عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر) |
در دوره امامت امام سجاد(ع)، قیامهای چندی رخ داد و امام نیز موضع گیری متفاوتی با آنها داشت. در این پرسشها و بحثهای گوناگون مطرح است. نمونه هایی از مهم ترین آن عبارت اند از: ادامه مطلب در اینجا [ یکشنبه 90/9/27 ] [ 10:22 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
روزی مردى به حضور امام سجاد (که سلام خدا بر او باد) آمده و از امام چندتا سوال کرد و از آن حضرت پاسخ سوالهایش را گرفت. وقتی مرد جوابش را گرفت، از پیش امام مرخص شد، ولی چند قدمی بیش نرفته بود که دوباره نزد امام بازگشت و سوال دیگرى را مطرح نمود، و گویا تصمیم داشت همچنان به سوالات خود ادامه دهد. امام سجاد(ع) براى آنکه به او بفهماند، دانستن براى عمل کردن است، نه انباشتن، رو به او کرد و فرمود: در کتاب مقدس "انجیل" نوشته شده است : مادام که به آنچه میدانید، عمل نکردهاید، از آنچه نمى توانید نپرسید[ و به دنبال افزایش علم خود نباشید]، زیرا اگر به اندوختههاى علمی، عمل نگردد، حاصلی جز کفر و ناسپاسی برای صاحبش نداشته و موجب دورى او، از خداوند مىگردد. از من بگوى عالم تفسیر گوى را گر در عمل نکوشى، نادان مفسرى علم، آدمیت است و جوانمردى و شرف و رنـه ددى بـه صـورت انـســان مـصــورى بار درخت علم نباشد بجـز عمـل با علم اگر عمل نکنى، شاخِ بىبرى1 متن روایت:علی بن إبراهیم ، عن أبیه ، عن القاسم بن محمد ، عن المنقری ، عن علی بن هاشم بن البرید ، عن أبیه قال : جاء رجل إلى علی بن الحسین علیه السلام فسأله عن مسائل فأجاب ثم عاد لیسأل عن مثلها فقال علی بن الحسین علیه السلام : مکتوب فی الإنجیل لا تطلبوا علم ما لا تعلمون ولما تعملوا بما علمتم ، فإن العلم إذا لم یعمل به لم یزدد صاحبه إلا کفرا ولم یزدد من الله إلا بعدا.2 _________________________ 1- سعدی 2- کافی - شیخ کلینی - ج 1 - ص 44 - [ سه شنبه 90/9/15 ] [ 11:21 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
روزگار ، روزگار آدمهای کوچک و منافق بود و ایمان تنها لقلقهی زبانها بود، شاید برای نجات از اتهام بیدینی. بذر ایمان در کویر یابس دلهای مردمان سختتر از سنگ، هرگز نمیتوانست به جوانه بنشیند و در سیاهی ظلمت و گمراهی این آدمنماها، گرگهای ایمان خوار ، زوزه میکشیدند و در میان این قوم غافل، مردی به پهنهی آسمان آبی با دلی به عرصهی دریا، با زخمهای گونهگون، برخورده از دشنهی عداوت این نامردْ مردم، آرام و استوار، برای رسالتی همچنان خون جگر میخورد. آری، مرد داستان ما، همان بازمانده از طوفان خون، یادگار کربلا،حضرت سجاد بود. روزی امام میان مردم نشسته بود و از حیرت مردم، که در غفلت خود میلولیدند، دلش را سخت میفشرد، که چراغ هست و اینان اینچنین در بیراههاند، تا آنکه لب به سخن گشود و فرمود :انسان نمى داند با مردم چه کند! اگر بعضى امور که از پیامبر صلى الله علیه و آله شنیدهایم به آنان بگوییم ممکن است مورد تمسخر قرار دهند، از طرفى طاقت هم نداریم این حقایق را ناگفته بگذاریم ! ضمرة بن معبد، کلام امام تمام نشده، انگار بیتاب شنیدن کلام پیامبر باشد، گفت: شما آنچه شنیدهاید بگویید! امام با تأملی سنگین فرمود: مى دانید وقتى دشمن خدا را در تابوت مىگذارند، و به گورستان مىبرند، چه مىگوید؟ حاضران گفتند: خیر! و امام ادامه داد: فریاد میزند و به آنان که او را بر دوشهای خود به سوی قبر مىبرند مىگوید: آیا نمىشنوید؟ از دشمن خدا (شیطان) به شما شکایت دارم که مرا فریب داد و به این روز سیاهم افکند و با آنکه وعده داده بود اما نجاتم نداد. من شکایت دارم از دوستانى که با من دوستى کردند و مرا خوار نمودند. من از اولادى که حمایتشان کردم ولى مرا ذلیل کردند و نیز از خانهاى که ثروتم را در آبادى آن خرج کردم ولى سرانجام، دیگران آنجا ساکن شدند، شاکیام. به من رحم کنید! اینقدر عجله نکنید! تا کلام امام به اینجا رسید، دل پر کینه و سیاه ضمرة دیگر تاب نیاورد و با خندهای تلخ، حاضرجوابانه گفت : اگر مُرده، بتواند به این خوبى صحبت کند، پس ممکن است حتى حرکت کند و روى شانه حاملین بنشیند! کام امام علیه السلام، به مزه تلخی که ضمره پرانده بود، ناخوش شد و دلش از اینهمه شعوری که در دل اینان نبود گرفت. آنگاه رو به آسمان کرد و فرمود: خدایا! اگر ضمرة سخنان پیغمبر صلى الله علیه وآله را مسخره مىکند از او انتقام بگیر! روزهای جاهلیت همچنان میگذشت، چهل روزی میشد که دل امام از ضمره شکسته بود که غلامش به دیدار امام آمد. امام، کریمانه احوالش را پرسید و به او مهر ورزید. و از کار و بارش پرسید و فرمود: از کجا مىآیى؟ غلام بی مقدمه، زبان گشود که اربابم، ضمره از دنیا رفت و من اکنون ار مراسم خاکسپاری او میآیم. غلام تاب نداشت، گویا در دلش حرفی بود که میخواست سینهاش را شکافته و بیرون آید. مگر او چه دیده بود؟ هرچه بود او را وا داشت که بی درنگ ادامه دهد که: وقتى او را در گور گذاشتند و خاک ریختند، او به زبان آمد و فریاد میزد. من صدایش را میشناختم، خود او بود، مثل وقتی که زنده بود. من صدایش را شنیدم که مى گفت : واى بر تو ای ضمرة بن معبد! امروز هر دوستى که داشتى خوارت کرد و عاقبت رهسپار جهنم شدى. جهنمی که پناهگاه و خوابگاه ابدى توست . غلام از آنچه دیده بود سخت بیتاب بود، امام آرام و خاموش، چنانکه گویا عاقبت ضمره، پیش چشمانش بوده و از قبل میدانست! آنگاه پندگیرانه از آنچه بر سر ضمره آمده بود فرمود: از خداوند مسألتِ عافیت دارم، زیرا سزاى کسى که حدیث پیغمبر صلى الله علیه و آله را مسخره کند، همین است . بقیه در ادامه مطلب [ سه شنبه 90/9/15 ] [ 11:19 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
نگاهی به زندگی و مدارج علمی آن ماری شیمل در 18 فروردین سال 1301 شمسی در شهر ارفورت آلمان دیده به جهان گشود . در مدرسه، آموختن زبان فرانسه و لاتین را آغاز کرد و در پانزده سالگی تصمیم گرفت زبان عربی را فرابگیرد; در ضمن آموختن زبان قرآن، با فرهنگ اسلامی و برخی متون مسلمانان آشنا گردید. در شانزده سالگی موفق به اخذ دیپلم شد. در دوران دانشجویی همزمان با فراگیری دروس دانشگاهی در کلاسهای «تاریخ هنر اسلامی» که ارنست کوهن تدریس مینمود، شرکت میکرد; همچنین تحصیل زبان عربی را پیش والتر بیورکمن پی گرفت. دوران تحصیل این دانشجوی باهوش به سرعتسپری گشت. استاد وی وقتی مشاهده کرد شیمل مشتاق آشنایی با فرهنگ اسلامی است، به وی توصیه نمود به جای پیگیری علوم طبیعی، مطالعات خویش را بر متون اسلامی متمرکز سازد. سپس تاکید کرد بهترین کار برای رسیدن به چنین مقصدی، شروع به تدوین پایان نامه دکتراست. شیمل در نوزده سالگی در رشته مطالعات اسلامی موفق به اخذ درجه دکترا، از دانشگاه برلین آلمان گردید و پنجسال بعد استادیار دانشگاه ماربورگ گشت و تلاشهای دانشگاهی خود را با تدریس در مباحث اسلامی آغاز کرد. این بانوی آلمانی موفق گردید مدت 60 سال در دانشگاههای چندین کشور به تدریس اسلامشناسی و فرهنگ مسلمانان بپردازد. تعداد آثارش به حدود صد و ده جلد بالغ میگردد اما مقالهها، ترجمهها و مقدمههایی که وی بر کتابهای دیگران نوشته به قدری زیاد است که تاکنون کسی نتوانسته فهرست کاملی از آنها تهیه کند. شیمل از معدود مشاهیر جهان است که به پاس فعالیتهای علمی، 20 مدال و نشان افتخار از مراکز علمی و پژوهشی کشورهای جهان دریافت نموده است. وی در اسفندماه سال 1381 دارفانی را وداع گفت و در آلمان به خاک سپرده شد. مدتی بعد با من تماس گرفت و خاطر نشان ساخت: بسیار صمیمانه از این هدیه جالب متشکرم، زیرا هر روز به جای دعاهای انجیل آن را میخوانم!
