محضر ربوبی، لحظه ای در جان و زبان سیدالشهداء و یارانش قطع نمی شود. به فراوانی می فرمود: انا لله و انا الیه راجعون.
در پاسخ به فرزند رشیدش، شبه پیامبر(ص)، علی اکبر علیه السلام که سؤال فرمود:« آیا ما بر حق نیستیم؟ گفت: بله! سوگند به آن که رجوع بندگان به سوی اوست...»؛ سپس این فرزند دلبند فرمود:« حال که چنین است، ما از مرگ پروایی نداریم»؛(2) بنابراین ملاحظه می شود که سوگند امام علیه السلام به خدا است که غایت را در آن مطرح کرده است.
از سوی دیگر برخورداری از دین حق و کامل، بدون غایت و معاد قابل طرح نیست. اصلاً این حق مقبول( دین کامل) که سر و پا و دست برایش می دهیم، بدون آخرت بیهوده است.
دل باختن و شتاب و سبقت به سوی شهادت، به دلیل اعتقاد به جایگاه ابدی معاد، در مبارزه آنان به چشم می خورد. عمروبن خالد ازدی هنگام رفتن به میدان جنگ می گفت:« ای جان! امروز به سوی خدای رحمان و روح و ریحان می روی و آنچه در لوح تقدیر از پاداش های الهی نوشته شده در می یابی؛ پس بی تابی مکن که هر زنده ای مردنی است.»(3)
آنان شهادت در راه حسین علیه السلام را عین بهشت و فوز و رهایی از آتش دوزخ می دانستند. منشور قیام حسینی برخوردار از مبدأ و معاد است. در وصیت نامه به برادرش محمد حنفیه فرمود:
حسین شهادت می دهد که خدا یکتا و بی شریک است و محمد بنده و فرستاده اوست که حق را از سوی حق آورده است و گواهی می دهد که بهشت و جهنم حق است و قیامت به حتم خواهد آمد و شکی در آن نیست و خداوند همه ی خفتگان در گور را برخواهد انگیخت...(4)
برای عمل به تکلیف و دوری از دنیاطلبی و دل نهادگی به جلوه های دنیوی، در شب عاشورا که فردایش نیاز به گذر از تاریک خانه دنیاست، به اصحابش که قریب به اتفاق آنان همسر و فرزند و خانه و کاشانه داشتند، فرمود:« بدانید که شیرینی و تلخی دنیا خواب است و « بیداری» در آخرت است. رستگار کسی است که به فلاح آخرت برسد و بدبخت کسی است که به شقاوت آخرت گرفتار آید».(5)
سخن از نعمت های بهشتی و معانقه با حوریان معنوی و ثواب و اجر اخروی، چاشنی حرکت و پویش و عامل تحمل سختی ها بود.
امام علیه السلام خطاب به دردانه اش علی اکبر علیه السلام فرمود:« به زودی جدت رسول خدا را دیدار خواهی کرد و از دست او سیراب خواهی شد و شربتی گوارا خواهی نوشید که پس از آن تشنگی نخواهد بود».(6)
« و آن هنگام که سر نازنین جوانش را بر دامن نهاد و خون از چهره ملکوتی اش پاک کرد، او را نوید به راحت شدن از رنج و اندوه دنیا و به روح و ریحان بهشتی رسیدن، داد».(7)
طرح آتش جهنم برای دشمن از دیگر نشانه هاست که آنان معاد را به معنای حقیقی و عملی قبول نداشتند. حضرتش علیه السلام هنگامه شهادت باب الحوائج، قمر بنی هاشم، حضرت ابوالفضل علیه السلام خطاب کرد:« به زودی با شعله های برافروخته آتش ملاقات خواهید کرد».(8)
همچنین خطاب به ابن سعد خبیث فرمودند:« آیا از پروردگارت که بازگشت تو به سوی اوست، نمی ترسی؟! آیا با من می جنگی؟ آیا نمی دانی من فرزند کیستم؟»(9)
دنیای غرب سالیان متمادی نیازمند به معنویت است و امروزه این نیاز به یک بحران جهانی و بین المللی تبدیل شده است. اگر در سال 2003 میلادی بیشترین کتاب پرفروش در غرب مثنوی معنوی مولاناست، بی علت نیست؛ چرا که مثنوی معنوی مولانا سراسر سخن از یک مبدأ محکم و مستحکم و یک غایت ابدی می راند و معنویت به این معناست که انسان معناگرا و برخوردار از حیات، باور و اعتقاد به مبدأیی حکیم و علیم و قدرتمند دارد و اینکه زندگی دارای غایت و هدفی بالاتر از زندگی مادی، حیوانی و ماشینی مدرن است.
نهضت کربلا با چاشنی فوق العاده معنوی به معنای واقعی خود می تواند این خلأ جهان غرب را پر کند و بحران را از بین ببرد.

3-1. احیای رسالت و دین پیامبر(ص)

نهضت اباعبدالله چیزی جز احیای سنت پیامبر(ص) و مبارزه با بدعت ها و اسلام وارونه ی اموی و اموی صفتان نیست.
دین می تواند با داشتن ظاهر و اسم دین، منحرف و واژگون گردد. امام علیه السلام و یارانش در گفتار و سخن از دین راستین پیامبر (ص) حرف می زنند؛ ضمن آنکه خطرناکترین دشمن دین آن گاه است که به اسم دین علیه دین اصیل اقدام شود و از دین جز اسم و اقرار زبانی و ظاهری چیزی نماند.
حضرت علیه السلام کرامت و بزرگی خود و خاندان و اصحاب و نهضتش را پیوند میان آنها و نبوت پیامبر(ص) می داند. نزدیک شب عاشورا امام علیه السلام خطاب به اصحابش فرمودند:« خدایا تو را حمد می کنیم بر اینکه ما را به نبوت گرامی داشتی و به ما قرآن تعلیم فرمودی و ما را در دین دانا قرار دادی...».(10)
نهضت امام حسین علیه السلام یک قیام دین مدار و رسالت پذیر و اصالت خواه بود و درواقع امام حسین علیه السلام وارث تمام انبیاء است و ریختن خونش جهت آبیاری و حفظ دین خدا بود.
او خلافت و حکومت یزید را مساوی با محو دین و اسلام می دانست و بیعت با او را به معنای امضا و تأیید نابودی دین توسط یزید و یزیدیان می دانست.
حمایت از دین و آن هم به گونه ای همیشگی و دائمی، سرلوحه ی سخنان پرچمدارش، وجود مقدس و ملکوتی عباس بن علی علیه السلام می باشد. آن گاه که می فرماید:« به خدا قسم اگر دست راستم را قطع کنید، به حتم من به گونه ای دائمی از دینم حمایت می کنم.»(11)

4-1. توجه به اصل امامت و ولایت

فلسفه سیاسی اسلام برای مدیریت جامعه، بر مبنای دین کامل و در قالب امامت تحقق می یابد که پس از پیامبر(ص) این اصل منحرف گردید؛ در حقیقت معاویه و یزید به ناحق این اصل را به دست فراموشی سپردند و به دنبال موروثی کردن خلافت خود و درواقع استوارسازی پادشاهی و دیکتاتوری مستبدانه خود و جانشینان خود بودند.
انسان حق خواهی، می خواهد جایگاه امامت و ولایت راستین را گوشزد کند و بر سر حکومت ظلم و ستم یزید و معاویه فریاد کشد و تا جایی پیش رود که حتی جانش را در این راه فدا نماید.
درواقع امامت و ولایت همان دین و پذیرش آن، همان پذیرش دین خاتم است. سیدالشهداء در نامه به اهل کوفه می نویسد:« به جانم سوگند، هدفم، جز آنکه به کتاب خدا حکومت و داوری کند و قیام بر قسط و عدل نماید و به دین حق گردن نهد و خود را وقف راه خدا کرده باشد، نیست.»(12)
عباس علیه السلام در اشعاری هنگام قطع دستان خود، دین را جدای از امامت معصوم علیه السلام که یه یقین راستگوست، نمی داند. او می فرماید:« به خدا قسم اگر دست راستم را قطع نمایید، به حتم پیوسته از دین و از امام علیه السلام که به یقین راستگو و از نسل پیامبر است، حمایت می کنم.»(13)
امام علیه السلام خود را منطبق با ولایت و امامت الهی معرفی می کند و از این راه، دشمن مقابل خود را خلع سلاح می کند و حکومت و خلافتش را باطل و طاغوت و نامشروع می داند:« ای مردم! اگر تقوای خدا پیشه کنید و حق را برای صاحبش بنشانید. خدا از شما بیشتر راضی خواهد بود. ما دودمان پیامبریم و به عهد، دارای این امر( حکومت) و ولایت بر شما هستیم و از دیگرانی که به ناحق مدعی آنند و در میان شما به ستم و تجاوز حکومت می کنند، سزاوارتریم».(14)
افشای یزید به عنوان فردی سگ باز و کبوترباز و میمون باز و نوازندگی و عیاشی و فسق و فجور، در واقع طرح عدم صلاحیت و ناشایست بودن او برای خلافت جهان اسلام می باشد.
حضرت علیه السلام، معاویه را نیز برای پست خلافت مسلمین ناشایست می دانست:
ای معاویه برایم نوشته ای که مردم را به فتنه بیندازم. من فتنه ای بالاتر از زمامداری تو بر مردم نمی شناسم و اگر اهل مبارزه باشم، جهاد با تو را برترین کار می دانم و اگر با تو نجنگیده ام، از خدا آمرزش می خواهم.(15)
سخن از شایستگی زمامدار و امام و پیشوا در منطق عاشورا بسیار مهم و اساسی است و این است که این نهضت را یک سر و گردن از دیگر قیام ها بالاتر می برد؛ چرا که اصل برتری و مزیت اخلاقی و علمی صاحب ولایت و خلافت بر مسلمانان یک اصل عقلانی و مقبول می باشد و تمام جهانیان آن را پسندیده و مورد قبول قرار می دهند. این است که این نهضت را در بعدی جهانی و فرادینی مطرح کرده است.