«دعا» ; مناجاتی صمیمی با خداوند
خانم آن ماری شیمل در یکی از آثار خود، پس از مطرح کردن بحثهایی درباره اهمیت نماز در اسلام و تاثیر آن بر رشد افراد، مینویسد: در پایان نماز، پس از سلام و صلوات بر پیامبران، فرشتگان و انسانهای مؤمن، آدمی میتواند دعاهای مورد نظر خویش را بر زبان آورد . درخواستهایی شخصی یا مناجات که صحبتی صمیمی و از روی انس و الفتبا خداست . البته این دعاها را همواره میتوان بر زبان آورد اما پس از نماز اثر بیشتری دارد چرا که انسان هنوز در وضعیت پاکی بدنی و روحی است . این بانوی محقق اضافه میکند: یکی از دعاهایی که همیشه اجابت میشود، دعایی است که انسان در حق دیگران میکند و نه تنها اعضای خانواده و دوستان را شامل میگردد، بلکه تمامی مخلوقات را در بر میگیرد . سپس مناجاتهای امام سجاد علیهالسلام را به عنوان دعاهایی با عبارات بسیار عالی اما روان و با نثری مسجع مطرح میکند و خاطر نشان مینماید ترجمهای بسیار جالب به زبان انگلیسی از این دعاها در دسترس میباشد. (1) وی در مصاحبهای میگوید: «من همواره دعاها را از اصل عربی میخوانم و به هیچ ترجمهای مراجعه نمیکنم. البته بخشهایی از صحیفه سجادیه را به زبان آلمانی ترجمه کردهام. وقتی مشغول برگردانیدن این دعاها به زبان مذکور بودم، مادرم به دلیل کسالت در بیمارستانی بستری بود و من مدام به او سر میزدم و کاملا در جریان احوالش بودم. پس از اینکه او به خواب میرفت، در گوشهای از اتاق مشغول پاکنویس نمودن ترجمهها میشدم. اضافه کنم که اتاق مادرم دو تختی بود و در تخت دیگر خانمی که عقاید کاتولیکی محکم و راسخ و در عین حال متعصبانه داشت، بستری بود . او از روی ایمانی که به مذهب خویش داشت، وقتی متوجه شد من مشغول ترجمه دعاهایی از یک متن شیعی هستم، آزرده خاطر گردید و با ناگواری و نگرانی گفت: مگر در مسیحیت و در کتب مقدس خودمان از نظر ادعیه کمبودی داریم که تو اکنون به دعاهای مسلمانان روی آوردهای؟! جوابی به وی ندادم اما وقتی کتابم چاپ شد، نسخهای از آن را برایش فرستادم. مدتی بعد با من از طریق تلفن تماس گرفت و خاطر نشان ساخت: بسیار صمیمانه از این هدیه جالب متشکرم، زیرا هر روز به جای دعاهای انجیل آن را میخوانم! آری واقعا ترجمه «ادعیه معصومین علیهمالسلام» مخصوصا صحیفه سجادیه میتواند تا این حد در میان غربیها تحول آفرین و کارساز باشد . پینوشتها: 1 . تبیین آیات خداوند، ص 342 و 343 . [ سه شنبه 90/9/15 ] [ 11:16 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
پس از آنکه بشیر بن حذلم، خبر رسیدن کاروان خاندان امام حسین علیه السلام را به مردم مدینه اعلام کرد، و مردم یکپارچه گریان به استقبال کاروان شتافتند، امام سجاد علیه السلام با دست خود آن ها را ساکت کرد. آنگاه چنین خطبه خواند: « سپاس خداوندی راست که پرودگار دو جهان است و فرمانروای روز جزا و آفریننده همه مخلوقات. خداوندی که عقلها قدرت درکش را ندارند، و رازهای پنهان، نزد او آشکار است. خداوند را به خاطر سختیهای روزگار و داغهای دردناک و مصیبتهای بزرگ و سخت و اندوه آوری که به ما رسید، سپاس میگزارم.
حمد خدای را که ما را با مصیبتهای بزرگ و حادثه بزرگی که در اسلام واقع شد، آزمود. ای مردم، اباعبدالله و عترت او کشته شدند و زنانش اسیر، و سر مقدس او را بالای نیزه در شهرها گرداندند، و این مصیبتی است که نظیر و مانندی ندارد. ای مردم! پس از این مصیبت، کدام یک از مردان شما دلشاد خواهد بود؟ کدام دلی است که از غم و اندوه خالی بماند و کدام چشمی که از ریختن اشک خودداری کند؟ در صورتی که هفت آسمان بر او گریستند و ارکان آسمانها به خروش آمد، زمین نالید و درختان و ماهیان و امواج دریاها و فرشتگان مقرب و همه اهل آسمانها در این مصیبت عزادار شدند. ای مردم! کدام دلی است که از کشته شدن حسین علیه السلام نشکند؟ کدام چشمی که بر او نگرید و کدام گوشی که بتواند این مصیبت بزرگ را که بر اسلام وارد شده است، بشنود و کر نشود؟ ای مردم! ما را پراکنده ساختند و از شهرهای خود دور کردند، گویا اهل ترکستان یا کابل باشیم! بی آنکه مرتکب جرم و گناهی شده یا تغییری در دین اسلام داده باشیم. چنین برخوردی را از گذشتگان به یاد نداریم و این جز بدعت چیز دیگری نیست.
انالله و اناالیه راجعون. مصیبت ما چه بزرگ و دردناک و سوزاننده و سخت و تلخ و دشوار بود. از خدای متعال خواهانیم که در برابر این مصائب به ما اجر و رحمت عطا کند؛ زیرا او قادر و انتقامگیرنده است.» منابع: لهوف سید بن طاووس، ص 237. [ سه شنبه 90/9/15 ] [ 11:14 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
نام امام سجاد(ع) چهارمین امام شیعیان تداعی کننده مناجات و راز و نیاز و دعا است. آن امام، مجالی برای فعالیت های علنی فرهنگی، اجتماعی و سیاسی نیافت و عمر شریف خود را در محراب عبادت و نیایش سپری ساخت. عبادت و دعایش، در عین حالی که سیرالی الله بود، رویی به خالق و سویی به سوی خلق داشت و برای هدایت آنان بود.او با حبل دعا مردم را با خدایشان مرتبط میساخت و این حبل از چنان استحکام و عمقی برخوردار است که پس از گذشت قرن ها، طراوت، اتقان و ژرفای خود را از دست نداده است. البته نمیتوان گفت همه دعاها و نیایش های امام به دست ما رسیده است؛ بلکه دعاهای منسوب به آن حضرت قطره ای از دریای ژرف نیایش های او است. دلیل این سخن مستدرکات صحیفه سجادیه است.حکومت بنی امیه به طور کامل امام را در عزلت سیاسی قرار داده بود به نحوی که در تمام مدت عمر شریفش فقط یک بار از روی ناچاری از پیشنهاد کارساز امام استقبال کردند و آن موقعی بود که: عبدالملک خلیفه اموی با پادشاه روم درگیری پیداکرد, و پادشاه روم او را تهدید کرد که نقدینه های آنان را برای تحقیر مسلمانان از کشور روم وارد کند و در مقابل آن, هر قراردادی که خواست با آن ها ببندد. در اینجا عبدالملک متحیر و بیچاره شد. لذا مسلمانان را دعوت به گردهمایی کرد و با آن ها به مشورت پرداخت. هیچ کدام نظری که بتواند آن را به کار ببندد, اظهار نکردند. در آن جا مردم به او گفتند: توخود میدانی راه فرار از این مشکل به دست چه شخصی است. فریاد برداشت: وای بر شما! از چه کسی این کار ساخته است؟ گفتند: بازمانده اهل بیت پیامبر(ص). گفت: راست گفتید. او برای رفع این مشکل به امام زین العابدین(ع) پناهنده شد. امام(ع) فرزند خود محمدبن علی الباقر(ع) را به شام گسیل داشت و تعلیمات لازم را به او داد. در آن جا امام باقر(ع) طرحی نو, برای تنظیم پول مسلمانان ارائه داد و کشور اسلامی را از موقعیت استعماری نجات داد. این قضیه نشان میدهد که اگر موقعیت اجتماعی و سیاسی برای امام فراهم بود, تنها به دعا و مناجات نمیپرداخت و از دانش و معرفت و تدبیر الهی خود امت اسلامی را بهرهمند میساخت. اما افسوس که حکام مستبد بنی امیه این موقعیت را از امام سلب کردند و امت اسلامیرا از خورشید وجودش محروم ساختند.به هرصورت، به قول شهید سیدمحمدباقر صدر (ره)، صحیفه سجادیه را باید به عنوان بزرگترین عمل اجتماعی زمان و موقعیت امام(ع) معرفی کرد. این کتاب یگانه میراث فرهنگ الهی، یک منبع بزرگ مکتبی, یک مشعل هدایت ربانی و یک مدرسه اخلاق و تربیت اسلامیاست که با گذشت روزگاران پایدار میماند. انسانیت پیوسته به آن نیازمند است و هرچه گمراهی های شیطان و فریبندگی دنیا فزونتر گردد، نیاز به آن بیشتر میشود. [ سه شنبه 90/9/15 ] [ 11:12 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