پی نوشت ها :

* مدرس حوزه علمیه امام خمینی (ره)
1. موسوعة کلمات الامام الحسین؛ ص 404-405.
2. الکامل فی التاریخ؛ ج 3، ص 282.
3. مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 101.
4. بحارالانوار؛ ج 44، ص 329.
5. موسوعة کلمات الامام الحسین؛ ص 398.
6. لهوف؛ ص 45.
7. موسوعة کلمات الامام الحسین؛ ص 463.
8. بحارالانوار؛ ج 44، ص 41.
9. همان؛ ص 488.
10. همان؛ ج44، ص 488.
11. در کربلا چه گذشت؛ ص 421.
12. ارشاد مفید؛ ج 2، ص 35.
13. در کربلا چه گذشت؛ ص 421.
14. بحارالانوار؛ ج 44، ص 377.
15. الغدیر؛ ج 10، ص 160.


[ سه شنبه 90/9/8 ] [ 5:1 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

2. حوزه علمی- دینی نهضت کربلا

برای برخورداری از دین کامل باید در رفتار و عمل بیرونی، خود را با اعمال صالح همراه نمود. اعمال صالح براساس تعالیم دینی ما جدای از ایمان و باور به مبانی و اصول دینی نیست و هر کسی در حوزه فکری قوی تر باشد، در اعمال نیک نیز قوی تر خواهد بود.
اعمال صالح دارای دو جزء است: ظاهر و پوسته عمل( حسن فعلی)، باطن و مغز عمل( حسن فاعلی) که از آن به نیت خالصانه تعبیر می شود.
در تعالیم دینی ما یک عمل صالح باید برخوردار از نیت خالص و سالم و به دور از منافع شخصی و گروهی و حزبی باشد؛ البته ظاهر عمل صالح هم باید منطبق و هماهنگ با فرهنگ دینی و دستورات دین باشد؛ بنابراین چون نهضت حسینی یک نهضت دینی است، هم از حسن فعلی و هم حسن فاعلی فوق العاده ای برخوردار است.

1-2. حسن فعلی نهضت کربلا

نهضت عاشورا شایسته ترین خصلت های انسانی و خداپسندانه و مجموعه ای از فضایل اخلقی و دینی را در خود جای داده است و به مثابه ی یک میدان عملیاتی و اجرایی برای آموزش های اخلاقی و الگوگیری های ناب رفتاری می ماند.
فضای اخلاقی مانند ایثار، آزادگی، شجاعت و مانند آنها، از فضایل انسانی و جهانی است و فراتر از یک دین، قابل قبول و پذیرش می باشد؛ همین امر باعث شده است انسان های بی دین هم از صفات اخلاقی تعریف و تمجید کنند؛ چرا که این مسئله مربوط به پاکی و طهارت درونی آدمیان است و بنابراین فطرت هر شخصی از آن پاکی، به خوبی یاد می کند.
حال، نهضت امام حسین علیه السلام حوزه رفتاری اخلاقی بسیار باشکوهی را به جهانیان عرضه نموده است و همین امر باعث توسعه مذهب شیعه و دلپذیری آن در میان مردمی می شود که کمترین آشنایی را با این مذهب و به خصوص با نهضت حسینی دارند. استادی از استادان دانشگاه رم می گوید:« سلاطین آل بویه تبلیغات خود را برای توسعه مذهب شیعه براساس وقایع روز دهم محرم سال 61 هجری قرار داده بودند. آن تبلیغات به قدری مؤثر بود که آنها برای توسعه مذهب شیعه ضروری ندیدند که به اعمال زور مبادرت کنند»(1).
در این مقاله به اندکی از دریای بی کران فضایل اخلاقی و دینی نهضت کربلا می پردازیم:
1-1-2. آزادگی
آزادگی در برابر بردگی و ذلت و زیر بار ظلم رفتن و طفره رفتن از ستم ظالم، روح آدمیان را از بند هوا و هوس های خارجی و داخلی رها می کند و حتی مرگ را در سایه ی آزادگی بر خود پسندیده می داند. حضرتش علیه السلام فرمودند:« مرگ با عزت بهتر از حیات ذلیلانه است»(2) و « به خدا سوگند نه دست ذلت به آنان می دهم و نه چون بردگان تسلیم حکومت آنان می شوم»(3)؛ همچنین در جایی دیگر می فرمایند:« مرگ بهتر از ننگ و ننگ بهتر از آتش دوزخ است.»(4)
این صدای دلنشین رهبر آزادگان جهان است که هنگام حمله دشمن به خیام حرم اهل بیتش فریاد کشیدند:« [ ای بردگان هوا و هوس] اگر دین ندارید و از معاد نمی ترسید، پس در زندگی دنیایتان آزاده باشید»(5)؛ یعنی دست کم اصول اخلاقی و قوانین بشری را زیر پا نگذارید.
گر شما را به جهان پیش، آیینی است
لا اقل مردم آزاده به دنیا باشید
مسلم بن عقیل قبل از شهادت، این چنین سرودند:« هر چند مرگ را چیز ناخوشایندی می بینم، ولی سوگند خورده ام که جز با آزادگی کشته نشوم»(6).
رضایت از حال خود، آزادگی و آزادمردی در شخصیت امام علیه السلام در شدیدترین بحران تاریخ آشکار است. در بحرانی ترین زمان، یعنی غروب عاشورا فرمودند:« من شکر و ثنای خداوندی را به جای می آورم؛ با بهترین شکر و ثنا ستایش او را می گویم برای هر شادی و اندوهی...»(7).
ایشان این سخنان را در حالی می گوید که در محاصره ی دشمن است و می داند که فردا اهل بیت و زنان و دختران و خانواده اش در اسارت دشمن هستند؛ گویی سیدالشهداء با مجموعه ای از این سخنان آزادمنشانه، قلب پاک جهانیان آزادمنش را نشانه رفته است و آزادگان جهان به روش و منش او به گونه ای زیبا نظر می کنند.
امروزه در جوامع غربی برای نشان دادن آزادی و آزادمنشی، کارهای هنری و نمایشی فراوانی عرضه می شود.برج آزادی و مکان های مقدس و آرامگاه های سربازان شجاع و نمایش فیلم هایی با حسّ وطن خواهی و وطن پرستی و .... همه و همه نشانه احترام جهانیان به مرام آزادی و آزادگی است؛ بنابراین اگر ما بتوانیم در این مسیر، آزادگی ناب امام علیه السلام را در قالب هنر به خصوص هنرهای نمایشی به جهانیان عرضه نماییم، آنان را شیفته و مجذوب نهضت کربلای امام حسین علیه السلام خواهیم دید.
2-1-2. ایثار و گذشت از خویشتن خویش
امام علیه السلام و اصحابش عزیزترین داشته های خود را در راه هدف مقدس خویش گذاشتند. آنان فدایی دین و مرام انسانیت شدند. در این قسمت سخن راندن برای چونان ما گرفتاران جلوه های دنیای دنی، لقلقه زبان و اظهار وجودی بیش نیست؛ پس بهتر است گوش جهان بسپاریم به سخنان آنان که نه تنها سخن و گفتار، بلکه فردای این سخنان، عزیزترین عزیز خود، یعنی جان و هستی خویش را فدا کردند و البته و صد البته جهانیان با شنیدن این سخنان و آن رفتار ایثارگرانه فردای شان، خود قضاوت خواهند کرد.
امام حسین علیه السلام در کلام خواهرش که معصوم به عصمت صغراست، در جایگاه قربانی، معرفی شده است؛ ایشان فرمودند:« خداوندا! این قربانی را از ما قبول کن».(8)
در قرآن کریم نیز سخن از ذبح بزرگ و جایگزینی یک قربانی به جای حضرت اسماعیل علیه السلام مطرح است(9) که البته این ذبح و قربانی، به حتم وجودی انسانی، با هدفی فراتر از یک آزمایش دارد و برای احیای دین است.
همچنین هنگام آوردن امان نامه برای حضرت عباس علیه السلام او امان نامه را نپذیرفت و بر آن امان نامه لعن و نفرین کرد و در واقع جان خود را نخرید. همین است که او به «مواسی»، یعنی ایثارگر خوانده شده است.(10)
امام علیه السلام در شب عاشورا فرمود:«... ما یارانی بهتر و باوفاتر از اصحاب خود سراغ ندارم و اهل بیتی فرمانبردارتر و به صله رحم پایبندتر از اهل بیتم نمی شناسم. خدا شما را به سبب یاری من جزای خیر دهد! من می دانم که فردا کار ما با اینان به جنگ خواهد انجامید. من به شما اجازه می دهم و بیعت خود را از شما برمی دارم تا از سیاهی شب برای پیمودن راه و دور شدن از محل خطر استفاده کنید و هریک از شما دست یک تن از اهل بیت مرا بگیرید و در روستاها و شهرها پراکنده شوید تا خداوند گشایش خود را برای شما قرار دهد. این مردم، مرا می خواهند و چون بر من دست یابند، با شما کاری ندارند».(11)
در پاسخ این سخنان، ابتدا عباس بن علی علیه السلام و سپس دیگر برادران و فرزندان و فرزندزادگان او و فرزندان زینب(س) فرمودند:« ما برای چه دست از تو برداریم؟ برای اینکه پس از تو زنده بمانیم؟! خداوند نکند که هرگز شاهد چنین روزی باشیم».
اصحاب با طراوت هرچه بیشتر، سخنان ایثارگرانه و فوق العاده خویش را در مقابل حضرت علیه السلام ابراز کردند. مسلم بن عوسجه فرمود:« بهانه ما در پیشگاه خدا برای تنها گذاردن تو چیست؟! به خدا سوگند، این نیزه را در سینه آنان فرو می برم و تا دسته این شمشیر در دست من است، بر آنان حمله می کنم و اگر سلاحی نداشته باشم که با آنان بجنگم، سنگ برمی دارم و به طرف آنان پرتاب می کنم. به خدا قسم ما تو را رها نمی کنیم... به خدا قسم اگر بدانم که کشته می شوم و بعد زنده می شوم و سپس مرا می سوزانند و دیگر بار زنده می گردم و سپس در زیرپای ستوران بدنم در هم کوبیده می شود و تا هفتاد بار این کار را در حق من روا بدارند، هرگز از تو جدا نخواهم شد تا در خدمت تو به استقبال مرگ بشتابم...».
زهیر بن قین در آن میان برخاست و گفت:« به خدا سوگند دوست دارم کشته شوم، باز زنده گردم و سپس کشته شوم تا هزار مرتبه؛ تا تو و اهل بیت تو را از کشته شدن در امان دارم.»(12)
زینب کبری (س)این شیرزن و قهرمان کربلا، در هنگام تهدید به قتل امام سجاد علیه السلام ، فرمودند:« او[ امام سجاد] کشته نخواهد شد مگر آنکه من فدای او شوم»(13).
سخن از فدایی و فدا شدن، صحنه کربلا و نهضت حضرت علیه السلام را عطرآگین کرده است و این است که همه این امور، آنها را به بهشت نزدیک تر و نزدیک تر می کند.
3-1-2. تکریم انسانیت انسان
او و اصحابش آنچنان مقامی از لحاظ انسانی برای خود قائل بودند که هیچ گاه نمی توانستند خود را در کنار دشمنان پلید و یزیدیان ببینند. تفاوت میان آنها از زمین تا آسمان بود. توجه به سخنان امام علیه السلام جایگاه انسانی امام علیه السلام و ذلت و خواری دشمن او را نشان می دهد:
آگاه باشید آن زناکار مرا میان شمشیر و پستی و خواری قرار داده است؛ ولی دور است( محال است و ممکن و قابل تصور نیست) بر ما تسلیم به ذلت و خواری. خدا و رسول خدا و انسان های با ایمان و دامن های پاک و پاکیزه از پذیرش آن برای ما امتناع می ورزند.(14)
امام علیه السلام از خصیصه کرامت انسانی ناب برخوردار است. سخن تمام و کمال پیرامون شخصیت ملکوتی امام علیه السلام را در قسمت حسن فاعلی خواهیم آورد و خواهیم گفت که جاودانگی و ماندگاری نهضت امام حسین علیه السلام، اساساً مربوط به شخصیت ملکوتی و آسمانی حضرت علیه السلام می باشد.
انسانی این چنین با کرامت ذاتی است که برای کرامت انسانی انسان ها در قالب هر نژاد و رنگ و جغرافیایی ارزش قائل است؛ تا جایی که گویی دشمنی و پلیدی دشمن در سویی و توجه به حالات انسانی طرف مقابل در سوی دیگر مورد توجه و احترام حضرت می باشد و برای انسانیت انسان ها حتی آنان که دشمن او بودند ارزش قائل بودند.
حضرت علیه السلام به دشمن اش که قصد جنگ و ظلم و آب بستن دارد، آب می نوشاند و آنها را از این موهبت الهی محروم نمی کند.
توبه سرلشکر دشمن را می پذیرد؛ آن دشمنی که اندکی قبل از آن، مورد نفرین حضرتش قرار گرفته بود؛ لذا این ممکن نیست مگر اینکه امام علیه السلام به انسانیت و کرامت نفسانی آدم ها اعتقاد دارد.
ایشان با حرکات و خواهش های ویژه، مانند مطالبه آب برای فرزند صغیرش علی اصغر علیه السلام بعد عاطفی و انسانی دشمن اش را به بوته آزمایش می سپارد تا شاید یکی، بلکه تنها یکی از آنان بیداری انسانی و عاطفی پیدا کند و هدایت شود.
برای امام علیه السلام هدایت و احیای یک فرد، بسیار مهم و اساسی است و اصلاً او برای همین مهم قیامش را آغاز کرده است؛ بنابراین اصلاح روح آدمی و بیداری فطرت خفته انسان ها از مهم ترین دلایل قیام و نهضت آن حضرت علیه السلام می باشد.
برای او تفاوتی میان علی اکبر فرزند دلبندش و آن غلام سیاه و یا سفید وجود ندارد؛ چه اینکه هنگام شهادت بر بالین هر یک از آنها حاضر می شود. امام علیه السلام خطاب به جُون، غلام سیاه چرده ابوذر غفاری، هنگام شهادتش فرمودند:« خدایا چهره اش را نورانی و بدنش را خوشبو ساز و او را با محمد و آل محمد محشور کن.»(15)
در کنار پیکر خونین اصحاب شهیدش می گفت:« آنان همچون شهیدان از انبیا و آل انبیا هستند».(16)
حضرت با این سخنان، شهدای کربلا را همسنگ با انبیا قلمداد می کند و برای آنان ارزش و بزرگواری ذاتی قائل اند.