هر چه زمان مى گذرد، شرایط جسمى و روحى اهل بیت (علیه السلام ) دشوارتر مى شود. سختی هاى راه ، سختگیری هاى ماءموران ، شماتت هاى مردم و گذشتن از میان بازارهاى شلوغ شام ، قرار گرفتن بانوان محجوب اهل بیت در معرض نگاه بیگانگان و اکنون ورود به مجلس جشن یزید! این که آیا در شام دو مجلس برگزار شده است ، یکى در مسجد جامع دمشق و دیگرى در کاخ یزید و یا این که تمامى رخدادهاى اسف انگیز شام و سخنان حضرت زینب و امام سجاد (علیه السلام ) در یک مجلس اظهار شده ، دلایل قطعى در دست نیست و البته تعیین این موضوع تاءثیر مهمى در اصل بررسى آن حوادث ندارد. آن چه مورخان درباره ورود اهل بیت (علیه السلام ) به مجلس یزید نوشته اند، مفصل و جان کاه است . هنگام ورود به مجلس یزید على بن الحسین (علیه السلام) فرمود: انشدک الله یا یزید ما ظنک برسول الله لورا ناعلى هذه الحالة . یعنى ؛ سوگند به خدا، اى یزید، چه گمان دارى به رسول خدا اگر ما را بر این حال مشاهده کند. امام با کوتاه ترین جمله ها، پیامدارترین مفاهیم را به شنودگان منتقل مى کند. زیرا به او اجازه سخنرانى نخواهند داد. هنوز بسیارى از شامیان او را بدرستى نمى شناسند، تنها نقطه مشترک میان او و جمع پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) است . آن جمع اگر هیچ چیز از معارف دین و تاریخ گذشته اسلام ندانند، اما نام پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) را شنیده اند و _هر چند به شکلى صورى_ به پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) علاقمند هستند. شخص یزید اجرى براى پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) قایل نیست ، چنان که در شعارش بعدها به آن اشاره کرد. اما مردم ناآگاه شام ، به عنوان خلیفه رسول الله به یزید نگاه مى کنند و براى پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) احترام قایلند. وقتى امام سجاد (علیه السلام ) نام رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) را به میان مى آورد، همه از خود مى پرسند: مگر میان این کاروان اسیران با پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) نسبتى هست ؟ این پرسش به قدرى جدى است که یزید نمى تواند خود را بى تفاوت نشان دهد. ناگزیر مى شود: زنجیرها را از على بن الحسین (علیه السلام ) بردارد! یزید با این کار، مى خواهد رحمت و عطوفت خود را به حاضران بنمایاند. غافل از این که پذیرش اعتراض امام سجاد (علیه السلام ) آغاز افشا شدن ماهیت زشت حکومت اوست و فرو افتادن غل و زنجیرها از اندام على بن الحسین (علیه السلام ) به معناى فرو شکستن نخستین حصارهایى است که او - یزید - خود را در پشت آنها مخفى داشته است . اهل بیت در مجلس یزید جاى مى گیرند و ماءموران سر مقدس سید الشهدا را پیش مى آورند و در مقابل یزید مى گذارند. یزید شعر مى خواند: یفلقن هاما من رجال اعزة علینا و هم کانوا اعق واظلما یعنى ؛ شمشیرها، سرمردانى را مى شکافند که نزد ما گرامى هستند ولى چه مى توان کرد که آنان در دشمنى و ستم پیشدستى کرده اند! على بن الحسین (علیه السلام ) که در میان اسیران قرار داشت ، فرمود: اى یزید! بهتر است به جاى شعرى که خواندى ، این آیه از قرآن را بشنوى که خداوند مى فرماید: ما اصابکم من مصبیة فى الارض و لا فى انفسکم الا فى کتاب من قبل ان نبراءها ان ذلک على الله یسیر. لکیلا تاءسوا على ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم والله لا یحب کل مختال فخور. (1) یعنى ؛ هیچ مصیبتى در زمین و یا در بدن متوجه شما نمى شود مگر این که قبل از آن ، از سوى ما«خداوند» در کتابى پیش بینى شده و رقم خورده باشد، و این بر خدا آسان است . تا بر آنچه از دست مى دهید اندوهگین نباشید و به آنچه به دست مى آورید شادمانى نکنید و خداوند هیچ متکبر خودستایى را