2-2. حسن فعلی نهضت کربلا (نیت خالصانه)

اعمال خالصانه، تاریخ ساز است؛ چه اینکه می توان ادعا کرد سنت ساز و موجب تولید تمدن و فرهنگ می شود.
در تعالیم دینی و روایات، نیت خالص در کارها- چه کوچک و چه بزرگ - آثاری عمیق و ژرف دارد و موجب کیفیت بخشی به رفتار و اعمال است و هرچه نیت خالصانه تر باشد، اعمال نیک انسان مؤثرتر و جاودانه تر می شود.
پیامبر (ص)می فرمایند:« در دینت اخلاص بورز تا اعمال کمت برای تو کافی باشد».(17)
در حدیث قدسی می خوانیم:« ای موسی! اگر تنها من را اراده کنی، کم آن فراوان باشد».(18)
پیامبر (ص) می فرماید:« خوشا به حال مخلصان. آنان چراغ هدایت[ برای بشریت] هستند و هر فتنه ای از آنها دور می شود».(19)
همچنین حضرت علی علیه السلام می فرمایند:« هنگام تحقق اخلاص ها، چشم ها روشن می شود[بیداری و توجه عمومی و بین المللی را به همراه می آورد]»(20).
قیام و به پا خاستن برای خدا سفارش قرآنی است(21) و این سفارش، چاشنی نهضت امام حسین علیه السلام است. در منشور قیامش در وصیت به محمد حنفیه فرمود:« من هرگز به هدف شورش، خوشگذرانی، سرمستی، فسادانگیزی یا ستم برنخاستم، بلکه ( تنها به نیت) طلب اصلاح و امر به معروف و نهی از منکر به پا خاستم.»(22)
این نیت خالصانه اوست که وی را در هر حال و با هر وضعیتی، از مسئولیت و تکلیفش دور نمی کند. ایشان می فرمایند:« برادرم[ محمد حنفیه]! اگر در دنیا هیچ پناهگاهی هم نداشته باشم، هرگز با یزید نخواهم کرد».(23)
« من با همین گروه اندک با آنکه دشمن بسیار است و یاوران، ترک یاری کرده اند، خواهم جنگید».(24)
افزون بر آن، ریا و تظاهر و دنیاطلبی و منفعت جویی در دستگاه ابی عبدالله رنگ می بازد و مانند آب در غربال ریختن است.
البته این خلوص در قیام و نهضتش برخاسته از شخصیت ملکوتی فرزندزاده رسول خدا (ص)، سیدالشهداست. از کوزه برون همان تراود که در اوست. او آقای جوانان اهل بهشت، آیینه تمام نمای خدا، محبوب رسول خداست.
اتصال ملکوتی معصوم علیه السلام همچون قرآن، موجب ماندگاری اعمال و رفتار آنهاست و پیام و کلام شان در طول تاریخ جاودان خواهد ماند؛ یعنی همان گونه که قرآن به دلیل اتصال به علم لایزال الهی و نزول از منشأیی قدسی و ملکوتی، همیشگی و جاودان است، امام حسین علیه السلام و قیامش از این خصوصیت برخوردار است؛ چرا که امام علیه السلام قرآن ناطق است.
در نهضت کربلا وجود امام معصوم موضوعیت و محوریت دارد و بدون شخص امام علیه السلام از ویژگی جاودانگی برخوردار نخواهد بود.
توجه به انسان کامل از طریق بروز احساسات و عواطف نسبت به او، انسان را به نشاط می آورد و انسان را رشد و تعالی می بخشد و این است که توجه به حضرت علیه السلام و قیامش بعدی جهانی می یابد؛ درواقع امام حسین شخصیتی است که در دو بعد درونی و برونی می تواند سازنده یک فرهنگ و تمدن جهانی باشد. عامل درونی، عامل ارثی است؛ یعنی طهارت و نزاهت فوق العاده نسبی که واسطه ی انتقال آن امام علیه السلام به عرصه وجود شده است: او نوری در پشت پدران بزرگ و ارحام پاک است و دامنه ی همان جریان نورانی بود که پیش از ورود به نشئه طبیعت رو به مقصد ملکوتی آن را سپری نموده بود.
از گل آدم شنیدم بوی تو
راه ها پیموده ام تا کوی تو( شمس تبریزی)
رهرو منزل عشقم ز سر حد عدم
تا به اقلیم وجود، این همه راه آمده ایم(حافظ)
از نظر قلمرو و عامل برونی نیز آن محیطی که حضرت در آن چشم به دنیا گشود و تربیت شده است بسیار عالی است. مدیریت آن دودمان با خاتم الانبیاء (ص)، با معاونت علی بن ابیطالب علیه السلام و مادری حضرت زهرا (س)و برادری امام حسن مجتبی علیه السلام بود.
در این دوران، شخصیت وی با جوهر اصلی عدالت و فضیلت و عالی ترین اصول اخلاقی در ارتباط بود؛ لذا عظمت عدالت و ظلم ستیزی و فضیلت خواهی چنان مورد ایمان و عشق آن بزرگوار قرار گرفته بود که تردید یا بی خیالی درباره آنها، مانند تردید و بی خیالی درباره اصل هدف اعلای زندگی است. در کلامش دقت کنیم:« مگر نمی بینید به حق عمل نمی شود و از باطل اجتناب نمی گردد؟ در این هنگام است که شخص با ایمان، در حالی که بر حق است، مشتاق دیدار پروردگارش می شود. من مرگ را جز سعادت، و زندگی با ستمکاران را جز تنگدلی و ملامت نمی بینم.»(25)
به راستی درد او، درد بشریت است؛ درد بشریت مگر بالاتر از دوری از سعادت واقعی نیست؟! بنابراین اگر حق از زندگی مردم حذف شود و از باطل دوری نشود، از زندگی و معانی والای آن چه می ماند؟(26)

پی نوشت ها :

* مدرس حوزه علمیه امام خمینی (ره)
1. امام حسین، شهید فرهنگ پیشرو انسانیت؛ ص 484.
2. مناقب ابن شهرآشوب؛ ج 4، ص 68.
3. همان.
4. کشف الغمه اربلی؛ ج 2، ص 22.
5. بحارالانوار؛ ج 44، ص 51.
6. همان.
7. همان؛ ص 392.
8. مقتل الحسین؛ ص 307.
9. اشاره به آیه « فقد یناه بذبح عظیم»: جانشین کردیم او را با ذبح بزرگ( صافات: 107).
10. الکامل؛ ج 4، ص 56.
11. همان؛ ص 57.
12. ارشاد مفید؛ ج 2، ص 92.
13. مقتل الحسین؛ ص 387.
14. نفس المهموم؛ ص 149.
15. مقتل الحسین؛ ص 290.
16. حیاة الامام الحسین بن علی؛ ج 3، ص 239.
17. میزان الحکمه؛ ج 3، ص 51.
18. همان.
19. همان.
20. همان؛ ص 67.
21. اشاره به آیه « ان تقوموا لله مثنی و فرادی»(سبا:46).
22. بحارالانوار؛ ج 44، ص 329.
23. همان.
24. همان؛ ج 45، ص 83.
25. لمعة من بلاغة الحسین؛ ص 71.
26. قسمتی از این بحث، از کتاب « امام حسین شهید فرهنگ پیشرو انسانیت» استاد محمدتقی جعفری گرفته شده است(ص 64).


[ سه شنبه 90/9/8 ] [ 5:1 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

ب) عوامل بیرونی ماندگاری نهضت کربلا 

منظور از عوامل بیرونی، همان مؤلفه های ویژه یک نهضت جهانی است که اگرچه می تواند مرتبط با محتوای درونی آن نهضت به شمار آید، ولی به عنوان خصلتی پیرامونی از آن بحث می شود.

1. سیمای مظلومیت در نهضت کربلا

برخی از عنصر عاطفی و احساسی جریان کربلا سخن می گویند که مجموعه ای از سختی ها و مصیبت های شهادت امام علیه السلام و اصحابش را در برمی گیرد؛ درواقع این امور موجب مظلومیت در یک جریان و نهضت می گردد؛ بلکه مصیبت کربلا بزرگ ترین و با عظمت ترین مصیبت هاست که تاریخ تا به حال به چشم خود دیده است؛ چه اینکه امام علیه السلام خود را کشته اشک معرفی می کند:« من شهید اشک هایم! هیچ انسان با ایمانی مرا یاد نمی کند جز اینکه طوفانی از اندوه در دلش ایجاد و اشک دیدگانش جاری می گردد».(1)
تقابل پاکی و نجابت و حق و حقیقت در برابر ناپاکی و خباثت و باطل و رذالت بزرگ ترین نشانه مظلومیت نهضت کربلاست؛ اینکه عدالت و حق را تباه کنند، بدون هیچ دلیل و منطقی، خود فریاد مظلومیت است. دو جناح حق و باطل در کنار هم و زورگویی و قلدری باطل که باطل است، بدترین مواجهه تاریخی است و این مواجهه در صحنه قیام حسینی به وجود آمد. از نظر نویسنده این نوشتار، سخن حضرت علیه السلام که « مثل من با مثل یزیدی بیعت نمی کند»، از دل شکسته یک مظلوم تراوش مظلومانه کرده است.
رگ رگ است این آب شیرین و آب شور
در خلایق می رود تا نفخ صور
( مثنوی)
فدایی مظلومیت، فدایی بشریت است و این است راز ماندگاری حسین علیه السلام و نهضت او که طنین آن تا روز قیامت طنین افکن خواهد بود.

2. عقلانیت و نهضت کربلا

در یک جمله می توان گفت: نهضت کربلا از عنصر عقلانیت و منطق پیروی کرده است؛ یعنی نهضت امام علیه السلام تنها یک نهضت احساسی و به دور از منطق و دارای یک چهره شورش گونه نبوده است؛ بلکه دارای فلسفه وجودی است.
سه عامل در قیام حضرت علیه السلام نقش داشته است: عامل بیعت، دعوت کوفیان و عامل اصلاح طلبی.
حضرت علیه السلام به گونه ای منطقی هر سه عامل را مد نظر دارد؛ چه اینکه بیعت نکردن به عنوان جرقه قیام و شروع، عنصری لازم بوده است؛ چرا که بیعت با ظلم، بزرگ ترین ظلم به بشریت و انسانیت است و اگر حضرت علیه السلام بیعت کرده بودند، امروز نامی از اسم و قیامش در میان نبود.
پاسخگویی به دعوت کوفیان با علم به بی وفایی و پیمان شکنی آنها نیز مهم و عقلانی است. اگر حضرت علیه السلام دعوت آنان را پاسخ نداده بود، آیندگان قضاوت می کردند که اگر حضرتش پاسخ آنها را داده بود، موفق می شد و این فاجعه اتفاق نمی افتاد؛ البته این، یک پاسخگویی کورکورانه نبود، بلکه حضرت به مسلم علیه السلام سفارش کرد که اگر مردم کوفه یکپارچه، متمایل به بیعت بودند من را خبر کن.(2)
عنصر اساسی و عقلانی دیگر که از مهم ترین عوامل است، تکلیف حضرت علیه السلام به اصلاح و برطرف کردن انحراف از دین اسلام بود که یا با تشکیل حکومت و رهبری جامعه و یا با خونش به این هدف می رسید. حضرت علیه السلام با اینکه تأثیر این عوامل به یک اندازه نبوده است، با این حال از تمام این عناصر در حد تأثیرگذاری خودش و به اندازه لازم و کافی استفاده نمود.
اصلاح، توسط حضرت علیه السلام مفید و مؤثر بود و حتی نیاز به شمشیر و جنگ هم نداشت و این دشمن بود که خواهان جنگ و خون ریزی بود و آغازگر جنگ نیز لشکر عمر سعد است؛ در واقع جنگ دشمن به خاطر بی منطقی و بی فرهنگی اوست.
گوستاولوبون می گوید:« این طور درست نیست که بگوییم اسلام با شمشیر پیش رفته بود. تاریخ نشان داده است که اگر کسی با صمیمیت برخیزد، با صمیمیت حرکت کند و حرفش هم مطابق منطق باشد و خود نیز به آن ایمان داشته باشد، همیشه اثرگذار خواهد بود.»(3)

3. نهضت کربلا و ادامه راه

روزی که امام حسین علیه السلام زنان و خاندانش را همراه خود برد، کسی باور نمی کرد این همان ادامه راه باشد؛ چه اینکه عنصر تبلیغ و افشاگری ظلم همان رسالتی است که پس از امام علیه السلام توسط حضرت زینب (س)و امام سجاد علیه السلام و امامان بعد و امروز علما و واعظان و مداحان حقیقی و با معرفت طی می شود.
پیام رسانی را حضرت علیه السلام بر فرزند دلبندش امام سجاد علیه السلام در آخرین وداع گوشزد نمودند:« فرزندم از طرف من به شیعیانم سلام برسان و به آنان بگو:
پدرم غریبانه جان داد؛ پس بر او ندبه کنید که شهید شد، پس بر او بگریید».(4)
سر نی در نینوا می ماند اگر زینب نبود
کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود
چهره سرخ حقیقت بعد از آن طوفان رنگ
پشت ابری از ریا می ماند اگر زینب نبود
در عبور از بستر تاریخ، سیل انقلاب
پشت کوه فتنه ها می ماند اگر زینب نبود
قادر طهماسبی(فرید)
حادثه کربلا با ابزار برنده و مؤثر تبلیغ در قالب شنیداری و گفتاری و دیداری و هنری و نمایشی می تواند وجدان ها و فطرت های خواب را بیدار کند و این همان است که می تواند فرهنگ عاشورا را به وجود آورد و سخن پیرامون این مهم، فراوان و از مجال نوشتار ما خارج است.