دوست ندارد. آنچه امام سجاد (علیه السلام ) از این آیه مى جوید این است که به یزید یادآورى کند اگر ما عزیزانى را از دست دادده ایم ، جاى شماتت و ملامت ندارد و اگر تو احساس مى کنى چیزى به دست آورده اى ، مجال خوشى و سرمستى نخواهد داشت . و تو با این فخر فروشى و بزرگ نمایى منفور درگاه خدا هستى . یزید که منظور امام و پیام آیه را دریافته بود، بشدت خشمگین شد و گفت : آیه دیگرى هم در قرآن هست که آن آیه درباره شما مناسبتر است :و ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم و یعفوا عن کثیر. (2) یعنى ؛ هر بلا و مصیبتى که به شما مى رسد، نتیجه دستاوردهاى خود شماست . یزید با این آیه مى خواهد بگوید که اگر شما در برابر خلافت من سر تسلیم و سازش فرود مى آورید، با این حوادث روبرو نمى شدید. پس این شما هستید که قدم در این راه گذاشته اید.(3) اما امام سجاد (علیه السلام ) به او مى گوید: لا تطعموا ان تهینونا و نکرمکم و ان نکف الاذى عنکم و تؤ ذونا فالله یعلم انا لا نحبکم و لا نلومکم ان لم تحبونا یعنى ؛ شما انتظار دارید که ما را مورد اهانت قرار دهید ولى ما شما را اکرام کنیم ! ما را مورد آزار و شکنجه قرار دهید ولى ما دست از شما برداریم ! خدا مى داند که ما هرگز شما را دوست نمى داریم و البته شما را ملامت نخواهیم کرد بر این که دوست دار ما نیستید.
یزید مى گوید: در این جا حق با شماست ولى اصولا پدر و جد تو - پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) - تلاش کردند تا قدرت را به کف آورند و امیر باشند و با ما به نزاع و درگیرى پرداختند… اى پسر معاویه و هند! قبل از این که تو به دنیا بیایى ، پیامبرى و حکومت از آن جد و نیاکان من بوده است . روز بدر، احد و احزاب پرچم پیروزمند رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) در دست پدر من - على بن ابى طالب (علیه السلام –( بود در حالى که پدر و جد تو پرچم کفر را در دست داشتند! سخن که به این جا انجامید، چنان یزید به بن بست رسیده بود که چاره اى جز سکوت نداشت . البته اگر این سخنان در محفلى خصوصى رد و بدل شده بود چه بسا یزید، بیش از این ها ناشکیبایى مى کرد و امام على بن الحسین (علیه السلام ) را خاموش مى کرد و مى کشت .اما یزید در آن محفل عمومى گام در میدان مناظره و اثبات حقانیت خویش گذارده و اکنون مجلس در وضعیتى قرار گرفته است که او ناچار به ادامه آن وضع است . امام سجاد (علیه السلام ) که شرایط دگرگون شده مجلس را شاهد بود و نفوذ سخنانش را در حاضران احساس مى نمود، آهنگ سخن را از شیوه استدلالى به روش عاطفى تغییر داد. نه براى متاءثر ساختن یزید! بلکه براى بیدار ساختن وجدان ها و عواطفى که اکنون با سخنان و استدلال هاى او شعورشان رو به بیدارى نهاده است . امام فرمود: اى یزید! اگر درک مى کردى و مى دانستى که چه کرده اى و با پدر و برادر و عموزاده ها و خاندان ما چه رفتارى داشته اى و اگر براستى قادر بودى عمق این فاجعه را بشناسى به کوه ها مى گریختى بر ریگها مى خفتى و آرام نمى گرفت. امام نگاهى هم به مردم دارد، به حاضران مجلس یزید! و مى فرماید: ماذا تقولون اذ قال النبى لکم ماذا فعتلتم و انتم آخر الامم بعترتى و باهل بعد مفتقدى منهم اسارى و منهم ضرجوا بدم (4) یعنى ؛ چه پاسخ خواهید داشت آن گاه که پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) به شما بگوید: شمایان که سرآمد امت ها هستید، با عترت من و خاندان ، بعد از رحلت من چه کردید! برخى را به اسارت کشاندید و گروهى را به خون شان آغشته ساختید! (5) پی نوشت ها: 1- حدید 23-22 2- شورى /30 3- تاریخ طبرى 7/376 4- بحار الانوار 45/131 5- امام سجاد(ع)، احمد ترابی [ سه شنبه 90/9/15 ] [ 11:9 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