نتیجه گیری

1. ماندگاری نهضت امام حسین علیه السلام به مفهوم یک نهضت فرازمانی و فرامکانی و فرادینی در صحنه بین المللی قابل بحث و بررسی و تأثیرگذاری است.
2. عوامل ماندگاری بر اساس عامل درون دینی و برون دینی قابل طرح است؛ چرا که قیام حضرت علیه السلام از سویی برخوردار از ویژگی های یک دین کامل و از سوی دیگر مربوط به عوامل بیرونی است.
3. منظور از عوامل درونی همان باورها و اعتقادات و رفتارهای مطابق با این باورهاست که خود، برخاسته از نیت خالصانه و اعمال مطابق با فرهنگ دینی می باشد.
4. دین امری جهانی است؛ زیرا مربوط به فطرت آدمیان است؛ در نتیجه قیام حضرت علیه السلام یک بعد جهانی است؛ زیرا برخوردار از تعالیم دینی کامل می باشد.
5. فضایل نیک از جمله آزادگی و ایثار و تکریم انسانی از مفاهیم قابل فهم و قابل تمجید و تعریف در سطح جهانی است.
6. منظور از عوامل بیرونی نهضت کربلا، عنصر مظلومیت( بعد احساسی نهضت) و عنصر عقلانیت( بعد منطقی نهضت) و عنصر تبلیغ و افشاگری است.
منابع
1. ابن اثیر؛ الکامل؛ دار احیاء التراث العربی، 1408.
2. ابن شهر آشوب؛ مناقب؛ قم: علامه، [ بی تا].
3. اربلی، علی بن عیسی؛ کشف الغمه؛ بیروت: دارالکتاب الاسلامی، 1401.
4. جعفری، محمدتقی؛ امام حسین، شهید فرهنگ، پیشرو انسانیت؛ تهران: مؤسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفری، 1381.
5. سیدبن طاووس؛ لهوف؛ نجف: مکتبة الحیدریه، 1385.
6. شریف القریشی، باقر؛ حیاة الامام الحسین بن علی؛ قم: دارالکتب العلمیه، 1397.
7. شیخ مفید؛ ارشاد؛ قم: کنگره هزاره شیخ مفید، 1413.
8. علامه امینی؛ الغدیر؛ بیروت: دارالکتاب العربی، 1387ق.
9. قمی، شیخ عباس؛ نفس المهموم؛ قم: مکتبة بصیرتی، 1405.
10. کوه کمره ای، محمدباقر؛ در کربلا چه گذشت( ترجمه نفس المهموم)؛ قم: مسجد جمکران، 1380.
11. گروه تحقیق، موسوعة کلمات الامام الحسین؛ قم: دارالمعروف، 1374ش.
12. مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار؛ بیروت: مؤسسه الوفاء، 1403.
13. محمدی ری شهری، محمد؛ میزان الحکمه.
14. مصطفی، آل الاعتماد؛ لمعة من بلاغة الحسین؛ کربلا: انتشارات اعلمی، [ بی تا].
15. المقرم، عبدالرزاق؛ مقتل الحسین؛ قم: مکتبة بصیرتی، 1394.

پی نوشت ها :

1. بحارالانوار؛ ج 46، ص 279.
2. تاریخ سیاسی اسلام؛ ج 3، ص 130.
3. امام حسین شهید فرهنگ پیشرو انسانیت؛ ص 486.
4. موسوعة کلمات الامام الحسین علیه السلام؛ ص 340
.


[ سه شنبه 90/9/8 ] [ 5:0 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

محرم صفر امام حسین ابوالفضل عباس عاشورا کربلا بدون سانسور +18 فیلتر شکن هات

مقدمه

قیام قیامت آسا و حادثه ی حماسه آفرین کربلا از جامعیت و کمالی برخوردار است که آن را جهانی و جاودانه ساخته است و فراتر از زمان، زبان و زمین « بر عقل و دل» آدمیان القا و ابلاغ نموده است؛ چه اینکه از سرچشمه ی زلال الهی- انسانی، توحیدی و عدالت محورانه نشأت گرفته است و با فطرت انسان و سرشت او گره خورده است؛ چنان که در جریان « خلافت الهی» از آدم ابوالبشر علیه السلام براساس : « فتلقی آدم من ربه کلمات»(1)؛ ظهور یافت و در این سیر خلقت و خلافت « نوع انسان» با امام حسین علیه السلام عجین شد؛ زیرا چه مقصود از کلمات « اسمای الهی» باشد « و علّم آدم الاسماء کلها»(2)؛ و چه اسمای قدسی و نوری پنج تن آل عبا(3) همه ناظر بر موقعیت حسین بن علی علیه السلام در هندسه ی هستی و حدوث و بقای عالم وجود و « علت غایی» آفرینش است؛ آنچنان که علامه جوادی آملی فرمودند:« مراد از کلمات چیزی جز اسمایی که به آدم علیه السلام تعلیم شد، نبود؛ یعنی کلمات تلقی شده، ظاهراً جزء همان اسماء بود...»(4).
امام حسین علیه السلام از رهگذر اینکه مظهر اسماء جمال و جلال است، آینه دار طلعت دلبر و دلدار و از کلمات وجودی و تامه ی الهیه است؛(5) چه اینکه در جریان آفرینش، نقش آفرین و دارای موقعیت راهبردی است و از منظر تاریخ و جغرافیای فرهنگ و تمدن اصیل اسلامی یا تاریخ به عنوان ظرف زمان و به عنوان ظرف « معرفتی» و جغرافیای اسلامی- انسانی و اطلس معارف و آموزه های ناب اسلامی و بر مبنای حدیث نبوی« حسین منی و انا من حسین»(6)، امام حسین علیه السلام در بقاء و استمرار اسلام اصیل و ابدیت و جاودانگی تفکر ناب دینی و اندیشه ی زلال اسلامی نقش محوری و برجسته داشته اند؛ به گونه ای که برخی از متفکران، اسلام را «محمدی (ص)الحدوث و حسین البقاء» دانسته و « انا من حسین» در آموزه ی نبوی را به همین نکته ی بسیار لطیف و عمیق تفسیر کرده اند؛ زیرا در قیام کربلا و « نهضت عاشورا» که حلقه ی وصل بعثت، غدیر و ظهور امام مهدی(عج) است(7)، دو جنبه ی « اثبات و سلب» در احیای اسلام ناب و اصلاح اندیشه ی مسلمین نسبت به اسلام، نبوت و امامت و بعثت و ولایت ظهور یافت:

الف) نفی و نقد آنچه به نام اسلام مطرح بود؛

ب) اثبات و احیای آنچه از اسلام به نسیان و فراموشی سپرده شده بود؛ چه اینکه در خطبه ها و نامه های امام حسین علیه السلام چنین جنبش و جهشی، نیز احیای سنّت اصیل اسلامی( ایجابی- آرایشی) و اماته و میراندن بدعت ها ( سلبی- پیرایشی) کاملاً مشهود است و از رازهای قیام کربلا و فلسفه های نهضت حسینی به شمار می رود که فرمود:«... انا خرجت طلب الاصلاح فی امة جدی...»(8) یا « فان السنّه قد امیت و انّ البدعة قد احییت»(9)؛ پس تاریخ و جغرافیای طبیعی و معرفتی « اسلام ناب» وابسته و همبسته به نهضت حسینی است و نگاه ژرف و آگاهانه به چنین قیام جاودانه ای یک ضرورت علمی، عقلی و تاریخی است و بایسته و شایسته است که اصحاب فکر و ارباب اندیشه از منظرهای گوناگون و با رهیافت های معرفت شناختی، ارزشی شناسی، جامعه شناختی و فلسفه ی تاریخی و ... به این قیام توجه نمایند و نقش « انسان کامل» را در احیا و ابقای « اسلام کامل» یا تأثیر بنیادین عنصر امامت و ولایت را در خلوص، توانمندی و کارآمدی توحید و عدالت به عنوان دو مؤلفه ی محوری اسلام ناب محمدی (ص) درک و دریافت نمایند و از دل حادثه ی عظیم عاشورا، دانش و ارزش، جهان بینی و ایدئولوژی، حکمت علمی و عملی، سلوک و سیاست، جهاد و اجتهاد، عقلانیت و معنویت، معرفت و شریعت و تربیت و عدالت ناب اسلامی را استنباط نمایند تا کمال و جامعیت اسلام ناب در جوهره ی قیام حسینی تجلّی گردد که چنین قیامی تنها یک حادثه و پدیده ی تاریخی در یک ظرف زمان و مکانی و نقطه جغرافیایی خاص نبود، بلکه « کربلا» همه ی هستی و هسته ی فرهنگ و تمدن پویا و پایای اسلامی است و اگر « قیام عاشورا» بدون تحریف، انحراف، ارتجاع فکری، التقاط اندیشی، تحجر و جمودگرایی، عوام اندیشی و سطحی نگری، واپس گرایی و ... و با تعمّق و ژرف نگری، درست اندیشی و توجه همه جانبه و به انگیزه ها، اهداف، ریشه های پیدایش و گسترش و مسائل و مصائب، چهره های حماسی و تراژیک و صفحه های سفید و سیاه و ضیاء و ظلمت مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد، به یقین هماره الگوی فراگیر و اسوه ی حسنه ای برای همه ی آزادگان و آزادی خواهان و طالبان معرفت و معنویت و تربیت و عدالت خواهد شد و « گفتمان عاشورایی» فرا زمانی، فرا زمینی و فرا زبانی می تواند نقش احیاگرانه و اصلاح طلبانه در حیات انسانی داشته باشد و فرمول « کل ارض کربلا، کل شهر محرم و کل یوم عاشورا» را فرمول« انسانیت و تکامل» علم و عقلانیت، ایدئولوژی و تکنولوژی و تعالی و توسعه و الگوی عدالت فکری، اخلاقی و عملی و قسط فردی و اجتماعی قرار دهد و شاید یکی از رازهای ذکر امام حسین علیه السلام از سوی همه ی پیامبران الهی و یادسپاری امامان معصوم علیه السلام در همین نکته نهفته باشد که قیام کربلا، سنت و مکانیسم تحول و تکامل و گفتمان تفکر اصیل دینی و اخلاق ناب اسلامی و دکترین مدیریت و حکومت مبتنی بر « عدالت اجتماعی» است و انسان منهای عاشورا انسان منهای انسانیت و حریت و عدالت است؛ لذا در نوشتار حاضر به یکی از وجوه قیام کربلا که « راز ماندگاری» و « اسرار جاودانگی» و « فلسفه ابدیت» پایانی و مانایی آن است، با رویکردهای تاریخی، کلامی، فلسفی، عرفانی و اجتماعی می پردازیم و البته به صورت مجمل و فهرست وار به رازها و اسرار ماندگاری و گسترش امواج نهضت کربلا در دو بخش نظری- علمی و عملی- عینی اشاراتی خواهد شد و به همین دلیل با مقدمه حاضر در دو جنبه یاد شده، بحث را به پیش می بریم و نتیجه گیری می کنیم:
1. راز مانایی و گسترش امواج قیام کربلا از جنبه ی نظری- معرفتی؛
2. اسرار جاودانگی نهضت عاشورا از حیث عملی- عینی؛
3. نتیجه گیری.

1. عوامل مانایی و پایانی نظری- علمی

ناگفته نماند که تحلیل ماهوی قیام کربلا و بررسی عقلانی- واقعی چرایی و چگونگی نهضت عاشورا ما را به سوی عوامل علمی و نظری ماندگاری قیام اباعبدالله الحسین علیه السلام رهنمون می کند که به برخی از آنها در ادامه اشاره می کنیم.

1-1. توحید بودن قیام کربلا

امام حسین علیه السلام انسان کامل و مظهر ولایت مطلقه و تجلّی توحید علمی و عینی است که دعای عرفه آن امام همام آکنده از « معرفة الله» و توحید الهی داشتن و « عبدالله» بودن اوست و حادثه ی کربلا ظهور عینی انگیزه، اندیشه، بینش و گرایش توحیدی آن امام علیه السلام می باشد؛ یعنی امام علیه السلام برای خدا، در راه خدا و به یاد خدا قیام کرد و از آغاز تا انجام و بدأ تا ختم نهضت، شعار و عمل او حکایت از توحید داشت که جمله ی « لا معبود سواک»(10) پس از شیر خوردن و از روی اسب به زمین افتادنش در میدان جهاد و شهادت و یا قبل از آن، در دل کارزار، نماز عاشقانه و موحّدانه را برپا داشتن و از « الله اکبر» و « بسم الله و بالله و علی ملّة رسول الله»(11) سخن گفتن، اوج توحید معرفتی و معرفت توحیدی امام علیه السلام و خلوص تمام در برابر معبود است و از « رضی الله رضانا اهل البیت»(12) حرف زدن نیز از توحید و عبودیت حکایت می نماید؛ بنابراین نهضتی که دارای « روح توحیدی» است، ماندگار و پایاست و هرگز، مردن، زوال و فروپاشی در آن راه ندارد؛ لذا توحیدی بودن نهضت از رازهای ماندگاری است.

2-1. قیام کربلا قرآنی بود( قرآنی بودن قیام کربلا)

اباعبدالله الحسین علیه السلام در نامه ای به بزرگان کوفه نوشتند:« انا ادعوکم الی کتاب الله و سنّة نبیه»(13)؛ یعنی ایشان فلسفه و راز قیام خویش را دعوت به قرآن و سنت نبوی (ص)اعلام می نمایند و چون قرآن کتاب جاودانه و ابدی خدای سبحان است و قیام کربلا نیز دارای روح و صبغه ی قرآنی است، از ابدیت برخوردار است؛ چنان که خدای سبحان در باب قرآن فرمود:« انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون».
خداوند متعال نهضت کربلا را همچون تعبیر این آیه، ابدی و جاودانه ساخت؛ علاوه بر اینکه امام علیه السلام، عدل و عینیت قرآن کریم است و « قرآن ناطق» که در صراط احیای « قرآن صامت»، جهاد و ایثار می نماید و از جان پاک و نورانی اش برای صیانت از قرآن و ارزش های قرآنی می گذرد، می فرماید:« فلعمر ما الامام الا العامل بالکتاب...»(14)؛ لذا امام علیه السلام برای تحقق اندیشه و بینش قرآن و دانش و گرایش قرآن در همه ساحت های فردی- اجتماعی، تربیتی- اخلاقی و سیاسی- اقتصادی مجاهده می کند و « خون دلش» را هدیه ی دوست می نماید و به لقاء ربّ چشم می دوزد تا قرآن زنده بماند؛ چنان که فرمود:« فمن کان باذلاً مهجته موطناً علی لقاء الله نفسه فلیرحل معنا فانی راحل مصبحاً ان شاء الله»(15) و چنین نهضت با چنان رویکردی که « قرآن محض» باشد، به یقین دارای ویژگی ابدیت و بقامندی است... .

پی نوشت ها :

1. بقره: 37.
2. بقره: 31.
3. محمدحسین طباطبایی؛ المیزان؛ ج 1، صص 133-134 و 147-148.
4. تفسیر تسنیم؛ ج 3، ص 430.
5. ر.ک: تفسیر صافی؛ ج 1، ص 106. تفسیر تسنیم؛ ج 3، صص 430-437 و تفسیر نمونه؛ ج 1، صص 197-199.
6. اسدالغایه؛ ج 2، ص 20 و بان سعد؛ ترجمة الامام الحسین علیه السلام؛ ص 137.
7. ر.ک: محمدرضا حکیمی؛ قیام جاودانه؛ ص 81-82.
8. بحارالانوار؛ ج 44، ص 329 و مناقب ابن شهر آشوب مازندرانی؛ ج 2، ص 89.
9. بحارالانوار؛ ج 44، ص 340.
10. مقتل مقرم؛ ص 357.
11. بحارالانوار؛ ج 45، ص 53.
12. همان؛ ص 367.
13. بحارالانوار؛ ج 44، ص 340.
14. ارشاد مفید؛ ص 204.
15. اللهوف؛ ص 26.


[ سه شنبه 90/9/8 ] [ 4:59 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

3-1. حاکمیت بینش قوی و بصیرت نافذ در قیام کربلا

امام حسین علیه السلام با درک عمیق فضای فرهنگی- سیاسی و اجتماعی عصر خویش و درد دین و دینداری و فهم موقعیت امویان در نابودی ارزش های اسلامی و به فروپاشی کشاندن جهان بینی و ایدئولوژی اسلامی در نقاب اسلام و پرده ی خلافت اسلامی و غفلت و جهالت مردم و عدم مسئولیت شناسی و مسئولیت پذیری خواصّ جامعه در یک حرکت هدفدارانه، روشمند، منقطی و وظیفه شناسانه « قیامی» را علیه حکومت جور و جبر، انحراف و ارتجاع، فساد و تباهی آغاز کرد تا درس ها و عبرت هایی را به همه تاریخ نشان دهد و راه دینداری توأم با دانایی و درک و درد دینی را با جهاد، عشق، شور و شیدایی، ایثار و نثار، خون دل خوردن و خون دادن بازنماید و بصیرت و صبر، شکیبایی و شکر، شیدایی و شرح صدر، شناخت و شکوفایی و شور و شعور را توأمان در قیام کربلا نشانه رفته و نشان دهد و آیینه ای در کربلا نشاند که همه ی انسان ها در طول تاریخ، خویش را در آن دیده و نقد و تأویل نمایند... چون امام حسین علیه السلام می دانست چرا و چگونه، با چه هدف و سرانجامی قیام می کند. او آن روز که پس از پیشنهاد بیعت با « یزید»( آن جرثومه فساد فکری و فعلی و نمونه انحراف عقیدتی و انحطاط اخلاقی) فرمود:« و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامّة براع مثل یزید»(1)، کاملاً آگاه بود که چه می کند و چه حوادث تلخی در پیش روی اوست؛ یا با درک و از سر سوز دل فریاد زد که « انی لا اری الموت الا السعادة و لا الحیوة مع الظالمین الا برما»(2): من مردن را برای خودم سعادت و زندگی با ستمگران را موجب ملامت می بینم؛ همچنین فرمود:« الا و ان الداعی ابن الداعی قد رکز بین الثنتین بین السلة و الذلة و هیهات منا الذلة»(3).
حضرت علیه السلام به شرایط و اوضاع و احوال کاملاً وقوف داشت و تمام خطبه ها، نامه ها، مذکرات و مناظرات امام علیه السلام شاهد بصیرت نافذ و درک فراگیر او در قیامی که به وجود آورده است، می باشد؛ و نهضتی که از سر آگاهی و بینش ژرف صورت بگیرد و هدف های الهی و انگیزه های مقدس داشته باشد، در همه ی اعصار و امصار کارآمد و ماندگار خواهد بود.
امام علیه السلام حتی در خصوص اهل البیت علیه السلام فرمود:« استعدوا للبلاء و اعلموا ان الله حافظکم و منجیکم من شر الاعداء و یعذب اعادیک بانواع البلاء»(4) که به تعبیر استاد شهید مطهری:« از اینها معلوم می شود که امام حسین علیه السلام، توجه داشت که خونش بعد از خودش خواهد جوشید و شهادتش سبب بیداری مردم می شود...»(5)

4-1. جامعیت قیام کربلا

نهضت حسینی از جامعیت ویژه ای برخوردار بود. استاد مطهری در این زمینه می فرمایند:« وقتی بخواهیم به جامعیت اسلام نظر بیفکنیم، باید نگاهی هم به نهضت حسینی بکنیم. می بینیم امام حسین علیه السلام کلیات اسلام را در کربلا به مرحله ی عمل آورده، مجسم کرده است؛ ولی تجسّم زنده و جاندار حقیقی و واقعی، نه تجسم بی روح. انسان وقتی در حادثه ی کربلا تأمل می کند، اموری را می بیند که دچار حیرت می شود و می گوید اینها نمی تواند تصادفی باشد و سرّ اینکه ائمه ی اطهار علیه السلام این همه به زنده نگه داشتن و احیای این خاطره توصیه و تأکید کرده و نگذاشته اند حادثه ی کربلا فراموش شود، این است که این حادثه یک اسلام مجسم است. نگذارید این اسلام مجسم فراموش شود.»(6)
جامعیت قیام کربلا هم از جهت فرهنگی- معرفتی است؛ زیرا همه ی ابعاد عقیدتی، اخلاقی و احکام عملی اسلام در مواضع گونه گون ظهور داشت و هم دارای محتوا و پیام تربیتی همه جانبه و عدالت خواهی و عدالت گستری فراگیر بود و هم از حیث اجتماعی و طبقات جامعه، زن، مرد، کوچک، بزرگ، نوجوان، جوان، سفیدپوست، سیاه پوست و... در آن حضور داشتند و مسئله ی « وظیفه گرایی» و « تکلیف شناسی» در آن اصل بود؛ مظهر انسانیت بود و اسلامیت، جلوه ی توحید بود و عدالت، ظهور آگاهی و آزادی، نمایش اجتهاد و جهاد با مال و جان و ... و از سوی دیگر، ابعاد حماسی و غم انگیز، نمایش فضایل و ارزش های اخلاقی، عرفانی، نماد هم گرایی، خرد گرایی و خرابات نشینی و سمبل عقل و عشق توأمان در افقی والا و برین نیز بود؛ یعنی از چنان جامعیتی برخوردار است که مورخ متکلم، عالم اخلاق، حکیم، عارف، محدث و فقیه، مفسر و مدیر و همه و همه می توانند از منظرهای خویش و رویکردهای تکثر به آن بنگرند و آن را تفسیر نمایند و جامعیت و فراگیری نهضت کربلا را برای همه و همیشه زنده نگه دارند؛ چه اینکه این نهضت هرگز سرد و ملالت زا و بی خاصیت نمی شود، بلکه با طراوت و بالنده، پویا و پایا حضور و ظهور دارد و شاید یکی از معانی حدیث:« ان للحسین محبة مکنونة فی قلوب المؤمنین»(7) همین باشد که قیام کربلا از جامعیت و کمال، فطرت پذیری و عقلانیت ویژه ای برخوردار است و عقل و عاطفه، احساس و اشراق و ادراک را نیز اشباع می نماید و همه تشنگان معرفت و حریت و حقیقت و عدالت را سیراب می نماید؛ چه اینکه قرائتی علمی و عملی از اسلام ناب و منطق محمدی (ص)است.

5-1. حق و حقیقت محوری

قیام کربلا از حقانیت ویژه ای برخوردار بود و چون ضیائی در ظلمت فکری و اخلاقی و نوری در تاریکی عقاید و اعمال، درخشیدن گرفت و دل های مرده را زنده و چشم های خفته را بیدار و عقل های از کار افتاده را فعال ساخت و حسین علیه السلام که مظهر حقّ محض بود، در حاکمیت باطل جوشید و خروشید و از عدم عمل به حق و رواج باطل سخن گفت و علیه این جریان نقابدار و منافقانه مبارزه کرد تا خط نفاق و کیفر نقابدار را با افشاگری نظری و عملی رسوا سازد و اسلام بدلی و یزیدی را مهجور و منزوی و اسلام اصیل و حسینی را شاهد بازار کند که فرمود:« الا ترون ان الحق لا یعمل و ان الباطل لا یتناهی عنه»(8). حضرت روش و سیره ی قیام و نهضتش را روش و سیره نبوی و علوی معرفی کرد و فرمود:« اسیر بسیرة جدی و ابی علی بن ابیطالب علیه السلام...»(9)
تا فاصله ی نیم قرنی که از سال یازدهم تا شصت و یکم هجرت ایجاد شد و هزاران انحراف، تحریف و تزویر در ترور معنایی- معرفتی و عملی- رفتاری اسلام توسط امویان ایجاد شد، در یک حرکت حق شناسانه و حق مدارانه از بین برود و معرفت اصیل اسلامی و معنویت حقیقی از دست رفته، بازشناسی و بازتابی گردد که امام حسین علیه السلام خود فرمودند:« اللهم انک تعلم انه لم یکن ما کان منافسة فی سلطان و لا التماس شیء من فضول الحطام و لکن لزی المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فی بلادک»(10) تا انگیزه ی مبارزه و جهاد را« حقیقت» قرار دهد نه منفعت؛ « دین» را هدف نماید نه دنیا؛ ارزش های الهی- توحیدی مقصد باشد نه شخص و نان و نام.
همچنین نشانه های دین خدا حاکم و اصلاح اجتماعی صورت گیرد نه قدرت طلبی و شهرت جویی و ...؛ چنان که در بخشی دیگر امام حسین علیه السلام فرمود:« و بذل مهجته فیک لیتنقذ عبادک من الجهالة و حیرة الضلالة»(11)؛ یعنی قیام کربلا برای نجات و رهایی بشریت از بردگی های فکری- عقیدتی و اجتماعی و آزادگی از چنگال عفریت جهل و ضلالت و هیولای ظلم و ظلمت و سایه ی شوم زلّت و ذلّت بود و نهضتی که خداپرستی را به جای خودپرستی، معرفت به جای جهالت، عزت به جای ذلت و نور به جای ظلمت قرار دهد، پایدار و جاودانه خواهد بود؛ پس قیام کربلا رستاخیزی در عقیده، اخلاق و اعمال و انقلابی در دل و دیده ها ایجاد کرد و در حقیقت بار دیگر « بعثت» و « غدیر»، یعنی نبوت و امامت را زنده کرد و اسلام ناب را بیمه ساخت و با گره خوردن به حق و حقیقت ماندنی و ابدی شد... .

6-1. عدالت خواهی و عدالت گستری

یکی از عوامل ماندگاری قیام کربلا، روح عدالت خواهانه و عدالت گسترانه ی آن بود؛ چه اینکه امام علیه السلام در یک تحلیل جامع و بینش دقیق اسلامی و جامعه شناسی همه جانبه، به این نتیجه رسیدند که پیام عملی و اجتماعی اسلام، یعنی « عدالت اجتماعی» در معرض نابودی و تهدید جدی است و مدیریت دینی و حکومت اسلامی عدالت اجتماعی را به دلیل تکاثر طلبی، نژادپرستی، شهوت رانی و انحراف اخلاقی، ارتجاع به جاهلیت فکری- رفتاری قبل از اسلام و ... نه تنها از دست داده، بلکه یک گوهر فراموش شده تلقی کرده است و « عدالت اسلامی» از حیث مفهوم و مصداق تحریف و ترور شده است؛ لذا جهادی با هدف تحقق عدالت فکری، اخلاقی و اجتماعی را شروع کردند و با مظاهر ظلم و استبداد، تبعیض و شکاف طبقاتی مبارزه کردند؛ پس قیام کربلا در برابر ارزش های تغییریافته، عدالت فراموش شده، سیستمی نهادینه شدن فساد، فقر و تبعیض، شیوع رذایل اخلاقی، فقدان معنویت و عدالت خواهی، زنده شدن معیارهای جاهلی، نژادپرستی، تکاثرطلبی و اشرافیت و ... صورت گرفت.(12)

پی نوشت ها :

1. همان؛ ص 11.
2. بحارالانوار؛ ج 44، ص 381.
3. اللهوف؛ ص 47.
4. مقتل الحسین مقرم؛ ص 348.
5. مرتضی مطهری؛ مجموعه آثار؛ ج 17، ص 483.
6. همان؛ ص 382.
7. بحارالانوار؛ ج 43، ص 272 و مستدرک؛ ج 10، ص 378.
8. همان.
9. بحارالانوار؛ ج 44، ص 321.
10. محمدصادق نجمی؛ خطبه ی امام حسین علیه السلام در منی؛ ص 63.
11. تحف العقول؛ ص 168 و بحارالانوار؛ ج 100، ص 79.
12. ر.ک به: بحارالانوار؛ ج 44، ص 381 و ج 100، ص 79. نیز: موسوعة کلمات الامام حسین علیه السلام؛ ص 349-404.


[ سه شنبه 90/9/8 ] [ 4:58 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

2. علل عملی- عینی مانایی قیام کربلا

اگرچه برخی از علل و ریشه های نظری- علمی، صبغه و سیاق عملی- عینی نیز داشته اند، اما بیشتر در چهارچوب و کانون علمی- معرفتی قرار می گیرند. در این قسمت به برخی از علل و ریشه های عملی- عینی ابدیت و جاودانه شدن قیام عاشورا اشاراتی مجمل خواهیم داشت.

1-2. تبیین فلسفه و حکمت قیام توسط خود امام علیه السلام

به یقین هیچ کس به اندازه ی خود امام علیه السلام نمی تواند هدف ها، انگیزه ها و فلسفه ی قیام خویش را توضیح دهد؛ چه اینکه امام علیه السلام حرکتی منطقی، هدفدار، روشمند و آگاهانه را شروع کردند؛ هدف هایی چون: احیا و زنده نگه داشتن اصول و ارزش های اصیل و حقیقی اسلام، اصلاح امت محمدی (ص)از حیث فکری- اخلاقی و اجتماعی.
زنده کردن سنّت نبوی و میراندن بدعت هایی که در طول نیم قرن وارد فضای فرهنگ و تمدن اسلامی شده است، برقراری عدالت اجتماعی، مبارزه با ظلم و ظالم و نظام سلطه که به دروغ بر اریکه ی قدرت اسلامی تکیه زده و خود را منافقانه جانشین پیامبر اسلام (ص)نامیده است و بیدارسازی جامعه به خصوص نسل جوان( یعنی هدف های فرهنگی، معنوی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و ... را بیان داشتند) از دیگر هدف های والای ایشان بود؛ چه اینکه این نکات در مجموعه سخنان امام علیه السلام در قالب خطبه ها، نامه ها، مذاکره ها، گفتمان های گوناگون منعکس شده است و این روشنگری که از مدینه تا مکه و از مکه تا کربلا و تا عصر عاشورا ادامه داشت، ضامن ماندگاری نهضت کربلا و بیداری فزاینده جامعه ی اسلامی و بروز و ظهور قیام های مختلف شده است.

2-2. کلی، نوعی و انسانی بودن قیام کربلا

قیام امام حسین علیه السلام هرگز شخصی، قومی و نژادی نبوده است، بلکه صرفاً مکتبی، ارزش گرایانه و حقیقت جویانه بود و انقلابی درونی و برونی ایجاد کرد و نور و فروغی در دل تاریکی های عقیدتی- اخلاقی جامعه افروخت تا امید، حرکت و حرارت، شور و شعور و شیدایی ایجاد کند و بعثتی دوباره بیافریند.(1)

3-2.الهی بودن انگیزه ی قیام و هدف های نهضت

از جمله عوامل عملی و واقعی ماندگاری قیام کربلا همان خدایی بودن یا رنگ الهی داشتن قیام بود که در حد اعلی، روح نهضت حسینی را تشکیل می داد و هیچ انگیزه ی خودخواهانه، دنیاطلبانه، زراندوزانه و تزویرگرانه و زورمدارانه در آن دیده نمی شد؛ نهضتی خالص برای خدا و رضوان الهی بود؛ چنان که امام حسین علیه السلام از مبدأ تا پایان قیام خدا را در نظر گرفت و تنها تکلیف و مسئولیت الهی را مبنای حرکتش قرار داد و در فرجام قیام که به « شهادت» او منجر شد نیز سخن از « رضا بقضائک، تسلیماً لامرک، لا معبود سواک» سخن می گفت و همیشه و همه جا از توحید، حق، آزادی خواهی و حرّیت طلبی، عزّت و کرامت الهی- انسانی، عدالت، ارزش های اسلامی، امر به معروف و نهی از منکر فریاد می زد و همه چیز خویش را در راه خدا و برای احیای مکتب اسلام و منطق « وحی» فدا نمود و تنها بندگی خدا، اطاعت از اوامر الهی و خلوص و صداقت همراه با صبر و حلم و بردباری در برابر مشکلات، مصائب و ملالت ها و ملامت ها می توانست « علل پیروزی حقیقی» و جاودانگی و قدسی بودن قیام حسینی قرار گیرد.

4-2. نقش امام سجاد علیه السلام و حضرت زینب (س)و اهل بیت امام علیه السلام در مانایی و جاودانگی قیام کربلا

به یقین یکی از اسرار ماندگاری و فلسفه ی جاودانگی قیام کربلا نقش عملی امام چهارم علیه السلام و زینب(س) قهرمان کربلا و سخن پیامبر (ص)در عالم رؤیا به امام حسین علیه السلام است که فرمود:« ان الله شاء ان یراک قتیلاً و ان راهن سبابا»(2).
دو روی سکه ی قیام حسینی و دو چهره ی عاشورا نشان می دهد که یک چهره اش با « خون» و چهره ی دیگرش با « پیام» سرشته شد تا امام حسین علیه السلام به صورت بسیار حساب شده و با مکانیسم و روش منطقی و آینده نگرانه و آگاهی کامل اجتماعی قیام خویش را سامان دهی نماید تا زن و بچه های امام علیه السلام بتوانند نقش مهمی در رساندن پیام، اهداف، درس ها و عبرت های عاشورا به نسل های حاضر و غایب و حال و آینده داشته باشند که به قول استاد مطهری: « از عصر عاشورا زینب (س)تجلی می کند. از آن به بعد به او واگذار شده بود، رئیس فاضله اوست...»(3) و نوع رهبری صابرانه و بصیر از حضرت زینب (س)و خطبه های او در کوفه و شام، آن هم در شرایط بحرانی و بسیار دشوار و امامت ظاهری کاروان حسینی را به عهده گرفتن و از انسان کامل معصوم که امامت باطنی و حقیقی از آن اوست، یعنی امام سجاد علیه السلام، کاری است بسیار سخت و صعب که معرفتی همه جانبه، همتی بلند، بینشی عمیق و استقامت و پایداری شگرف و شگفت می طلبد و این همه در حضرت زینب(س) جمع بود و از سوی دیگر نقش امام سجاد علیه السلام و خطبه ی ایشان در کوفه و معرفی خود و خاندان پیامبراکرم(ص) و در شام و منبر بسیار معرفت بخش و حماسه آفرینش که کاخ ظلم و ضلالت را لرزاند و ماهیت یزید را افشا کرد و حقانیت امام حسین علیه السلام را اثبات و روشن ساخت تا خفتگان بیدار و دل های مرده زنده گردند و جنبش و جهشی ایجاد شود.(4)

5-2. توصیه های مؤکد و مکرر امامان معصوم علیه السلام بر زنده نگه داشتن قیام کربلا از طرق مختلف مشروع و معقول

این مسئله، یعنی توصیه های مکرر امامان معصوم علیه السلام بر زنده نگه داشتن قیام کربلا، از جمله عوامل مهمّ ماندگاری نهضت کربلاست؛ زیرا یکی از اسرار سفارش به خواندن « زیارت عاشورا»، برپایی مجالس و محافل حسینی علیه السلام و افشای تحلیلی- عقلانی مسلک و مکتب یزیدیان و امویان است؛ چه اینکه التزام عملی و متعبّدانه دوستداران اهل بیت علیه السلام و عاشقان مکتب عاشورا نسبت به زنده نگه داشتن محرم و صفر و یاد و نام امام حسین علیه السلام و کربلا نقش بسزایی در جاودانگی قیام کربلا داشته است.(5)

6-2. نقش امامزادگان در بقای نهضت حسینی

امامزادگان که در آفاق و اکناف بلاد اسلامی، هریک پخش شده اند و در هنگامه حیات، در حال قیام علیه کفر و ظلم نیز بودند و برای آگاهی بخشی و معرفت آموزی مسلمانان تلاش وافی داشتند، نقش برجسته ای در زنده نگه داشتن شور و شعور حسینی و جلوات و جذبات قیام کربلا ایفا کردند.

7-2. نقش عالمان دین و دانشمندان و فقیهان اسلامی و روحانیون در احیای آثار قیام کربلا نباید فراموش گردد.

عالمان دین در راستای تحلیل فلسفه ی قیام کربلا، تبیین شخصیت امام حسین علیه السلام و حادثه ی عاشورا و افشای ظلم و ستم های بیدادگران اموی و عباسی و ... و پاسداشت یاد و نام امامان و معارف و آموزه های اهل بیت علیه السلام نقش خطیری داشتند و در یادسپاری عقلی، عاطفی، عرفانی و سیاسی- اجتماعی نهضت عاشورا رسالت مهمّی را به انجام رساندند و در برابر تحریف ها و انحراف های فرهنگی- تاریخی و محو آثار قیام کربلا از سوی خلفای جور و جبر ایستادگی کردند و با آگاهی و بصیرت و صبر و مقاومت درس ها و عبرت های عاشورا را به نسل های مختلف رساندند.(6)

8-2. ماهیت عاشورا و هویت حقیقی قیام کربلا

یکی از عوامل ماندگاری نهضت کربلا ماهیت و چیستی انقلابی حماسه آفرین این قیام بود که دو عنصر « توحید و عدل» را شعار و جوهره ی خویش قرار داد و توانست سرچشمه نهضت های انقلابی- اجتماعی در طول تاریخ قرار گیرد: از قیام توّابین، زید بن علی و ... تا نهضت اسلامی ایران و حتی الهام بخش شدن برای نهضت های آزادی خواهانه جهان، مثل گاندی و ...(7)

پی نوشت ها :

1. ر.ک به: مرتضی مطهری؛ مجموعه آثار؛ ج 17، صص 105-108 و 442-455.
2. بحارالانوار؛ ج 44، ص 364.
3. مرتضی مطهری؛ مجموعه آثار؛ ج 17، ص 406.
4. عبدالله جوادی آملی؛ حماسه و عرفان؛ ص 332-335.
5. ر.ک: عبدالله جوادی آملی؛ حماسه و عرفان؛ ص 310-316. شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی؛ ص 223-227 و مرتضی آقاتهرانی؛ یاران شیدای حسین بن علی علیه السلام؛ ص 345-346.
6. ر.ک: عبدالله جوادی آملی؛ شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی؛ ص 241-252.
7. ر.ک: محمدرضا حکیمی؛ قیام جاودانه؛ ص 114-136 و هادی قطبی؛ بر ساحل عاشورا؛ ص 248-250.


[ سه شنبه 90/9/8 ] [ 4:57 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
<      1   2   3   4   5   >>   >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
لینک دوستان
امکانات وب

حرم فلش-طراحی-کد وبلاگ-کد جاوا
style="display:none; text-align:center">??? ???-?????-?? ?????-?? ????