در روزگارى که شعر از قوی ترین ابزارها تبلیغى به شمار مى آمد و ستایشى در قالب شعر مى توانست شخصیتى را به دورترین قبایل ، به نیکى و ارزش بشناساند و هجوى مى توانست قبیله اى را به بدنامى و بى آبرویى بکشاند و ایشان را وادار به مهاجرت سازد، فرزدق با سرودن قصیده اش ، حماسه اى جاودان پدید آورد. آنچه شعر فرزدق را از مرز مدیحه سرایى تا اوج حماسه اى انقلابى پیش برده ، شرایطى است که فرزدق ، شعر خود را در آن شرایط انشاد کرده است . در روزگارى که شاعران به ندرت مى توانستند از خشم دستگاه اموى بیمناک نباشند و کم بودند کسانى که بتوانند دل از عطاها و هدایاى خلیفه بپوشند، فرزدق از خطرها نهراسید و دل از عطاى خلیفه برید تا رضاى خداوند را در اظهار محبت و ارادت به خاندان رسالت جستجو کند و به دست آورد. فرزدق شعرش را در پستوى خانه اش نسرود و در گمنامى و بى نشانى آن را منتشر نساخت ! بلکه در برابر چشمان خشم آلود هشام - که در آن روز برادر خلیفه و از مقرّبترین عناصر حکومتى و نزدیکترین شخص به ولیدبن عبدالملک به شمار مى آمد - و در منظر انبوه حج گزارانى که از جاى جاى خطه اسلام گرد آمده بودند، به ستایش از امام سجاد (علیه السلام ) پرداخت . فرزق که از نزدیک ناظر این گفتگوها بود، دانست هشام از سر حسادت و حق پوشى ، اظهار ناآشنایى مى کند و با خود گفت اکنون ، لحظه ایفاى رسالت و گاهِ حق گویى است .
ستایش فرزدق از امام سجاد (علیه السلام ) در آن شرایط و در آن محیط که بزرگترین مجتمع اسلامى و مهم ترین پایگاه دینى به شمار مى آمد، ستایشى ساده و بى پیامد نبود، زیرا مدح على (علیه السلام ) و خاندان وى در ذهن مردم ارتباطى ناگسستنى با رد و طرد غاصبان خلافت داشت . ستودن بارزترین چهره علوى - امام سجاد (علیه السلام ) - به معناى رویارویى صریح با تمامى امویان و مروانیان شناخته مى شد، چرا که این دو جریان همیشه ستیزى بى امان داشته اند و ناهمسازى آنان برکسى مخفى نبود. فرزدق زمانى شعر خود را با طنین گرمش انشاد کرده که هشام با تکبر و غرور در حلقه یاران و هوادارانش گام در خانه خدا نهاده تا طواف کند. حج گزاران انبوه بودند و بى توجه به حضور هشام ! هشام خواست ((استلام حجر)) کند اما ازدهام جمعیت مانع شد و او باناکامى به کنارى رفت و با همراهانش به نظاره طواف کنندگان خانه خدا نشست . در این هنگام شخصى با جامه ها و هیئتى مردمى اما با چهره اى جذاب و هیبتى معنوى به جمع طواف گزاران پیوست و چون به حجر نزدیک شد و خواست استلام حجر کند، مردم احترامش کردند، راه گشودند و او بآسانى استلام حجر کرد. همراهان هشام با دیدن آن منظره به شگفت آمدند و از هشام پرسیدند: آن شخصى که مردم برایش راه گشودند و احترامش کردند کیست ؟ هشام که احساس حقارت و کوچکى مى کرد، چنین وانمود که او را نمى شناسد! فرزدق قدم پیش نهاد و جایى ایستاد که صدایش را هر چه بیشتر بشنوند و گفت : اى هشام - اى فرزند عبدالملک و اى برادر خلیفه -! اگر تو آن شخص را نمى شناسى ، من او را خوب مى شناسم . گوش فرا ده تا وى را به تو معرفى کنم. دریاى عطوفت و احساسات فرزدق به جوش آمده بود. واژه هاى عشق و محبتش به خاندان على چونان امواج دریا به حرکت در آمده و به شیوه شاعرانِ پرتوان عرب ، شعرى بالبداهه در وصف امام سجاد انشاد کرد. امواج صدایش در مسجد الحرام پیچید و تاءثیرى عمیق بر روح و جان مردمان نهاد. جان مردم را پرورید و روح هشام را چون خرقه اى پوسیده درید! بقیه در ادامه مطلب [ سه شنبه 90/9/15 ] [ 11:7 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
در عصر امامت امام زین العابدین علیه السلام (61- 95 ه) جامعه اسلامى در یک بحران فکرى و عقیدتى وحشتزا فرو رفته بود. بى تردید از پیش عوامل مختلفى در این بحران نقش داشتند که در این میان چند عامل از همه مهمتر به نظر مىرسد:
1- فاصله گرفتن جامعه از مکتب اهل بیت علیه السلام و محدودیتهاى سیاسى براى امامان علیهم السلام از طریق منع نقل و نوشتن حدیث، مگر احادیثخاصى که خلفاى قبل اجازه داده بودند. 2- توطئه دستگاه جبار اموى در جهت دامن زدن به اختلافات فکرى و مشغول کردن مردم به مسائل غیر مهم و بهره بردارى سیاسى از آن، که در نتیجه فرصت تبیین و تحقیق در این مسائل از دست مىرفت. 3- گسترش دامنه فتوحات و مسلمان شدن سریع و بدون برنامه اقوام و ملل گوناگون با فرهنگهاى متفاوت.
امام سجاد علیه السلام در راستاى هدف بزرگ الهى خود که هدایت و رهبرى جامعه اسلامى مىباشد، در مقابل این انحرافات سکوت اختیار نکرد و با توجه به شرایط و اوضاع حاکم بر جامعه به مبارزه علیه این انحرافات پرداخت. حضرت فرمود: «پدرم را مردم کشتند (نه خدا)» مهمترین فعالیتهاى امام علیه السلام در این زمینه به این شرح مىباشد: الف - هشدار نسبت به عقاید غالیان امام علیه السلام هم بر جریانهاى فکرى انحرافى درون جامعه شیعه نظارت داشت و هم بر جریانهاى انحرافى دیگران، وقتى دید که بعضى از شیعیان گرفتار «عقیده غلو» شدهاند و ممکن است امامان علیهم السلام را از شان بندگى بالا برده و به الوهیت آنها معتقد شوند، هشدار داد و فرمود: «ان قوما من شیعتنا سیحبونا حتى یقولوا فینا ما قالت الیهود فى عزیر و ما قالت النصارى فى عیسى بن مریم فلا هم منا و لا نحن منهم» (1) «جمعى از شیعیان ما در حدى ما را دوستخواهند داشت که درباره ما چیزى که یهود نسبتبه عزیر و نصارى نسبتبه عیسى بن مریم گفتند، خواهند گفت (و ما را فرزند خدا و شریک در الوهیت مىشمارند.) نه آنان از مایند و نه ما از آنانیم.» بنابر نقل دیگر، گروهى بر امام علیه السلام وارد شدند و ایشان را بیش از حد ستایش کردند. امام علیه السلام فرمود: «شما چه دروغ مىگویید و بر خدا جرئت مىورزید! ما از صالحان قوم خود هستیم و همین که صالحان قوم شمرده شویم و باشیم، برایمان کافى است.» (2) و به گروهى از شیعیان عراق فرمود: «احبونا حب الاسلام و لاترفعونا فوق حدنا» (3) «آن طور که اسلام را دوست دارید، ما را نیز دوست داشته باشید و ما را از حد خودمان بالاتر نبرید.» بقیه در ادامه مطلب [ سه شنبه 90/9/15 ] [ 11:2 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
1- ابوحمزه ثمالی از حضرت امام محمدباقر(علیهالسلام) نقل میکند که فرمود: چون هنگام وفات حضرت علی بن الحسین(علیهماالسلام) فرا رسید، من را به سینه خود چسبانید و فرمود: پسرم، تو را به چیزی وصیت میکنم که پدرم به هنگام وفاتش به من وصیت کرد. او فرمود از ظلم به کسی که علیه تو یاری جز خداوند ندارد بپرهیز و هرگز خود را بر آن آلوده مساز. 2- از حضرت ابی الحسن(علیهالسلام) نقل شده است که امام سجاد(علیهالسلام) در هنگام وفات بیهوش شد. سپس چشمان خود را گشود و سوره واقعه و فتح را قرائت کرد و بعد گفت: حمد خداوندی را که وعده خود به ما را راست گردانید و همهی بهشت را به ما بخشید و ما در هر جای بهشت که بخواهیم برای خود منزل اختیار میکنیم. امام سجاد(ع): سپس آیه 74 سوره زمر را تلاوت کرد: "پس چه خوب است اجر عاملین" و از دنیا رفت. 3- و در روایت دیگری آمده است: امام زین العابدین(علیهالسلام) پیش از وفات لحظهای به هوش آمد و پارچهای را که رویش بود کنار زد و فرمود: قبر مرا حفر کنید تا به زمین سفت برسید. بعد پارچه را روی صورتش کشید و جان به جان آفرین تسلیم کرد. برگرفته از: بحارالانوار، ج 46، ص 152، حدیث 16 (به نقل از اصول کافی ) و ص 147. [ سه شنبه 90/9/15 ] [ 10:58 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
|
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |