سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
 

منهال بن عمرو گوید: از کوفه بسفر حج رفتم و خدمت امام سجاد علیه السلام رسیدم . آن جناب از من پرسید از حرملة بن کاهل (قاتل شش ماهه علی اصغر بود)چه خبر داری ؟ عرض کردم در کوفه زنده است ؛ حضرت دست به نفرین او برداشت و از خدا خواست حرارت آتش و آهن را در دنیا به او بچشاند. منهال گوید: چون به کوفه برگشتم ، روزی بدیدن مختار رفتم ، مختار اسب طلبید و سوار شد، مرا نیز سوار کرد و با هم رفتیم به کناسه کوفه ، لحظه ای صبر کرد مثل کسیکه منتظر چیزی باشد، که ناگاه دیدم حرملة را گرفته و نزد او آوردند. مختار حمد خدای بجای آورد و امر کرد ، دست و پای او را قطع کنند، و پس از آن او را در آتش اندازند. من چون چنین دیدم سبحان الله گفتم ، مختار گفت : برای چه تسبیح خدای کردی ؟ حکایت نفرین امام سجاد بر حرمله را و استجابت دعای او را نقل کردم . مختار از اسب خویش پیاده شد و دو رکعت نماز طولانی بجای آورد و سجده شکر کرد و سجده را طول داد. با هم برگشتیم ، چون نزدیک خانه رسیدیم او را به خانه خود دعوت کردم که غذا میل کند! مختار فرمود: ای منهال تو مرا خبر دادی که امام سجاد دعا کرد که به دست من نفرین او بر حرملة مستجاب شده ، از من خواهش ‍ خوردن طعام داری ، امروز روز روزه است که به جهت شکر این مطلب باید روزه باشم.


[ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:5 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

وقتی امام باقر علیه السلام پدرش علی بن الحسین علیه السلام را غسل می داد چشم همراهان او به بدن امام سجاد علیه السلام افتاد و دیدند که زانوها و سرانگشت پاهای او از زیادی سجده پینه بسته است و کتف او نیز پنبه بسته است . به امام باقر علیه السلام عرض کردند پینه بستن پای او از ادامه سجده های مکرر و طولانی است اماشانه های او چرا پینه بسته است ؟ امام علیه السلام فرمود: اگر پدرم نمرده بود چیزی به شما نمی گفتم . روزی نبود مگر اینکه او مسکین یا مساکینی را در حد امکان سیر می کرد و وقتی شب می شد آنچه از خوردنی در منزل اضافه داشت در کیسه ای می گذارد و در هنگامی که مردم می خوابیدند آنها را بر دوش می گذارد و بسوی منازل افرادی می رفت که از روی حیا از مردم در خواستی نداشتند و آنها را بین آنها تقسیم می کرد به گونه ای که آنها متوجه نشوند تنها من می دانستم و البته هدف او این بود که بطور پنهانی و بدست خود صدقه بدهد و می فرمود: صدقه السر تطفی غضب الرب کما تطفی الماء النار فاذاتصدق احدکم فاعطی بیمینه فلیحفها عن شماله . صدقه پنهانی شعله های غضب پروردگار را خاموش می کند همان گونه که آب وآتش را خاموش می کند، وقتی کسی از شما بادست راست خود صدقه می دهد آن را از دست چپ مخفی بدارد.


[ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:4 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

زهری گوید: امام سجاد علیه السلام را در شبی تاریک و سرد دیدم که مقداری آرد بر دوش خود گذارده و حرکت می کند. عرض کردم : یا بن رسول اللّه اینها چیست ؟ فرمود: سفری در پیش دارم و برای آن توشه ای را به جای امنی می برم . زهری : این غلام من است و آن را برای شما حمل می کند، اما امام علیه السلام نپذیرفت . زهری : خودم آن را حمل می کنم زیرا من شان شما را بالاتر از این می دانم که آن را حمل کنید. امام علیه السلام : اما من شان خود را بالاتر از این نمی دانم که آنچه مرا در سفر نجات می دهد و ورودم را بر کسی که می خواهم به محضر او باریابم نیکو می گرداند حمل نمایم ، تو را به خدا بگذار کار خود را انجام دهم . زهری از خدمت امام جدا شد به راه خود رفت اما پس از چند روز که به محضر امام علیه السلام رسید عرض کرد: یابن رسول اللّه ! اثری از سفری که فرمودی نمی بینم . امام علیه السلام فرمود: بله ای زهری ، آنطور که گمان کرده ای نیست بلکه آن سفر، سفر مرگ است و من برای آن آماده می شوم . براستی که آمادگی برای مرگ پرهیز از حرام و بخشش در راه خیر است .


[ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:3 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

طاووس یمانی گوید: سالی به حج شدم . خواستم که سعی کنم میان صفا و مروه . چون در کوه صفا شدم جوانی را دیدم با جامه ای کهنه پوشیده ، آثار صالحان در روی او مشاهده کردم . چون بر درجه های صفا شد چشمش بر کعبه افتاد، رو به آسمان کرد و گفت : انا عریان کماتری ، انا جائع کماتری فیماتری یا من یری و لا یری . لرزه بر اعضای من افتاد. نگاه کردم ، دو طبق دیدم که از آسمان فرود آمد: دو برد بر زبر طبقها در پیش وی نهاده شد.
میوه ها دیدم بر آن طبقها که مثل آن هرگز ندیده بودم . وی به من نگریست و گفت : یا طاووس ! گفتم : لبیک یا سیدی ! و تعجبم زیادت شد از آنکه وی مرا بشناخت . گفت : ترا بدین حاجت هست ؟ گفتم : به جامه ام حاجت نیست اما بدانچه در طبق است ، آری ، وی مشتی دو از آن به من داد. من آن را به طرف جامه احرام خود بستم . آنگه وی آن بردها یکی را ردای خود ساخت و یکی را ازار خود کرد و آن کهنه که داشت به صدقه بداد و روی به مروه نهاد. و می گفت : رب اغفروا رحم و تجاوز عما تعلم انک انت الاعز الاکرم . من در عقب وی برفتم . زحمت و انبوه خلق میان من و او جدایی افکند. یکی را از صالحان دیدم و وی را از آن جوان پرسیدم . گفت : طاووس ! تو او را نمی شناسی ؟! او آدم دویم است ، او راهب عرب است ، او مولانا زین العابدین علی بن الحسین علیه السلام است . پس در فراق وی بودم و حسرت می خوردم تا به خدمت وی رسیدم و از وی نفع بسیار بگرفتم.


[ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:2 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

از امام محمد باقر علیه السلام روایت کرده اند که گفت : عبدالملک مروان آن سزاوار هاویه نیران ، طواف خانه می کرد و پدرم در پیش وی طواف می کرد. گفت : این کیست که در پیش من افتاده ؟ گفتند: امام زین العابدین علی بن الحسین است . گفت : وی را بازگردانید. باز گردانیدند. گفت : ای علی بن الحسین ! من کشنده پدرت نیستم . پس چه چیز ترا منع می کند که به نزدیک من آیی ؟
امام زین العابدین علیه السلام گفت : به درستی که کشنده پدرم بدانچه کرد دنیای خود بر خود تباه کرد و پدرم آخرت بر وی تباه گردانید. اگر می خواهی چنان باش . گفت : نمی خواهم اما پیش ما می آی تا از دنیای ما چیزی یابی . امام زین العابدین علیه السلام چون این سخن شنید، بنشست و ردای خود بگسترانید و گفت : خدواندا! حرمت دوستان نزدیک خود به وی نمای . چون باز نگریستند آن ردای وی را پر از درها دیدند که نور آن در بصرها اثر می کرد، گفت : کسی را که حرمت وی نزدیک چنین باشد به دنیای تو چه حاجت دارد؟ آنگه گفت : خدایا فراگیر که مرا بدین حاجت نیست ، چون باز نگریستند هیچ ندیدند. باذن الله تعالی و تقدس.


[ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:1 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

امام سجاد (علیه السلام) ماه مبارک رمضان را عید اولیاء الله مى‏داند و یکى از بهترین بخشش‏هاى خداى سبحان را ماه رمضان و روزه این ماه معرفى مى‏کند . در فرازهایى از دعاى چهل و پنجم صحیفه سجادیه چنین مى‏فرماید:
«اللهم و أنت جعلت من صفایا تلک الوظایف و خصائص تلک الفروض شهر رمضان الذى اختصصته من سایر الشهور ».
خدایا نعمت هاى فراوانى به ما دادى یکى از برجسته‏ترین نعمتها ماه رمضان و یکى از بهترین فضیلت‏ها روزه این ماه است که نصیب ما کردى و هیچ زمانى به عظمت زمان ماه رمضان نیست . گذشته از آن که شب قدر را در آن قراردادى، این ماه ظرف نزول قرآن شد که چنین فیضى در این ماه نازل شد . و این نعمت را مخصوص مسلمانان نمودى و سایر ملل از نعمت روزه گرفتن محرومند، ما به امر تو روزش را روزه گرفتیم و شبش را به کمک تو به قیام و عبادت مشغول بودیم .
پس از جملاتى فرمود: «واربحنا أفضل أرباح العالمین‏» ما ربح و سودى که در این ماه بردیم هیچ تاجرى در هیچ گوشه دنیا نبرده است . «ثم قد فارقنا عند تمام وقته و انقطاع مدته و وفاء عدده‏» ، این ماه بعد از آن که پایانش فرارسید، از ما مفارقت و هجرت کرد و ما را تنها گذاشت «فنحن مودعوه وداع من عز فراقه علینا» ، پس ما هم با ماه خدا وداع مى‏کنیم وداع با دوست عزیزى که مفارقتش براى ما توانفرساست، «و غمنا و اوحشنا انصرافه عنا» ما کسى را وداع مى‏کنیم که رفتنش براى ما بسیار گران و سخت است و ما را غمگین مى‏کند و به وحشت و ترس مى‏اندازد . «ولزمنا له الذمام المحفوظ و الحرمة المرعیة والحق المقضى‏» باید حقى که او بر عهده ما دارد، رعایت کنیم و حرمتى که در پیش ما دارد ارج نهیم و به تعهدى که بین ما و اوست وفا کنیم .
«فنحن قائلون: السلام علیک یا شهر الله الاکبر و یا عید اولیائه‏» آنگاه که این دوست از ما جدا شد مى‏گوییم: سلام بر تو اى بزرگترین ماه که به خدا انتساب دارى و سلام بر تو اى عید اولیاى الهى .
«السلام علیک یا اکرم مصحوب من الاوقات و یا خیر شهر فی الایام والساعات‏» سلام بر تو اى گرامى‏ترین وقتهایى که با ما بودى و اى بهترین ماه در روزها و ساعتها .
«السلام علیک من شهر قربت فیه الآمال و نشرت فیه الاعمال‏» سلام ما بر تو اى ماهى که آرزوها در این ماه نزدیک شد [ما فهمیدیم که چه بخواهیم] و اعمال در آن پراکنده .
«السلام علیک من قرین جل قدره موجودا و افجع فقده مفقودا» سلام بر تو اى نزدیکى که وقتى بودى گرامى بودى و حال که در آستانه رفتن هستى، رفتنت فاجعه است . «و مرجو آلم فراقه‏» سلام بر تو اى تکیه‏گاه امید، که در هنگام مفارقت، ما را متالم و رنجور کردى .
«السلام علیک من الیف آنس مقبلا فسر و اوحش منقضیا فمض‏» سلام بر تو اى دوست‏با الفت که وقتى آمدى ما را مسرور و وقتى رفتى ما را گداختى .
«السلام علیک من مجاور رقت فیه القلوب و قلت فیه الذنوب‏» سلام بر تو اى همسایه عزیز، تو همسایه‏اى بودى که در این مدت در اثر همجوارى با تو دلها رفیق و گناهان کم شد .
«السلام علیک من ناصر اعان على الشیطان و صاحب سهل سبل الاحسان‏» سلامى بر تو اى رفیقى که کمک کردى تا ما بر شیطان مسلط شدیم .
«السلام علیک ما اکثر عتقاء الله فیک‏» سلام بر تو اى ماه، چه بسیار بنده‏هایى را که خدا در زمان تو آزاد کرده است . (خداوند آنان را که گرفتار آتش و رذایل اخلاقى بودند، از این بندها آزاد کرده و چه نعمتى بهتر از آزادى است که انسان برده هوى نباشد و زمامش را به دست هوس نسپارد) .
«و ما أسعد من رعى حرمتک بک‏» چقدر سعادتمند شد کسى که احترام تو را حفظ کرد و مواظب بود تا در این ماه حرف بد نزند و خیال گناه نکند .
«السلام علیک ما کان امحاک للذنوب و استرک لانواع العیوب‏» سلام بر تو اى حقیقت ماه مبارک رمضان که محو کننده گناه هستى و عیب را مى‏پوشانى .
«السلام علیک ما کان اطولک على المجرمین‏» سلام بر تو اى ماه مبارک رمضان که براى افراد تبهکار بسیار طولانى هستى، «واهیبک فی صدور المؤمنین‏» و چه با هیبت و جلال بودى در دل‏هاى اهل ایمان . «السلام علیک من شهر لاتنافسه الایام‏» درود بر تو اى ماهى که هیچ ماهى توان مسابقه و رقابت‏با تو را ندارد . [و همه یازده ماه به دنبال تو هستند ].
«السلام علیک من شهر هو من کل امر سلام‏» درود بر تو ماهى که از هر چیز (پیش آمدهاى بدو شیطان) سلامت و بى‏گزند است .
«السلام علیک غیر کریه المصاحبة و لاذمیم الملابسة‏» سلام بر تو، در این مدتى که مهمان ما بودى یا مادر خدمت تو بودیم، هیچ بدى ندیدیم و لذت بردیم .
«السلام علیک کما وفدت علینا بالبرکات، و غسلت عنا دنس الخطیئات‏» سلام بر تو که همراه خود برکت آوردى، ما را شستشو دادى و رفتى [و اگر بعدها آلوده شویم به دست‏خود شده‏ایم]
«السلام علیک غیر مودع برما و لا متروک صیامه ساما» درود بر تو که پس از یک ماه میهمانى در هنگام تودیع ما احساس خستگى نکردیم و رنجى احساس ننمودیم .
«السلام علیک من مطلوب قبل وقته و محزون علیه قبل فوته‏» سلام بر تو که قبل از آمدن انتظارت را داشتیم و هم اکنون با رفتنت ما را غمگین کرده‏اى .
«السلام علیک کم من سوء صرف بک عنا و کم من خیر افیض بک علینا» سلام بر تو که به برکت تو خدا بسیارى از بلاها را از ما برداشت و بسیارى از برکات را به ما عطا کرد . [در حقیقت ما مهمان تو بودیم نه تو مهمان ما]
«السلام علیک و على لیلة القدر التی هی خیر من الف شهر» سلام بر تو اى ماه، سلام بر لیلة القدر آن شبى که از هزار ماه بالاتر است .
«السلام علیک ما کان احرصنا بالامس علیک و اشد شوقنا غدا الیک‏» سلام بر تو اى ماهى که دیروز حریص بودیم که بیایى و فردا هم مشتاقیم که تو را زیارت کنیم .
«السلام علیک و على فضلک الذی حرمناه، و على ماض من برکاتک سلبناه‏» درود بر تو و فضیلت تو، درود بر تو و برکات تو که امروز از آن محروم شدیم .
پس حضرت در ادامه دعا عرض مى‏کند: خدایا تو آن توفیق را دادى که ما اهل این ماه باشیم در حالى که عده‏اى از فضیلت این ماه به خاطر شقاوتشان محرومند، پروردگارا تو مولاى مایى در آنچه ما را به شناخت آن برگزیده‏اى و ما را راهنمایى کردى که از آن پیروى کنیم و در پرتو توفیق تو به روزه و نماز آن با اعتراف به تقصیر نایل آمدیم و اندکى از وظایف بسیار را ادا کردیم .
پروردگارا در حالى تو را ستایش مى‏کنیم که به بد رفتارى خود اقرار و به ضایع نمودن نعمت احکام تو و عمر خویش اعتراف داریم و براى توست از ناحیه دلهاى ما پیمان پشیمانى و از ناحیه زبان پوزش طلبى صادقانه، پس اجر مصیبت در اعتراف به تقصیر را به ما عنایت و عوض خیرى به ما لطف فرما . و پذیرش پوزش را براى ما مقرر فرما و ما را در تقصیر از اداى حق خود سرزنش مکن و عمر ما را تا ماه مبارک آینده طولانى بفرما و هنگامى که ما را به سال آینده رساندى کمک کن تا آنچه در خور توست عبادت کرده و آنچه سزاوار توست طاعت کنیم و توفیق انجام کار نیک را به طور مستمر بهره ما فرما تا آنچه شایسته مقام توست در تمام ماه مبارک رمضان که در مدت عمر ما پیش مى‏آید جبران شود .
پروردگارا هجران ماه مبارک را که مصیبت ماست‏براى ما در روز عید فطر بابرکت جبران فرما و ثواب همه کسانى که تا روز قیامت در این ماه روزه، روزه مى‏گیرند یا عبادت مى‏کنند براى ما نیز مقرر فرما 
خداوندا ! پاداش همه روزه داران را به همه ما ارزانى دار و توفیق بهره مندى از این فیوضات را در طول سال عنایت فرما و ما را از پیروان واقعى آن امام همام قرار ده .
آمین یا رب العالمین .


[ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:0 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

فیلتر شکن محرم صفر امام حسین شهدای کربلا حضرت ابوالفضل عباس علی اکبر عاشورا تاسوعا کربلا صفر بدون سانسور +18 افشاگری مذهبی افشا

در زمینه وضعیت جسمانی حضرت سجاد علیه السلام در روز عاشورا نقلهای تاریخی متفقند که آن حضرت در این روز دچار بیماری شدیدی بودند، به صورتی که مطلقاً از امکان حضور در نبرد برخوردار نبوده و در خیمه مخصوص استراحت می کردند و حضرت زینب سلام الله علیها مرتب از ایشان پرستاری می نموده اند و حالشان طوری بوده که حتی نمی توانستند در مقابل پای پدر بایستند.
اولین نقل قولی که از حضرت علی بن الحسین علیه السلام _ در روز عاشورا انجام شده این است که حضرت فرمود: چون سپاه دشمن به دست حضرت حسین علیه السلام رو نمود. آن حضرت دستش را بلند نموده و عرض کرد: «اللهم انت ثقتی فی کلَ رب. . . » تا آخر دعای بلند و ملکوتی حضرت حسین علیه السلام نقل قول دیگری که از حضرت سجاد علیه السلام در روز عاشورا رسیده، مربوط به قصه تناول یک سیب از طرف پدرشان است. نقل قولی از حضرت که امام سجاد علیه السلام می فرمایند: از او شنیدم که این را ساعتی قبل از شهادتش می فرمود.
همچنین حضرت زین العابدین علیه السلام فرموده اند: چون که امر بر حضرت حسین بن علی بن ابی طالب سخت شد کسانی که با او بودند به او نگریستند پس حضرتش به خلاف همه آنان بود. چرا که آنان هر چه امر مشکلتر و سخت تر می شد، رنگشان تغییر می کرد و ارکان بدنشان می لرزید و قلوبشان فاتف بود. ولی امام حسین علیه السلام و بعضی از همراهانش که از خصائص اصحاب او بودند، رنگهایشان می درخشید و اعضاء و جوارحشان آرام می گرفت و نفوسشان از حالت آرامش برخوردار بود. پس بعضی از آنان به بعض دیگر گفتند که: نگاه کنید ابداً از مرگ باکی ندارد. و سپس حضرت سجاد علیه السلام سخنان گوهر بار پدر را خطاب به اصحابش نقل می کنند. (برای مطالعه بیشتر مراجعه کنید به «موسوعه کلمات الحسین » اعداد و عهد تحقیقات باقرالعلوم صفحه 497)
همچنین از حضرت زین العابدین علیه السلام روایت شده است که فرمود: پدرم در روزی که کشته شد، در حالی که خونها { از بدنش } می جوشید من را به سینه چسبانید و فرمود: «ای پسرم، از من حفظ کن دعایی را که فاطمه صلوات الله علیها من را تعلیم نمود و رسول الله صلی الله علیه و آله او را تعلیم کرده بود و جبرئیل به پیامبر در حاجتها و امور مهم و غم و غصه ها تعلیم داده بود و همچنین در امور مهمی که از آسمان نازل می شود و کارهای بزرگ و سهمگین؛
فرمود بخوان: بحق یس والقرآن الحکیم، و بحق طه و القرآن العظیم، یا من یقدر علی حوائج السائلین، یا من یعلم ما فی الضمیر، یا منفّس ان المکروبین، یا راحم الشیخ الکبیر، یا رازق الطفل الصغیر، یا من لا یحتاج الی التفسیر، صلی علی محمد و آل محمد و افعل بی کذا و کذا » و بالاخره آخرین مطلبی که از حضرت زین العابدین علیه السلام در روز عاشورا تا قبل از شهادت حضرت امام حسین علیه السلام نقل شده است مربوط به آخرین وداع ایشان با پدرشان می باشد.

وداع با پدر در روز عاشورا

چون کار در روز عاشورا بر حضرت حسین علیه السلام سخت شد و تنهای تنها ماند نگاهی به خیمه های خالی برادرانش انداخت . سپس به سراغ خیمه های بنی عقیل رفت، آن را هم خالی یافت، و بعد به سوی خیمه های اصحابش رفت و احدی از آنان را در آن نیافت و در حالی که می فرمود: «لا حول وَ لا قُوه الا بالله العلی العظیم » به سراغ خیمه فرزندش زین العابدین علیه السلام آمد و او را دید که بر روی قطعه ای از پوست به پشت خوابیده است، زینب علیها سلام به پرستاری او مشغول است.
چونکه حضرت علی بن الحسین علیه السلام به پدر نگریست خواست به پا خیزد، ولی به خاطر شدت مرض نتوانست و لذا به عمه اش فرمود: «من را به سینه خود تکیه بده چرا که این پسر رسول خداست که می آید، از این رو حضرت زینب پشت سر ایشان نشست و او را به سینه گرفت و حضرت حسین علیه السلام شروع کرد به پرسیدن احوال او و ایشان مرتب حمد خداوند را به جای می آورد، پس عرض کرد: پدرجان امروز با این منافقین چه کردی؟ »
حضرت حسین علیه السلام فرمود: ای پسرم، شیطان بر آنان مسلط شد،آنان خدا فراموش نمودند و آتش جنگ بین ما و ایشان که خدا لعنتشان کند شعله ور شد، تا اینکه زمین از خون ما و ایشان لبریز گردید.
حضرت علی بن الحسین - علیه السلام- عرض کرد: عمویم عباس کجاست؟ پس چونکه از عمویش پرسید گریه راه گلوی حضرت زینب را بند آورد و شروع کرد به نگاه کردن به برادرش که چگونه پاسخ ایشان را می دهد چرا که او را به شهادت عمویش عباس خبر نداده بود، زیرا می ترسید مرضش شدید تر شود.
پس حضرت حسین علیه السلام فرمود: ای پسرم، عمویت کشته شد و در کنار فرات دستانش را قطع کردند. » پس علی بن الحسین گریه شدیدی نمود تا از حال رفت و چونکه بحال آمد باز از یک یک عموها می پرسید و امام حسین علیه السلام پاسخ می دادند: «که کشته شد »
حضرت پرسید: برادرم علی کجاست و حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه و زهیر بن قین؟
امام حسین علیه السلام فرمودند:ای پسرم، بدان که در خیمه ها جز من و تو مرد زنده ای وجود ندارد و اینها که از آنان سئوال می کنی همگی کشته شده و پیکر آنان روی زمین افتاده است. » در این هنگام علی بن الحسین علیه السلام در حالی که به شدت می گریست به عمه اش فرمود: ای عمه جان شمشیر و عصا برایم بیاورید.
پدرش به او فرمود: «با آنها چه می کنی؟ » جواب داد:می خواهم با تکیه بر عصا به میدان جنگ بروم و از فرزند رسول خدا دفاع کنم ،چرا که بعد از او خیری در زندگی نیست.
حضرت امام حسین علیه السلام او را از این کار منع نمود و او را به سینه خود چسبانید و به او فرمود: ای پسرم، تو پاک ترین فرزندان و با فضیلت ترین عترت من تو هستی ، تو جانشین من می باشی برای سرپرستی اطفال و زنان چرا که آنان غریبانی هستند که آنان را ذلّت و یتیمی و بد گوئی دشمنان و ناگواری روزگار احاطه کرده. هر گاه صدای آنها به گریه بلندشد آنان را ساکت کن، و اگر وحشت کردند آنان رادلداری ده، و پریشانی آنها را با کلام نرم آرامش بخش خود آرام نما،. چرا که از مردانشان جز تو کسی نمانده است که به او انس بگیرند و ناراحتی وغم و غصه خود را به او بگویند.
سپس حضرت امام حسین -علیه السلام- حضرت سجاد -علیه السلام- را به دست خود محکم گرفتند و به بالاترین صدایشان فریاد بر آوردند که «ای زینب، و ای ام کلثوم و ای سکینه و ای رقیّه و ای فاطمه، سخن مرا بشنوید و بدانید این فرزند من جانشین و خلیفه من بر شماست و او «مفترض الطاعه »و اطاعتش واجب است .
سپس به فرزندش فرمود: ای فرزندم، سلام مرا به شیعیانم برسان و به آنان بگو: پدرم غریبانه از دنیا رفت، پس برای او گریه کنید و او شهید گشت.
البته در سند دیگر که در بحار الانوار نقل شده است چنین آمده که: هنگامیکه حضرت حسین علیه السلام به چپ و راست نگاه کرد و کسی از اصحابش ندید، علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام خارج شد و از شدت بیماری قدرت نداشت شمشیر خود را حمل کند و ام کلثوم از پشت سر او را صدا زد: فرزندم برگرد.
حضرت هم می فرمود: « عمه جان، مرا بگذار تا در جلوی فرزند رسول خدا جنگ کنم. » بدان حال امام حسین علیه السلام فرمودند: ای ام کلثوم، او را بگیر تا زمین از نسل آل محمد صلی الله علیه و آله خالی نماند. »

امام سجاد علیه السلام در عصر عاشورا

پس از اینکه حضرت امام حسین علیه السلام در عصر عاشورا به شهادت رسید، سپاهیان عمر سعد وحشیانه به سوی خیمه‌های اهل بیت حمله کردند.
در این میان حضرت امام سجاد علیه السلام نیز که به شدت بیمار و بستری بود، مورد آزار و اذیت قرار گرفت.
حضرت زینب سلام الله علیها روایت چنین می‌کند:
کنار خیمه ایستاده بودم که ناگاه، مردی کبودچشم (خولی) به سوی خیمه آمد و آن را غارت کرد. امام سجاد علیه السلام روی فرش پوستی خوابیده بود. خولی پوست را چنان از زیر امام کشید که امام با صورت روی خاک افتاد. سپس متوجه من شد، جلو آمد و مقنعه‌ام را کشید و گوشواره از گوشم بیرون آورد که گوشم پاره شد.
فاطمه صغری (دختر امام حسین علیه السلام) نیز چنین روایت می‌کند:
کنار خیمه‌ها از هوش رفته بودم. وقتی به هوش آمدم دیدم عمه‌ام نزد من است و گریه می‌کند و می‌فرماید:
برخیز به خیمه برویم، ببینم بر سر بانوان و برادر بیمارت چه آمده. برخواستم و گفتم: آیا پارچه‌ای هست تا با آن سرم را از نامحرمان بپوشانم؟
زینب فرمود:
دخترم، عمه تو نیز مثل توست. به خیمه بازگشتیم و دیدیم همه‌ی خیمه را غارت کرده‌اند.
امام سجاد با صورت بر زمین افتاده بود و از شدت گرسنگی و تشنگی و درد، توان نشستن ندارد. ما هم شروع کردیم به گریه‌کردن بر او و او هم برای ما گریه کرد.

آتش زدن خیام

اموال اهل بیت، نوبت به سوزاندن خیمه‌ها شد. حضرت زینب نزد امام سجاد علیه السلام رفت و پرسید:
ای یادگار گذشتگان و پناه باقیماندگان! خیمه‌ها را آتش می‌زنند. ما چه کنیم؟
امام فرمود:« فرار کنید.» همه کودکان و بانوان، گریان و فریادزنان سر به بیابان‌ها گذاشتند.
ولی حضرت زینب کنار بستر امام سجاد علیه السلام ماند چون امام بر اثر شدت بیماری قادر به فرار نبود.
یکی از سربازان دشمن می‌گوید:
« بانوی بلندقامتی را کنار خیمه‌ای که آتش در اطراف آن شعله می‌کشید، دیدم. آن بانو گاهی به راست و چپ و گاهی به آسمان نگاه می‌کرد و از شدت ناراحتی دست‌هایش را به هم می‌زد. گاهی هم وارد خیمه می‌شد و بیرون می‌آمد. به سرعت نزد او رفتم و گفتم:« ای بانو، مگر شعله آتش را نمی‌بینی؟ چرا مانند سایر بانوان فرار نمی‌کنی؟»
او گریه کرد و فرمود:
« ما شخص بیماری درون این خیمه داریم که قدرت نشستن و برخاستن ندارد. چگونه او را تنها بگذارم و بروم در حالی که آتش از هر سو در اطرافش شعله می‌کشد؟»
حمید بن مسلم که یکی از گزارش‌نویسان حادثه ی کربلا و از افسران لشگر عمر سعد بوده است، می‌گوید:
علی بن الحسین علیه السلام بیمار بود و در بستر دراز کشیده بود. عده‌ای از سپاه عمر سعد با شمر به خیمه او حمله کردند و به شمر گفتند:
این علیل و مریض را نمی‌کشی؟ من گفتم:
سبحان الله! مگر نمی‌بینید که سخت بیمار است و امیدی به بهبودی‌اش نیست؟!» و آن قدر اصرار کردم تا منصرف شدند.
منابع:
منتخب طرسجی و الوقایع تالیف خیابانی صفحه 170،
بحارالانوار،ج 45،ص 60 و 61
معالی السبطین،ج 2،ص 88
معانی الاخبار، ص 218
دعوات راوندی، ص 54، حدیث 137
الدمحه الساکیه،جلد 4، ص 351،
ذریه النجاه، ص 139


[ سه شنبه 90/9/15 ] [ 12:58 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

یکی از وظایفی که بر عهده شیعیان نهاده شده، «شناخت پیشوا و رهبر» می‏باشد. در یک نگاه کلّی دو راه برای شناخت امام وجود دارد: از دیدگاه احادیث اهل تشیّع و از دیدگاه احادیث اهل تسنّن. در این نوشتار سعی شده از دیدگاه اهل سنّت گوشه‏ای از شخصیت ممتاز امام زین العابدین علیه‏السلام به پیشگاه شما سروران گرامی تقدیم شود.

در یک نگاه

«ذهبی» دودمان آن حضرت را این گونه می‏نویسد: علی فرزند حسین فرزند علی بن ابی طالب فرزند عبد المطلب فرزند هاشم فرزند عبد مناف می‏باشد.1
کنیه ایشان ابوالحسن، ابوالحسین، ابو محمّد و ابو عبداللّه است.2
لقب ایشان زین العابدین، سجّاد، هاشمی، علوی، مدنی، قرشی، علی اکبر3 و برخی ایشان را علی اصغر4 دانسته‏اند.
به ایشان «ابن الخیرتین» نیز می‏گویند، به خاطر این که پیغمبر فرمود: خداوند متعال از میان بندگان خود، دو گروه را برگزیده است؛ از میان عرب، قریش و از عجم، فارس را برگزید.5 پدر بزرگوار امام سجّاد از قریش و مادر ایشان از ایران می‏باشد، لذا به ایشان فرزند دو خیر می‏گویند.
«ذوالثَّفنات» لقب دیگری است که به آن حضرت داده‏اند. چرا که ایشان بر اثر عبادت و نماز بسیار، جایگاه‏های سجده‏اش همانند زانوی شتر پینه بسته بود.6
پدر بزرگوارش حسین بن علی و مادرش دختر یزدگرد سوم می‏باشد. در نام مادرش اختلاف است برخی ایشان را سلاّفه، سلاّمه، غزاله و شاه زنان نامیده‏اند.7
آن حضرت در سال 38 هجری در مدینه به دنیا آمد و در دوران خلافت ولید بن عبدالملک به شهادت رسیده و بدن مطهّرش در قبرستان بقیع کنار قبر عموی گرامی‏اش امام حسن مجتبی به خاک سپرده شد.8 در سال شهادت وی میان مورّخان اختلاف است؛ برخی سال شهادت را 929، 9310، 9411، 9512، 9913 و 10014 هجری می‏دانند.
سالی که امام در آن رحلت نمود را سال «سَنَةُ الفقهاء» نامیدند به دلیل این که در این سال بسیاری از فقهای مدینه رحلت کردند.15
امام سجاد از لحاظ طبقه رجال حدیث، از تابعین بوده16 و از طبقه دوم17 می‏باشد ولی برخی ایشان را از طبقه سوم می‏دانند.18
جایگاه علمی و حدیثی ایشان بدین صورت است که تمام صحاح ششگانه (صحیح بخاری، صحیح مسلم، جامع الصحیح ترمذی، سنن ابو داود، سنن نسائی، سنن ابن ماجه) و مسانید اهل تسنّن از ایشان حدیث نقل کرده‏اند. بخاری در کتاب خود در ابواب تهجّد، نماز جمعه، حج و بعضی از مسائل تاریخی19 و مُسلم نیز در کتاب خود در مباحث صوم، حج و فرائض، فِتَن، ادب و سایر مسائل تاریخی از امام سجّاد علیه‏السلام حدیث نقل کرده‏اند.20
ذهبی می‏نویسد: ایشان از بسیاری از بزرگان حدیث نقل کرده است: از پیامبر و امام علی بن ابی طالب به صورت مرسل، از حسن بن علی، حسین بن علی (پدرش)، عبداللّه بن عباس، صفیّه (امّ‏المؤمنین)، عایشه، ابو رافع. و متقابلاً افرادی چون: محمّد بن علی (امام باقر)، زید بن علی، ابو حمزه ثمالی، یحیی بن سعید، ابن شهاب زهری، زید بن اسلم و ابوالزناد از وی حدیث نقل کرده‏اند.21

امام سجّاد علیه‏السلام در کلام بزرگان

1. عبداللّه بن عباس وقتی که امام را می‏دید، چنین می‏گفت: «مرحباً بالحبیب ابن حبیب.»22
2. سعید بن مسیّب (م 93 هـ.): «ما رأیتُ قطّ افضل من علیّ بن الحسین، ما رأیتُه ضاحکاً یوماً قطّ»23 در جای دیگر می‏گوید: «ما رأیتُ اورع منه».24
3. نافع بن جُبیر (م 99 ه.): «کان علیّ بن الحسین رجلاً له فضل فی الدّین»25 و در جای دیگر خطاب به امام سجّاد علیه‏السلام می‏گوید: «انت سیّد النّاس و افضلهم».26
4. عمر بن عبدالعزیز (م 101 ه.) بعد از رحلت امام، چنین گفت: «ذهب سراج الدّنیا و جمال الدّنیا و زین العابدین».27
5. طاووس (م 106 ه..): «رجل صالح من اهل بیت الخیر»، «رجال صالح من اهل بیت النّبوّة» و «رجل صالح من اهل بیت طیّب».28
6. ابوفراس فرزدق (م 110 ه.)
در یکی از ایّام، هشام بن عبدالملک (قبل از خلافت وی) به زیارت خانه خدا آمده و قصد تبرّک جستن به حجر الاسود را داشت که بر اثر ادحام جمعیت به عقب رانده شد و با همراهان خود به گوشه‏ای از حرم رفته و از دور نظاره گر خیل جمعیت بوده که ناگهان دیدند امام زین‏العابدین علیه‏السلام به طرف حجر الاسود می‏رود و مردم به احترامِ ایشان راه را باز کرده و امام توانست حجر الاسود را استلام کند. یکی از اطرافیان هشام که از دمشق آمده بود و آن شخص را نمی‏شناخت، از هشام پرسید: این شخص کیست؟ هشام با این که او را می‏شناخت اظهار بی اطلاعی کرد. در این هنگام فرزدق گفت: من او را می‏شناسم و در وصف امام چنین سرود:
هذا الذی تعرف البطحاء و طأته
و البیت یعرفه و الحلّ و الحرم
هذا ابن خیر عباد اللّه کلّهم
هذا التّقیّ النّقیّ الّطاهر العَلَم...29
عبدالرّحمن جامی (898 ق .) این جریان را چنین به نظم در آورده:
پور عبدالملک بنام هشام
در حرم بود با اهالی شام
می‏زد اندر طواف کعبه قدم
لیکن از ازدحام اهل حرم
استلام حجر ندادش دست
بهر نظاره گوشه‏ای بنشست
ناگهان نخبه نبیّ و ولی
زین عُبّاد بن حسینِ علی
در کساء بها و حلّه نور
بر حریم حرم فکند عبور
هر طرف می‏گذشت بهر طواف
در صف خلق می‏فتاد شکاف
زد قدم بهر استلام حجر
گشت خالی زخلق راه و گذر
شامی کرد از هشام سؤال
کیست این، با چنین جمال و جلال
از جهالت در آن تعلّل کرد
وز شناساییش تجاهل کرد
گفت: نشناسمش، ندانم کیست
مدنی یا یمانی یا مکّی است
بوفراس، آن سخنور نادر
بود در جمع شامیان حاضر
گفت: من می‏شناسمش نیکو
زو چه پرسی، به سوی من کن رو
آن کس است این که مکّه و بطحا
زمزم و بوقبیس و خیف و منا
حرم و حلّ و بیت و رکن حطیم
ناودان و مقام ابراهیم
مروه مسعی صفا حجر عرفات
طیبه و کوفه کربلا و فرات
هر یک آمد به قدر او عارف
بر علوّ مقام او واقف...30
7. ابن شهاب زُهَری (م 123 یا 124 ه .) که یکی از شاگردان امام سجّاد علیه‏السلام می‏باشد، در مقاطع گوناگون از آن حضرت به بزرگی یاد می‏کند؛ از جمله:
«لم اُدرِک من اهل البیت افضل من علیّ بن الحسین»،31 «ما رأیت قرشیّاً افضل من علیّ بن الحسین.»،32 «کان اکثر مجالستی مع علیّ بن الحسین و ما رأیت احداً کان افقه منه»،33 «کان علیّ بن الحسین من افضل اهل بیته و احسنهم طاعة»،34 «مارأیت قرشیّاً افضل منه ولا افقه»،35 «ما رأیت قرشیّاً اورع منه ولا افضل»،36 «ما رأیت قطّ افضل من علیّ بن الحسین»،37 «ما رأیت هاشمیّاً اعبد منه»،38 «ما رأیت هاشمیّاً افضل من علیّ بن الحسین»39 و «علیّ بن الحسین اعظم الناس علیّ منّةً».40
8. زید بن اسلم (م 136 ه.): «ما رأیت فیهم مثل علیّ بن الحسین».41
9. ابو حازم مدنی (م 140 ه.): «ما رأیت هاشمیّاً افضل من علیّ بن الحسین»42 «ما رأیتُ هاشمیّاً افقه من علیّ بن الحسین».43
10. یحیی بن سعید (م 143 ه.) نیز ایشان را یکی از فقهای بنام مدینه می‏دانست44 و درباره آن حضرت می‏گفت: «افضل هاشمیّاً رأیته بالمدینه»،45 «ما رأیت هاشمیّاً قطّ افضل منه»46 و «کان افضل هاشمیّاً ادرکته».47
11. مالک بن انس (م 179 ه.): «انَّ علیّ بن الحسین کان من اهل الفضل»48 و در جای دیگر می‏گوید: «لم یکن فی اهل بیت رسول اللّه مثله و هو ابن اَمَة».49
12. محمد بن عمر واقدی (م 207 ه.): «کان من اورع النّاس و اعبدهم و اتقاهم للّه عزّوجلّ».50
13. عتبی (228 ق.) «کان علیّ بن الحسین افضل بنی هاشم».51
14. علی بن مدینی (م 230 ه.): «یکی از اتقیا، پرهیزکاران و پارسایان، علی بن الحسین است.»52
15. محمد بن سعد بصری (م 230 ه.): «و کان علیّ بن الحسین ثقة مأموناً کثیر الحدیث عالیاً رفیعاً ورعاً».53
16. ابوبکر بن برقی (م 249 ه.): «نسل الحسین کلّه مِنْ قِبَلِ ابنه علیّ الاصغر و کان افضل اهل زمانه...ما رأیت هاشمیّاً افضل منه».54
17. عجلی (م 261 ه.) «علیّ بن الحسین مدنیٌّ تابعیٌّ ثقةٌ و کان رجلاً صالحاً».55
18. ابن قتیبه دینوری (م 276 ه.): «و کان خیّراً فاضلاً».56
19. ابن واضح یعقوبی (م 284 ه.): «کان افضل النّاس و اشدّهم عبادةً و کان یسمّی زین العابدین و یسمّی ایضاً ذا الثّفنات لما کان فی وجهه من اثر السّجود و کان یصلّی فی الیوم و اللیلة الف رکعة و لمّا غسل وجد علی کتفیه جُلَب کجُلبِ البعیر فقیل لأهله ما هذه الآثار؟ قالوا من حمله للطعام فی اللیل یدور به علی منازل الفقراء».57
20. ابن عبد ربّه اندلسی (م 327 ه.): «علیّ بن الحسین کان من افضل بنی هاشم»58 و در جای دیگر، امام را به فقاهت و دانش و پرهیزکاری متّصف می‏کند.59
21. ابن حبّان (م 354 ه.): «و کان من افاضل بنی هاشم، من فقهاء اهل المدینة و عبّادهم، سیّدالعابدین فی ذلک الزّمان»60 و در جای دیگر می‏گوید: «من فقهاء اهل البیت و افاضل بنی هاشم و عبّاد المدینة».61
22. ابن شاهین (م 385 ه.): «علی بن الحسین، فردی ثقه و مطمئن می‏باشد ولی از وی (در کتب صحاح) حدیث کم نقل شده است.»62
23. احمد بن علی بن منجویه اصفهانی (م 428 ه.): «کان من افاضل بنی هاشم و فقهاء اهل المدینة و عبّادهم».63
24. ابو نعیم اصفهانی (م 430 ه.): «زین‏العابدین و منار القانتین کان عابداً وفیّاً و جواداً حفیّاً».64
25. ابن ابی الحدید معتزلی (م 656 ه.): «کان الغایة فی العبادة»65 و در جای دیگر امام را از بزرگان و علمای بنام اهل بیت برمی‏شمارد.66
26. ابو زکریا محیی الدّین نووی (م 676 ه.): «اجمعوا علی جلالته فی کلّ شی‏ء»67
27. ابن خلّکان (م 681 ه.): «علیّ بن الحسین احد الائمة الاثنی عشر و من سادات التابعین...و کان من احسن الناس وجهاً و اطیبهم ارجاً».68
28. شهاب الدّین نویری (733 ق.): «کان رحمه اللّه ثقة و رعاً مأموناً کثیر الحدیث من افضل اهل بیته و احسنهم طاعتاً».69
29. شمس الدّین ذهبی (م748 ه.): «مناقبه کثیرة من صلواته و خشوعه و حجّه و فضله»70 و در جای دیگر می‏گوید: «و کان له جلالة عجیبة و حُقّ له واللّه ذلک فقد کان اهلاً للامامة العظمی لشرفه و سؤدده و علمه و تألّهه و کمال عقله».71
30. علاء الدّین مُغْلَطای (م 762 ه.): «وله من الفضل المتعالم ما لیس لأحدٍ».72
31. یافعی (م 768 ه.): «کان من احسن النّاس وجهاً و اطیبهم ریحاً قلت بل اطیبهم و اشرفهم ذاتاً و طبعاً و اصلاً و فرعاً».73
32. ابن کثیر دمشقی (م 774 ه.): «وکان علیّ بن الحسین بالمدینة محترماً معظّماً».74
33. شمس الدّین محمد بن طولون، مورّخ دمشقی (م 953 ه.): «و هو من سادات التابعین و من فقهاء و اتقیاء المدینة و فضائل زین العابدین و مناقبه اکثر من أنْ تحصی».75
34. ابن حجر عسقلانی (م 852 ه.): «علیّ بن الحسین ثقة عابد فقیه فاضل مشهور».76
35. ابن عماد حنبلی (م 1089 ه.): «سمّی زین العابدین لفرط عبادته و کان ورده فی الیوم و اللیلة الف رکعة الی أن مات».77
36. خیرالدّین زرکلی: «رابع الائمة الاثنی عشر عند الامامیة و احد من کان یضرب بهم المثل فی الحلم و الورع».78

گوشه‏ای از فضایل و احوالات

احترام به مادر
ابن خلّکان می‏نویسد: با این که مادر وی کنیز بوده، زین العابدین بسیار به ایشان محبت و نیکی می‏کرد تا آنجا که به ایشان گفتند: تو برترین مردمی هستی که به مادرت نیکی می‏کنی ولی چرا با وی سر یک سفره نمی‏نشینی؟ وی در پاسخ گفت: «از آن می‏هراسم که لقمه‏ای را برداشته و مادرم به آن نظر داشته باشد.»79
عبادت وی
مالک بن انس می‏گوید: علی بن حسین در شبانه روز هزار رکعت نماز می‏خواند تا این که از دنیا رحلت کرد. لذا به ایشان «زین‏العابدین» می‏گویند.80
ابن عبد ربّه می‏نویسد: هنگامی که علی بن حسین آماده نماز می‏شد، لرزه عجیبی وجودش را فرا می‏گرفت. از ایشان در این باره سؤال شد، فرمود: «وای بر شما! آیا می‏دانید که من در برابر چه کسی می‏خواهم بایستم و در برابر چه کسی می‏خواهم مناجات کنم؟!»81
ابی نوح انصاری می‏گوید: روزی منزل علی بن حسین در حالی که وی در حال سجده بود، آتش گرفت؛ مردم به وی می‏گفتند: یابن رسول اللّه! آتش. ولی ایشان سر از سجده برنداشت تا آتش را خاموش کردند. به وی گفتند: چرا خود را نجات ندادی؟ فرمود: «آتش جهنّم مرا از این کار بازداشت.»82
ابن سعد می‏نویسد: هنگام وضو گرفتن رنگ چهره‏اش زرد می‏شد. علت امر از ایشان سؤال شد، فرمود: «آیا می‏دانید در برابر چه کسی می‏خواهم بایستم؟!»83
مالک بن انس می‏گوید: هنگامی که علی بن حسین احرام می‏بست، لبیّک اللّهمّ لبیّک را قرائت کرد و در همان لحظه، بیهوش شده و از مرکب خود به زمین افتاد.84
امام باقر علیه‏السلام می‏فرماید: پدرم در شبانه روز هزار رکعت نماز می‏خواند. هنگام وفات گریان بود، به او گفتم: چرا گریه می‏کنید؟ پدرم فرمود: «ای فرزند! در روز قیامت هیچ ملک مقرّبی و هیچ نبیّ مرسلی باقی نمی‏ماند مگر این که خواست و مشیّت خداوند بر آنها حاکم است؛ اگر بخواهد، عذاب می‏کند و اگر بخواهد، می‏بخشد.»85
همچنین امام باقر علیه‏السلام می‏فرماید: هنگامی که سخن از مرگ و آخرت به میان می‏آمد، پدرم آنقدر گریه می‏کرد که از گریه ایشان تمامی اطرافیان می‏گریستند.86
طاووس می‏گوید: شنیدم علی بن حسین در سجده چنین می‏گفت: عُبَیدُکَ بفنائک مسکینک بفنائک فقیر یاربّ سائلک بفنائک.
طاووس می‏گوید: این جملات را حفظ کردم و هرگاه به مشکلی بر می‏خوردم و این دعا را می‏خواندم، مشکلم حل می‏شد.87
زید بن اسلم می‏گوید: یکی از دعاهای علی بن حسین این است که: «خداوندا! مرا به خودم وامگذار و مرا به خلق خود وامگذار که ذلیلم می‏کنند.»88
کمک به فقرا
ابو حمزه ثمالی می‏گوید: علی بن حسین شبانه مقداری غذا بر دوش خود گذاشته و در تاریکی شب به صورت مخفیانه به فقرا می‏رساند و می‏فرمود: «صدقه‏ای که در تاریکی شب داده شود، غضب خداوند را خاموش می‏کند.»89
امام باقر علیه‏السلام می‏فرماید: پدرم دو مرتبه اموالش را در راه خدا داد و می‏فرمود: «خداوند، مؤمن گنه کارِ پشیمان را دوست دارد.»90
محمد بن اسحاق می‏گوید: مردم مدینه زندگی می‏کردند و نمی‏دانستند معاش آنها از کجا تأمین می‏شود؛ اما با رحلت علی بن الحسین غذای شبانه آنان قطع شد.91
شیبة بن نعامة می‏گوید: بعد از وفات علی بن حسین فهمیده شد 100 خانوار را در مدینه اداره می‏کرد.92 با این حال، امام سجاد علیه‏السلام یک درهم نیز از بیت المال برای خود استفاده نمی‏کرد.93
عمر بن ثابت می‏گوید: هنگامی که علی بن حسین رحلت کرد، روی کمر آن حضرت پینه‏های زیادی بر اثر حمل غذا برای فقرا دیده شد.94
حلم و کرم
عبدالرّزاق می‏گوید: کنیز علی بن حسین در هنگام شستن دست امام، ناگهان ظرف آب از دستش به صورت حضرت افتاد. امام با حالت ناراحتی به کنیز نگاه کرد، کنیز گفت: خداوند متعال می‏فرماید: «والکاظمین الغیظ» امام فرمود: خشم خود را فرو بردم. کنیز در ادامه گفت: «والعافین عن النّاس»امام فرمود: خداوند تو را ببخشد. کنیز در ادامه گفت: «واللّه یحبّ المحسنین»امام فرمود: برو تو آزاد هستی.95
به یاد کربلا
امام باقر علیه‏السلام می‏فرماید: از پدرم درباره بسیار گریستن وی سؤال شد، فرمود: «مرا ملامت نکنید، یعقوب علیه‏السلام یکی از فرزندانش از او دور شد، آنقدر در فراق وی (یوسف) گریست تا چشمانش سفید شد در حالی که نمی‏دانست زنده است یا مرده؛ اما من دیدم چهارده نفر از اهل بیت ما را در ظهر عاشورا ذبح می‏کردند، آیا ناراحتی و اندوه آنان از قلب من بیرون خواهد رفت؟!»96

نتیجه

آنچه که از میان اقوال و نظرات گوناگون اهل تسنّن پیرامون امام سجاد علیه‏السلام مطرح شده، ایشان یکی از شخصیت‏های بی‏نظیر و برجسته فقهی، اخلاقی در دوران خویش بوده که این نکته در کلام شمس‏الدّین ذهبی کاملاً مشهود است. وی امام را به خاطر جایگاه والای علمی، اخلاقی، تدبیر و دوراندیشی، مستحقّ امامت و زعامت امر مسلمین می‏داند: «و کان له جلالة عجیبة و حُقّ له واللّه ذلک فقد کان اهلاً للامامة العظمی لشرفه و سؤدده و علمه و تألّهه و کمال عقله.»97

پی نوشت :

1. سیر اعلام النبلاء،شمس‏الدین‏ذهبی،ج4،ص386.
2. همان؛ موسوعة رجال الکتب التسعة، ج 3، ص 64؛ الجرح و التعدیل، ابو حاتم رازی، ج 6، ص 178؛ الکنی و الاسماء، دولابی، ج 1، ص 147؛ طبقات الحفّاظ، سیوطی، ص 37؛ المقتنی فی سرد الکنی، شمس الدین ذهبی، ج 1، ص 199؛ تهذیب الکمال، مزّی، ج 13، ص 236.
3. سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 386؛ العِبَر، شمس الدین ذهبی، ج 1، ص 83؛ تهذیب الکمال، ج 13، ص 236؛ النجوم الزاهرة، ابن تغری، ج 1، ص 229؛ وفیات الاعیان، ابن خَلَّکان، ج 3، ص 266؛ تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی، ج 7، ص 231؛ موسوعة رجال الکتب التسعة، ج 3، ص 64.
4. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج 5، ص 222.
5. قال رسول‏اللّه: «للّه تعالی من عباده خیرتان فخیرته من العرب قریش و من العجم فارس.» (وفیات الاعیان، ج 3، ص 267؛ اکمال تهذیب الکمال مُغْلَطای، ج 9، ص 304.)
6. وفیات الاعیان، ج 3، ص 274؛ صبحی الاعشی، قلقشندی، ج 1، ص 516؛ مروج الذهب، مسعودی، ج 3، ص 160؛، ثمارالقلوب، ابومنصور ثعالبی، ص 226؛ شرح نهج البلاغه، ابن‏ابی‏الحدید،ج10،ص79.
7. سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 386؛ وفیات الاعیان، ج 3، ص 266؛ النجوم الزاهرة، ج 1، ص 293؛ تهذیب الکمال، ج 13، ص 236.
8. سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 386 و 391؛ تهذیب الکمال، ج 13، ص 238؛ طبقات الحفّاظ، ص 37؛ وفیات الاعیان، ج 3، ص 269؛ مروج الذهب، ج 3، ص 169؛البدایة‏والنّهایة،ابن‏کثیردمشقی،ج9،ص119.
9. طبقات الحفّاظ، ص 37؛ تاریخ خلیفة بن خیاط، ص 193؛ الوفیات، ابن قنفذ، ص 100.
10. موسوعة رجال الکتب التسعة، ج 3، ص 64؛ طبقات الحفاظ، ص 37؛سیراعلام‏انبلاء،ج4،ص392.
11. الکاشف، ج 1، ص 229؛ دُوَلُ الاسلام، شمس الدین ذهبی، ج 2، ص 231؛ العِبَر، ج 1، ص 183؛ وفیات الاعیان، ج 3، ص 269.
12. مروج الذهب، ج 3، ص 169؛ النجوم الزاهرة، ج 1، ص 229؛ البدایة و النهایة، ج 9، ج 103.
13. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 303.
14. موسوعة رجال الکتب التسعة، ج 3، ص 64؛ طبقات الحفّاظ، ص 37.
15. تاریخ الامم و الملوک، ابن جریر طبری، ج 4، ص 25؛ البدایة و النهایة، ج 6، ص 103؛ الجامع فی العلل و معرفة الرجال، عبدالله بن احمد بن حنبل، ج 2، ص 272؛ تهذیب الکمال، ج 13، ص 250؛ اکمال تهذیب الکمال، ج 9، ص 296.
16. ذکر اسماء التابعین، دارالقطنی، ج 1، ص 248. «تابعی» به کسی گفته می‏شود که پیامبر را ندیده، ولی اصحاب پیامبر را دیده است.
17. الطبقات، خلیفة بن خیاط، ص 417؛ المعین فی طبقات المحدثین، شمس الدین ذهبی، ص 41؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 386؛ تاریخ الاسلام، ج 6، ص 431؛ النجوم الزاهرة، ج 1، ص 293؛ طبقات الحفّاظ، ص 37؛ الطبقات الکبری، ج 5، ص 211.
18. موسوعة رجال الکتب التسعة، ج 3، ص 64.
19. رجال صحیح بخاری، ابونصر بخاری کلاباذی، ج 2، ص 527.
20.رجال‏صحیح‏مسلم،ابن‏منجویه‏اصفهانی،ج2،ص53.
21. سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 386؛ تهذیب الکمال، ج 13، ص 237.
22. تاریخ دمشق، ج 44، ص 156؛ البدایة و النهایة، ج 9، ص 111؛ الطبقات الکبری، ج 5، ص 213؛ فضایل الصحابة، احمد بن حنبل، ج 2، ص 30.
23. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 303.
24. حلیة الاولیاء، ج 3، ص 141؛ تاریخ دمشق، ج 44، ص 161؛ شذرات الذهب، ج 1، ص 375؛ تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 75؛ طبقات الحفاظ، ص 37؛ العِبَر، ج 1، ص 83؛ تهذیب الکمال، ج 13، ص 240؛ البدایة و النهایة، ج 9، ص 121؛ تهذیب التهذیب، ج 7، ص 269؛ تاریخ الاسلام، ج 6، ص 434، سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 391.
25. تاریخ دمشق، ج 44، ص 154؛ المعرفة و التاریخ، ج 1، ص 300؛ تهذیب الکمال، ج 13، ص 238؛ سیر اعلام‏النبلاء،ج4،ص388؛تهذیب‏التهذیب،ج7،ص269.
26. تاریخ دمشق، ج 44، ص 156؛ حلیة الاولیاء، ج 3، ص 137؛ البدایة و النهایة، ج 9، ص 111؛ صفة الصفوة، ج 1، ص 392؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 388؛ التذکرة الحمدونیة، ابن حمدون، ج 1، ص110.
27. در ادامه، این جمله آمده است: به عمر بن عبدالعزیز گفته شد: فرزندش محمد بن علی زنده است. وی برای امتحان و آزمایش امام باقر(ع) نامه‏ای به او نوشت که امام در پاسخ، او را موعظه و بیم داد. ر.ک: تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 303.
28. تاریخ دمشق، ج 44، ص 164.
29. همان، ص 180؛ الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج 15، ص 327؛ شذرات الذهب، ج 1، ص 375؛ وفیات الاعیان، ج 6، ص 95؛ صفة الصفوة، ج 1، ص 392؛ مرأة‏الجنان، یافعی، ج 1، ص 189؛ البدایة و النهایة، ج 9، ص 113؛ تهذیب الکمال، ج 13، ص 244؛ تاریخ الاسلام، ج 6، ص 438.
30. مثنوی هفت‏اورنگ، عبدالرحمن بن احمدجامی، ص 142 ـ 145.
31. تاریخ دمشق، ج 44، ص 157؛ الجرح و التعدیل، ج 6، ص 179؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 389.
32. تاریخ دمشق، ج 44، ص 152 و 156؛ المعرفة و التاریخ،فسوی،ج1،ص300؛صفة‏الصفوة،ج1،ص392؛ الکاشف، ج 2، ص 37؛ تاریخ الاسلام، ج 6، ص 432؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 387؛ تحریر تقریب التهذیب، ابن حجر عسقلانی، ج 3، ص 39؛ تهذیب الکمال، ج 13،ص238؛تهذیب‏التهذیب،ج7،ص269.
33. تاریخ دمشق، ج 44، ص 157؛ تاریخ الخمیس، دیّار بکری، ج 2، ص 313؛ تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 75؛ شذرات الذهب، ج 1، ص 375؛ المعرفة و التاریخ، ج 1، ص 300؛ البدایة و النهایة، ج 9، ص 111؛ العِبَر، ج 1، ص 83؛ صفة الصفوة، ج 1، ص 393؛ تهذیب التهذیب، ج 7، ص 269؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 389؛ تهذیب الکمال،ج13،ص239.
34. تاریخ دمشق، ج 44، ص 157؛ طبقات الکبری، ج 5، ص 215؛ تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 75؛ تهذیب الکمال، ج 13، ص 239؛ تاریخ الاسلام، ج 6، ص 432؛ البدایة و النهایة، ج 9، ص 111؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 389.
35. طبقات الحفّاظ، ص 37.
36. البدایة و النهایة، ج 9، ص 110.
37. تاریخ دمشق، ج 44، ص 160.
38. اکمال التهذیب الکمال، ج 9، ص 298.
39. تاریخ دمشق، ج 44، ص 157؛ المعرفة و التاریخ، ج 1، ص 300.
40. البدایة و النهایة، ج 9، ص 113.
41. تاریخ دمشق، ج 44، ص 158، تاریخ الاسلام، ج 6، ص 433؛ تاریخ الکبیر، ج 6، ص 267؛ المعرفة و التاریخ، ج 1، ص 300؛ تهذیب‏الکمال،ج13،ص239.
42. تاریخ الاسلام، ج 6، ص 433؛ حلیة الاولیاء، ج 3، ص 141؛ تاریخ دمشق، ج 44، ص 159؛ تهذیب الکمال، ج 13، ص 239؛ شذرات الذهب، ج 1، ص 375. در بعضی از نسخه‏ها ابو حاتم اعرج ثبت شده است. ر.ک العِبَر، ج 1، ص 183.
43. تاریخ دمشق، ج 44، ص 170؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 394.
44. اکمال تهذیب الکمال، ج 9، ص 298.
45. الجرح و التعدیل، ج 6، ص 178؛ تاریخ الکبیر، ج 6، ص 266 و 267.
46. موسوعة اقوال الامام احمد بن حنبل،ج3،ص35.
47. تاریخ دمشق، ج 44، ص 159؛ طبقات الکبری، ج 5، ص 214؛ حلیة الاولیاء، ج 3، ص 136؛ البدایة و النهایة، ج 9، ص 110؛ تهذیب التهذیب، ج 7، ص 269؛ تهذیب الکمال، ج 13، ص 239؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 388.
48. سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 388؛ تاریخ دمشق، ج 44، ص 154؛ الطبقات الکبری، ج 5، ص 215؛ المعرفة و التاریخ، ج 1، ص 300؛ تاریخ ابوزرعه دمشقی، ج 1، ص 406؛تهذیب‏الکمال،ج13،ص238.
49. تاریخ دمشق، ج 44، ص 159؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 389؛ البدایة و النهایة، ج 9، ص 110؛ تهذیب الکمال، ج 13، ص 239؛ تهذیب التهذیب، ج 7، ص 269؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 389.
50. البدایة و النهایة، ج 9، ص 110.
51. اکمال تهذیب الکمال، ج 9، ص 303.
52. همان، ص 304.
53. الطبقات الکبری، ج 5، ص 222.
54. تاریخ دمشق، ح 44، ص 160؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 309؛ تهذیب الکمال، ج 13، ص 240.
55. تاریخ الثقات، عجلی، ص 344؛ معرفة الثقات عجلی، ج 2، ص 153؛ تاریخ دمشق، ج 44، ص 160؛ تهذیب التهذیب، ج 7، ص 269؛ تهذیب الکمال، ج 13، ص 240.
56. المعارف، ص 215.
57. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 303.
58. عقد الفرید، ج 3، ص 153.
59. همان، ج 6، ص 128.
60. کتاب الثقات، ج 5، ص 159 و 160.
61. مشاهیر علماء الامصار، ابن حبّان، ص 104.
62. تاریخ اسماء الثقات، ابن شاهین، ص 206.
63. رجال صحیح مسلم، ج 2، ص 53.
64. حلیة الاولیاء، ج 3، ص 133.
65. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 27.
66. همان، ج 12، ص 254.
67. تهذیب الاسماء و اللغات، نووی، ج 1، ص 314.
68. وفیات الاعیان، ج 3، ص95 و 266.
69. نهایة الارب، نویری، ج 21، ص 324.
70. العِبَر، ج 1، ص 83.
71. سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 398.
72. اکمال تهذیب الکمال، ج 9، ص 298.
73. مرآة‏الجنان، ج 1، ص 188.
74. البدایة و النهایة، ج 9، ص 109.
75. الائمة الاثنی عشر، ابن طولون، ص 75 ـ 78.
76. تحریر تقریب التهذیب، ج 3، ص 39.
77. شذرات الذهب، ج 1، ص 374.
78. الاعلام، ج 4، ص 277.
79. وفیات الاعیان، ج 3، ص 269؛ شذرات الذهب، ج 1، ص 375، الائمة الاثنی عشر، ص 77؛ النجوم الزاهره، ج 6، ص 229.
80. العِبَر، ج 1، ص 83.
81. عقدالفرید، ج 3، ص 169؛ تاریخ دمشق، ج 44، ص 162؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 392.
82. سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 391؛ تاریخ دمشق، ج 44، ص 162.
83. الطبقات الکبری، ج 5، ص 216؛ تاریخ دمشق، ج 44، ص 162؛ حلیة الاولیاء، ج 3، ص 133.
84. تاریخ دمشق، ج 44، ص 163؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 392.
85 و 86. تاریخ دمشق، ج 44، ص 163.
87. همان، ص 164، سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 393.
88. اللهم لاتکلنی الی نفسی فاعجز عنها، فلاتکلنی الی المخلوقین فیضیعونی. (تاریخ دمشق، ج 44، ص 165؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 396).
89.تاریخ دمشق، ج 44، ص 166؛ سیراعلام‏النبلاء، ج 4، ص 393.
90. تاریخ دمشق، ج 44، ص 166.
91. همان؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 393.
92. الطبقات الکبری، ج 5، ص 222؛ حلیة الاولیاء، ج 3، ص 136، تاریخ دمشق، ج 44، ص 167.
1.تاریخ‏دمشق،ج44،ص161؛سیراعلام‏النبلاء،ج4،ص391.
93. تاریخ دمشق، ج 44، ص 167؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 393؛ حلیة الاولیاء، ج 3، ص 136.
94. تاریخ دمشق، ج 44، ص 169؛ آل عمران / 134.
95. تاریخ دمشق، ج 44، ص 168.
96. سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 398.


[ سه شنبه 90/9/15 ] [ 12:56 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

مقدمه

بی‏تردید یکی از مهم‏ترین رازهای توفیق پیشوایان معصوم علیهم السلام در طول حیات و بعد از شهادت آن بزرگواران، جایگاه معنوی و شخصیت والایشان در قلوب انسان‏های مشتاق فضائل و کمالات بوده است . از آنجا که حضرات معصومین علیهم السلام هرکدام در عصر خویش به عنوان اسوه کامل انسانیت و بارزترین نمونه کمالات و صفات انسانی بوده‏اند و عموم مردم فطرتا چنین صفاتی را دوست دارند; به این جهت، به امامان معصوم علیهم السلام به دیده محبت و عشق می‏نگریسته‏اند . حتی دشمنان آن بزرگواران با اعتراف به این حقیقت انکارناپذیر، بارها زبان به ستایش پیشوایان معصوم گشوده و مناقب و افتخارات آنان را به دیگران یادآور شده‏اند .
در این فرصت، مروری کوتاه بر جایگاه معنوی حضرت زین‏العابدین علیه السلام در جامعه و برخی علل محبوبیت آن پیشوای راستین خلق در دلهای مشتاق، خواهیم داشت‏باشد که ما نیز با پرورش محبت روزافزون آن امام همام، دلهایمان را از زنگار جهل و خرافه‏ها زدوده و در پرتو دوستی اهل بیت علیهم السلام گامهای سعادت آفرین به سوی کمال برداریم . ان شاء الله
ناگفته نماند که مقصود ائمه اطهار علیهم السلام جلب رضایت مخلوق در مقابل سخط و خشم خالق نبوده است; زیرا:
الف) ساختار شخصیت آن بزرگواران و رفتار و کردارهای پسندیده‏شان طبیعتا با فطرت مردم سازگار بوده و انسان‏های پاک فطرت و عموم مردم عادی به دیده محبت و احترام به آنان می‏نگریستند .
ب) چون امامان معصوم علیهم السلام برای هدایت مردم و پیشبرد مقاصد الهی خود به مقبولیت اجتماعی نیاز داشتند تا آنجا که اهداف الهی و اصول مسلم اسلام اجازه می‏داد، سعی می‏کردند افکار عمومی و رضایت مردم را در راستای ارزش‏های معنوی جلب کرده و آنان را در مقابل اهل باطل بسیج نمایند . چنان‏که بارها از این نیروی عظیم بر ضد ستمگران و زورگویان بهره می‏بردند .
البته هرگاه هم که مردم آن بزرگواران را همراهی نمی‏کردند، ائمه اطهار علیهم السلام به دنبال اهداف الهی خود می‏رفتند و از مردم زمانه خود که جانب باطل را انتخاب کرده بودند، فاصله می‏گرفتند .
به همین علت امام سجاد علیه السلام به مردی که می‏گفت: «اللهم اغننی عن خلقک; خدایا! مرا از این مردم بی‏نیاز کن .» اعتراض کرده و فرمود:
«بی‏نیازی از مردم، ممکن نیست و انسان در هر صورت در زندگی دنیوی به ارتباط مردم نیاز دارد بلکه چنین دعا کن: اللهم اغننی عن شرار خلقک; (1) خدایا! مرا از مردم شرور و بدسرشت‏بی‏نیاز کن .»

جوانمردی و ایثار

از عوامل مهمی که شخصیت والای حضرت سجاد علیه السلام را در منظر دیگران محبوب ساخته بود و اطرافیان، دوستان، غلامان و کنیزان آن حضرت با تمام وجود به امام عشق می‏ورزیدند، خصلت پسندیده «عفو، گذشت و جوانمردی‏» بود . در این راستا امام سجاد علیه السلام از یک شیوه کارآمد و پسندیده تربیتی بهره می‏گرفت . امام صادق علیه السلام فرمود: در طول ماه مبارک رمضان، حضرت علی بن الحسین علیه السلام در مورد غلامان و کنیزان و سایر زیردستان خود روش عفو و گذشت را به کار می‏گرفت‏به این ترتیب که هرگاه غلامان و کنیزان آن حضرت خطائی را مرتکب می‏شدند، آنان را تنبیه نمی‏کرد .
آن حضرت فقط خطاها و گناهان آنان را در دفتری ثبت کرده و تخلفات هرکس را با نام و موضوع تخلف مشخص می‏نمود . در آخر ماه همه آنان را جمع کرده و در میان آنان می‏ایستاد . آنگاه از روی نوشته، تمام خطاها و اشتباهاتشان را که در طول ماه رمضان مرتکب شده بودند، برایشان یادآور می‏شد و به تک تک آنان می‏فرمود: فلانی! تو در فلان روز و فلان ساعت تخلفی کردی و من تو را تنبیه نکردم، آیا به یاد می‏آوری؟! فرد خطاکار هم می‏گفت: بلی، ای پسر رسولخدا! و تا آخرین نفر این مطالب را متذکر می‏شد و آنان به اشتباهات و خطاهای خود اعتراف می‏کردند .
آنگاه به آنان می‏فرمود: با صدای بلند به من بگویید: ای علی بن الحسین! پروردگارت تمام اعمال و رفتار تو را نوشته است چنان‏که تو اعمال ما را نوشته‏ای; نزد خداوند نامه اعمالی هست که با تو به حق سخن می‏گوید و هیچ عمل ریز و درشتی را فروگذاری نمی‏کند، و هرچه انجام داده‏ای، به حساب آورده و تمام اعمالت را نزد او حاضر و آماده خواهی یافت، همچنان‏که ما اعمال خود را در نزد تو آماده و ثبت‏شده دیدیم . پس ما را ببخش همان طور که دوست داری خدا تو را ببخشد .
ای علی بن الحسین! به‏یاد آر، آن حقارت و ذلتی را که فردای قیامت در پیشگاه خدای حکیم و عادل خواهی داشت; آن پروردگار عادل و حکیمی که ذره‏ای و کمتر از ذره‏ای به کسی ستم روا نمی‏دارد و اعمال بندگان را همچنان‏که انجام داده‏اند، به آنان عرضه خواهد کرد و حسابگری و گواهی خدا کافی است . پس ببخش و عفوکن تا پادشاه روز قیامت از تو عفو کرده و درگذرد . چنان که خودش در قرآن می‏فرماید:
«ولیعفوا و لیصفحوا الا تحبون ان یغفرالله لکم والله غفور رحیم‏» ; (2) باید ببخشند و عفو کنند . آیا دوست ندارید خداوند شما را بیامرزد؟! و خداوند آمرزنده و مهربان است .
امام سجاد علیه السلام این کلمات را برای خویش و غلامان و کنیزانش تلقین می‏کرد و آنان باهم تکرار می‏کردند و خود امام علیه السلام که درمیان آنان ایستاده بود، می‏گریست و با لحنی ملتمسانه می‏گفت:
«رب! انک امرتنا ان نعفوا عمن ظلمنا فنحن قد عفونا عمن ظلمنا کما امرت، فاعف عنا فانک اولی بذلک منا و من المامورین; (3) پروردگارا! تو به ما فرمودی از ستمکاران خویش درگذریم، همان طور که فرمودی، ما از کسانی که به ما ستم کرده‏اند، درگذشتیم، توهم از ما درگذر! که در عفوکردن از ما و از تمام ماموران برتری .»
پس از این برنامه عرفانی و تربیتی، امام سجاد علیه السلام خطاب به خدمتگزاران خویش می‏فرمود:
من شما را عفو کردم، آیا شما هم من و بدرفتاری‏های مرا که فرمانروای بدی برای شما و بنده فرومایه‏ای برای فرمانروای بخشاینده عادل و نیکوکار بوده‏ام، بخشیدید؟!
همگی یکصدا می‏گفتند: با اینکه ما از تو، جز خوبی ندیده‏ایم، تو را بخشیدیم . آنگاه به آنان می‏فرمود: بگویید: خداوندا! از علی بن الحسین درگذر! ، همان طور که او از ما درگذشت . او را از آتش جهنم آزاد کن، همان طور که او ما را از بردگی آزاد کرد . آنان دعا می‏کردند و امام چهارم علیه السلام آمین می‏گفت و در پایان می‏فرمود: بروید! من از همه شما عفو کردم و آزادتان می‏کنم به امید اینکه خدا نیز عفو کرده و آزادم کند .
حضرت زین العابدین علیه السلام در روز عید فطر آنقدر به خدمتگزاران خود جایزه و هدیه می‏بخشید که از دیگران بی‏نیاز می‏شدند . سیره امام سجاد علیه السلام چنان بود که هرگاه بنده‏ای را در اول سال یا وسط سال مالک می‏شد، بعد از یک دوره آموزش و اعمال شیوه‏های تربیتی صحیح، در شب عید فطر آزادش می‏کرد . آن بزرگوار بندگان سیاه را که هیچ‏گونه نیازی به آنان نداشت، می‏خرید و در عرفات بعد از مراسم عرفه همراه هدایای قابل توجهی آزادشان می‏ساخت . (4) و به این ترتیب امام، بردگان را نه تنها در بعد جسمانی بلکه از افکار و اندیشه‏های خرافی، جهل و غفلت رها می‏ساخت . لذا تربیت‏یافتگان مکتب حضرت علی بن الحسین علیه السلام از ذلت غفلت و خرافه پرستی به اوج عزت معنوی و عرفانی نائل می‏شدند . و بیچاره‏ترین بردگان عصر آن حضرت در اثر ارتباط با درگاه امامت، به رهبران جامعه و عارفان خداجوی و عالمان ربانی مبدل می‏گشتند .
سعید بن جبیر، سعید بن مسیب، ابواسحاق بن عبدالله سبیعی، سالم بن ابی حفصه، شرحبیل بن سعد، عبدالله بن دینار، ابوخالد کابلی، محمد بن شهاب زهری، معروف بن خربوذ مکی، یحیی بن ام طویل، حبابه والبیه و ... (5) از جمله تربیت‏یافتگان مکتب حضرت سجاد علیه السلام می‏باشند .
این شیوه خداپسندانه امام چهارم علیه السلام موجب شد که دوست و دشمن، کوچک و بزرگ و مرد و زن از اعماق وجود خویش آن حضرت را دوست‏بدارند . آری محبوبیت اجتماعی آن حضرت، رهین کردارهای انسانی و کمالات الهی‏اش بود تا آنجایی که خلفای بنی امیه نیز به آن اعتراف می‏کردند .
ابن شهر آشوب می‏گوید: امام سجاد علیه السلام در نزد عمر بن عبدالعزیز (هفتمین خلیفه اموی) حضور داشت; هنگامی که آن حضرت از نزد او بلند شده و بیرون رفت، عمر بن عبدالعزیز رو به اطرافیانش کرده و گفت: بهترین و شریف‏ترین مردم به نظر شما امروزه کیست؟ همه گفتند: شما ای خلیفه! او گفت: نه، هرگز! بهترین و شریف‏ترین مردم همین فردی است که الآن از حضور ما بیرون رفت! او چنان قلبها را به خود متمایل ساخته است که همه دوست دارند مثل او باشند اما او هیچگاه آرزو نمی‏کند که به جای یکی از ماها باشد . (6)

خدمتگزاری به نیازمندان

حضرت علی بن الحسین علیه السلام در عرصه خدمت‏به محرومان آنچنان درخشیده، که موجب اعجاب و شگفتی همگان گردید و آنان خواهی، نخواهی دوستدار حقیقی امام سجاد علیه السلام گردیدند .
زمانی که تاریکی شب همه جا گسترده می‏شد و چشمهای مردم به خواب می‏رفت، آن حضرت اموال موجود خود را از درهم و دینار جمع می‏کرد و نان و آذوقه را که فراهم کرده بود، برمی‏داشت و شبانه به منزل محرومان و بینوایان می‏شتافت . آن حضرت در حالی که صورت خود را پوشانده بود آذوقه‏ها و هدایا را به دوش می‏کشید و در سطح گسترده‏ای به بیچارگان مساعدت می‏نمود .
امام باقر علیه السلام فرمود: «کان علی ابن الحسین علیه السلام یحمل جراب الخبز علی ظهره باللیل فیتصدق; (7) پیشوای چهارم علیه السلام کیسه‏های نان را در شبهای تاریک به دوش می‏کشید و به فقرا و نیازمندان تصدق می‏نمود .» و بر این اندیشه پافشاری می‏کرد که: «ان صدقة السر تطفی‏ء غضب الرب; (8) صدقه پنهانی، خشم خداوند را فرو می‏نشاند .»
محمد بن اسحاق می‏گوید: عده‏ای از نیازمندان مدینه عادت کرده بودند که در ساعات معینی از شب، مرد ناشناسی به کمک آنان بیاید و او را به عنوان صاحب انبان به همدیگر معرفی می‏کردند . و آنان تا روز شهادت امام زین‏العابدین علیه السلام وی را نمی‏شناختند . (9)
امام باقر علیه السلام فرمود: پدرم حضرت علی بن الحسین علیه السلام دوبار برای خدا اموال خود را احسان نمود . (10)
امام سجاد علیه السلام همواره می‏فرمود: «سادة الناس فی الدنیا الاسخیاء و سادة الناس فی الاخرة الاتقیاء; (11) سرور و آقای مردم در دنیا سخاوتمندان و بخشندگان هستند و در جهان آخرت، پرهیزگاران سرآمد دیگران خواهند بود .»

زیباترین شیوه معاشرت

در اینجا به برخی از رفتارهای پسندیده امام سجاد علیه السلام که در جذب قلوب و صید دلهای مردم تاثیر فراوان داشته است، اشاره می‏کنیم:
1 . زمخشری نقل کرده است: هنگامی که یزید بن معاویه عامل جنایتکار خود مسرف بن عقبه را به مدینه فرستاد و لشکر وی به قتل و غارت اهل مدینه پرداختند . حضرت زین‏العابدین علیه السلام چهارصد نفر از بانوان بی‏پناه را پناه داد و آن حضرت در کمال سخاوت و جوانمردی از آنان پذیرایی نمود . هنگامی که لشکر مسلم بن عقبه از مدینه بیرون رفت، آن بانوان گفتند: به خدا قسم! در کنار پدر و مادرمان این چنین زندگانی خوش و آرامش روحی و روانی نداشته‏ایم که در سایه عطوفت و محبت این مرد شریف (حضرت سجاد علیه السلام) در این مدت بحرانی این چنین در آرامش و در کمال احترام به سر بردیم . (12)
2 . امام صادق علیه السلام فرمود: حضرت سجاد علیه السلام هرگاه مسافرت می‏رفت، سعی می‏کرد با کاروانی سفر کند که او را نشناسند و شرط می‏کرد که در طول سفر یکی از خدمتگزاران به همسفرانش باشد . یک بار که با افرادی ناشناس به مسافرت رفته بود، مردی آن حضرت را دیده و شناخت، بعد به دیگر دوستانش گفت: آیا می‏دانید این آقا که به شما خدمت می‏کند، کیست؟ گفتند: نه، نمی‏شناسیم . آن مرد گفت: این شخص حضرت علی بن الحسین علیه السلام است! اهل کاروان که این جمله را شنیده و امام را شناختند، یکدفعه از جای خود برخاسته و دست و پای حضرتش را بوسیدند و عرضه داشتند:
ای فرزند رسول خدا! آیا می‏خواهی ما را آتش جهنم فراگیرد؟! اگر خدای نکرده از دست و زبان ما خطائی سر می‏زد و به شما جسارتی می‏کردیم، آیا ما تا ابد هلاک نمی‏شدیم؟! چه انگیزه‏ای باعث‏شد که شما به صورت ناشناس به ما خدمت کنید؟
امام سجاد علیه السلام فرمود: «هنگامی که من با عده‏ای آشنا به مسافرت رفتم، آنان به خاطر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بیش از استحقاق من، برایم خدمت کرده، عطوفت و مهربانی نثارم کردند . به همین جهت، به صورت ناشناس آمدم که مبادا شما نیز بیش از حد بر من احترام کنید . و ناشناس بودن را بهتر می‏پسندم .» (13)
بی تردید این سیره پسندیده حضرت سجاد علیه السلام برگرفته از کلام حضرت خاتم الانبیاء، صلی الله علیه و آله وسلم می‏باشد که فرمود:
«من اعان مؤمنا مسافرا فرج الله عنه ثلاثا و سبعین کربة; (14) هرکس به یک مؤمن مسافر یاری و خدمت نماید، خداوند متعال هفتاد و سه بلا و اندوه را از او زایل خواهد کرد .»
3 . علی بن عیسی اربلی می‏نویسد: روزی امام سجاد علیه السلام از مسجد بیرون آمد و با مردی که با آن حضرت عداوت دیرینه داشت، مواجه شد . مرد همین‏که چشمش به امام افتاد، به حضرت زین‏العابدین علیه السلام جسارت کرده و دشنام و ناسزا گفت . یاران و غلامان امام علیه السلام خواستند که آن شخص را تادیبش کنند . اما حضرت علی بن الحسین علیه السلام فرمود: با او کاری نداشته باشید . آنگاه به او نزدیک شده و گفت: آنچه از صفات و کارهای ما برتو پوشیده است، بیشتر از آن است که تو مطلع هستی! سپس با مهربانی و عطوفت تمام فرمود: الک حاجة نعینک علیها; آیا مشکلی داری که ما در حل آن تو را یاری نماییم؟!
مرد با مشاهده این رفتار انسانی، از کرده خود شرمسار گردید . اما امام چهارم علیه السلام او را نوازش کرده و عبای ارزشمند خود را به همراه هزار درهم به وی بخشید . بعد از آن واقعه، آن مرد شدیدا به امام علاقه‏مند گردید و در هرکجا که می‏رسید، به بیان فضائل و مناقب آن حضرت می‏پرداخت و خطاب به حضرتش می‏گفت: به راستی که تو از فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم هستی . (15)
این رفتارهای آموزنده و انسانی موجب شده بود که مخالف و موافق، آن حضرت را از اعماق وجودشان دوست‏بدارند و به شخصیت والای امام سجاد علیه السلام به دیده احترام و عظمت‏بنگرند .

راز محبوبیت اجتماعی

محمد بن مسلم بن شهاب زهری (16) روزی با حالتی افسرده و اندوهگین به حضور امام سجاد علیه السلام آمد . وقتی امام علت ناراحتی وی را پرسید، گفت: اندوه من از سوی برخی مردم به ویژه افرادی است که به آنان خدمت کرده‏ام ولی آنها برخلاف انتظارم به من حسد ورزیده و چشم طمع در اموالم دوخته‏اند .
امام چهارم علیه السلام رهنمودهای راهگشایی به وی ارائه فرموده و سپس افزود:
«احفظ علیک لسانک تملک به اخوانک; اگر از زبانت مواظبت کنی، همه دوستان و آشنایانت در اختیار تو خواهند بود [و تو را دوست‏خواهند داشت] .»
سپس فرمود: «زهری! کسی که عقلش کامل‏ترین اعضاء وجودش نباشد، با کوچک‏ترین اعضایش (زبان) هلاک می‏شود .»
حضرت سجاد علیه السلام مهم‏ترین رمز توفیق در زندگی را، تواضع و احترام به دیگران دانسته و می‏فرماید: «اگر دیدی که مسلمانان تو را احترام می‏کنند و مقامت را بزرگ می‏شمارند، بگو آنها بزرگوارند که با من چنین رفتار می‏کنند و اگر از مردم نسبت‏به خود بی توجهی مشاهده کردی، بگو از من خطایی سرزده که مستوجب چنین بی‏احترامی شده‏ام . هرگاه چنین اندیشیده باشی و طبق این تفکر عمل کنی، خداوند متعال زندگی را برتو آسان کرده، دوستانت زیاد و دشمنانت‏به حداقل خواهند رسید . در این صورت نیکی‏های دیگران تو را خوشحال می‏کند و از بدی و اذیت‏های آنان آزرده نخواهی شد .» (17)

در اوج محبوبیت

داستان معروف امام سجاد علیه السلام هنگام زیارت بیت الله الحرام دلیل واضحی بر جایگاه والای معنوی و اجتماعی آن حضرت در عصر خود می‏باشد . خلاصه آن ماجرا چنین است:
در زمان خلافت عبدالملک بن مروان سالی پسرش هشام بن عبدالملک (18) به زیارت خانه خدا رفت . اما در اثر ازدحام جمعیت نتوانست «حجرالاسود» را زیارت کند و کوشش اطرافیانش نیز در این زمینه نتیجه‏ای نداشت . ناگزیر برای او در کنار کعبه تختی نصب کردند و وی در آنجا نشسته و به تماشای حجاج و طواف کنندگان پرداخت . اطرافیان شامی او نیز در کنارش گرد آمده و به اجتماع پرشکوه حج نظاره می‏کردند . در همین حال، ناگهان حضرت سجاد علیه السلام پدیدار شد; آن حضرت که در میان جمعیت‏با سیمایی زیبا و وجودی نورانی همچون ستاره‏ای می‏درخشید، گرد خانه خدا طواف کرد و هنگامی که به حجرالاسود نزدیک شد، مردم با کمال احترام و تواضع راه را بر امام بازکردند و حضرت به راحتی حجرالاسود را زیارت نمود .
این منظره که هشام و اطرافیانش را به حیرت واداشته بود، موجب شد تا یکی از شامیان از هشام بپرسد که: این شخص با عظمت کیست که مردم این چنین احترامش می‏کنند؟ اما هشام به جهت اینکه شامیان آن حضرت را نشناسند، پاسخ داد: من هم نمی‏شناسم! «فرزدق‏» شاعر که در آنجا حاضر بود، بلند شده و با جرئت تمام گفت: اما من او را می‏شناسم!
گفت: من می‏شناسمش نیکو
زو چه پرسی، به سوی من کن رو
اگر هشام او را نمی‏شناسد، من آن جوان زیبا روی و نورانی چهره را خوب می‏شناسم . مرد شامی گفت: او کیست ای ابو فراس؟! فرزدق در پاسخ آن مرد شامی قصیده معروف خود را در چهل بیت‏سرود; از جمله اینکه:
هذا الذی تعرف البطحاء و طاته
و البیت‏یعرفه و الحل و الحرم
این کسی است که سرزمین پاک مکه قدر و منزلت او را می‏شناسد و خانه کعبه، حل و حرم او را می‏شناسند .
هذا ابن خیر عبادالله کلهم
هذا التقی النقی الطاهر العلم
این فرزند بهترین بندگان خداست . این جوان پاک و پاکیزه و پیراسته و شناخته شده است .
هذا ابن فاطمة ان کنت جاهله
بجده انبیاء الله قد ختموا
این فرزند فاطمه است . اگر او را نمی‏شناسی، او کسی است که جدش خاتم الانبیاء می‏باشد .
... او از خاندانی است که محبت ایشان، دین و دشمنی با آنان، کفر و نزدیک شدن به آنان، پناهگاه و نجات بخش است .
هرکسی خدای را بشناسد، نیاکان او را نیز نیک می‏شناسد که دین اسلام از خانه او به سایر مردم رسیده است ...
هشام بن عبدالملک بعد از شنیدن این قصیده، خشمگین شد و حقوق فرزدق را از بیت المال قطع نموده و او را در عسفان (بین مکه و مدینه) زندانی کرد . حتی در اعتراض به فرزدق گفت: تو تا به حال برای ما چنین مدحی نگفته‏ای! فرزدق گفت: تو نیز جدی مثل جد او و پدری مثل پدر او و مادری مثل مادر او بیاور تا من شبیه این ابیات را در مورد شما نیز بسرایم .
بعد از این ماجرا، امام سجاد علیه السلام دوازده هزار درهم برای فرزدق فرستاد و فرمود: ای ابوفراس ما را معذور دار; اگر بیش از این مقدورمان بود، برایت می‏فرستادیم .
اما او نپذیرفت و گفت: ای پسر رسول خدا! آنچه من گفتم، به خاطر جایزه نبوده بلکه برای رضای خدا و رسولش بوده است . من پاداشی از شما نمی‏خواهم .
امام دوباره آن اموال را برای فرزدق فرستاد و فرمود: «خداوند مکان و منزلت و نیت تو را می‏داند، به حق من آن را قبول کن .» و فرزدق آن را پذیرفت . (19)

پی‏نوشت‏ها:

1 . تحف‏العقول، ص 287 .
2 . سوره نور، آیه 22 .
3 . بحارالانوار، ج 46، ص 104 .
4 . اقبال الاعمال، ج 1، ص 446 .
5 . رجال الشیخ، اصحاب علی بن الحسین (ع) .
6 . مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 167 .
7 . بحارالانوار، ج 46، ص 88 .
8 . مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 153 .
9 . همان
10 . همان، ص 154 .
11 . روضه الواعظین، ج 2، ص 385 .
12 . منتهی الآمال، ج 2، ص 8 .
13 . وسائل الشیعه، ج 11، ص 430 .
14 . همان، ص 429 .
15 . کشف الغمه، ج 2، ص 101 .
16 . وی در ابتدا از علمای اهل سنت‏بود اما در اثر معاشرت با امام چهارم (ع) و نیل به بهره‏های شایان علمی و انسانی از محضر امام سجاد (ع)، به آن حضرت علاقه شدیدی پیدا کرد و از امام همیشه با لقب «زین‏العابدین‏» یاد می‏نمود .
17 . الاحتجاج، ج 2، ص 319 .
18 . وی از سال 105 تا 125 ه . زمام حکومت را به دست گرفت . از آنجایی که امام چهارم (ع) در سال 95 ه . توسط ولیدبن عبدالملک به شهادت رسید، هشام بن عبدالملک جانشین خلیفه به شمار می‏آمده است .
19 . مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 169 .


[ سه شنبه 90/9/15 ] [ 12:55 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

خاندان پیغمبر به پیروى از سید و مهتر خود در عبادت پروردگار اهتمامى خاص داشتند.
قرآن به پیغمبر اسلام امر کرد که پاسى از شب را به نماز بگذراند تا آنکه خدا او را به مقامى محمود برساند (2) و او چنان در کار عبادت اهتمام ورزید که قرآن بدلداریش آمد. «ما أنزلنا علیک القرآن لتشقى» (3) پس از او امامان دین سیرت جد خود را زنده نگاه داشتند و در میان آنان گذشته و از على بن ابى‏طالب و على بن الحسین (ع) در کثرت عبادت امتیازى خاص یافته است، چنانکه از لقب‏هاى او سید العابدین، سید الساجدین و ذو الثفنات است. او بیشتر شب‏هاى عمر خود را به نماز و طاعت خدا گذرانیده. ابن شهرآشوب باسناد خود از طاوس فقیه آرد:
او را دیدم از شامگاه تا سحر طواف و عبادت کرد. چون اطراف خود را خالى دید بآسمان نگریست و گفت خدایا ستاره‏هاى آسمانت فرو رفتند و دیده‏هاى آفریدگانت خفتند. درهاى تو بروى خواهندگان باز است! نزد تو آمدم تا مرا بیامرزى و بر من رحمت کنى! و در عرصات قیامت روى جدم محمد (ص) را بمن بنمایانى! سپس گریست و گفت بعزت و جلالت سوگند با معصیت خود قصد نافرمانى ترا نداشتم و درباره تو در تردید و به کیفر تو جاهل نبودم. و عقوبت تو را نمى‏خواستم. اما نفس من مرا گمراه کرد و پرده‏اى که بر گناه من کشیدى مرا بر آن یارى داد. اکنون چه کسى مرا از عذاب تو مى‏رهاند؟ و اگر رشته پیوند خود را با من ببرى برشته چه کسى دست زنم؟ چه فرداى زشتى در پیش دارم که باید پیش روى تو بایستم!
روزى که به سبک باران میگویند بگذرید و به سنگین‏باران میگویند فرود آئید، آیا با سبکباران خواهم گذشت؟ یا با سنگین‏باران فرود خواهم آمد؟ واى بر من هرچه عمرم درازتر مى‏شود گناهانم بیشتر میگردد و توبه نمیکنم آیا هنگام آن نرسیده است که از روزگارم شرم کنم. سپس گریست و گفت:
أتحرقنى بالنار یا غایة المنى
فأین رجائى ثم أین محبتى
أتیت بأعمال قباح ردیئة
و ما فى الورى خلق جنى کجنایتى (4)
پس گریست و گفت: پاک خدایا ترا نافرمانى مى‏کنند، چنانکه گویى ترا نمى‏بینند. و تو بردبارى مى‏کنى چنانکه گوئى ترا نافرمانى نکرده‏اند. با بندگانت چنان نکوئى میکنى که گوئى بآنان نیازمندى و تو اى سید من از آنان بى‏نیازى سپس به مسجد رفت.
من نزد او رفتم سرش را بر زانوى خود نهادم و چندان گریستم که اشکم بر گونه‏هایش روان شد. برخاست و نشست و گفت کیست که مرا از یاد پروردگار بازمیدارد؟
ـ من طاوس هستم اى فرزند رسول خدا این جزع و فزع چیست؟ بر ما است که چنین زارى کنیم لیکن بجاى عبادت، جنایت و نافرمانى پیشه مى‏سازیم. پدرت حسین بن على است! مادرت فاطمه زهراست! جدت رسول خداست! به من نگریست و گفت:
ـ طاوس! هیهات هیهات. از پدر و مادرم مگو! خدا بهشت را براى فرمانبرداران و نیکوکاران آفریده اگرچه بنده حبشى باشد. و آتش را براى کسى که او را نافرمانى کند آفریده هرچند سید قریشى باشد.
مگر کلام خدا را نشنیده‏اى که «فإذا نفخ فى الصور فلا أنساب بینهم یومئذ و لا یتسائلون» (5) .
بخدا فردا جز عمل صالح چیزى تو را سود ندارد. (6)
مفید از عبدالله بن محمد قرشى روایت کند:
چون على بن الحسین وضو میگرفت رنگش زرد مى‏شد. بدو میگفتند تو را چه میشود میگفت:
ـ میدانید مى‏خواهم پیش چه کسى برپا بایستم؟ (7)
نافله‏هایى را که در روز از او فوت شده بود در شب قضا میکرد و مى‏فرمود:
ـ فرزندانم! این نماز بر شما واجب نیست ولى دوست دارم شما بر کار خیر عادت کنید و آنرا ادامه دهید. (8)
زهرى میگفت:
در روز قیامت ندا میدهند سید عابدان زمان خود برخیزد. در آنوقت على بن الحسین خواهد برخاست (9) .
مردى به سعید بن مسیب گفت: با ورع‏تر از فلان ندیدم!
ـ على بن الحسین را دیدى؟
ـ نه!
ـ اگر دیده بودى میگفتى با ورع‏تر از او ندیدم (10)
هرگاه نام او برده مى‏شد مى‏گریست و مى‏گفت زین العابدین (11) و مى‏گفت، سید عابدان على بن الحسین است (12) .
روزى در سجده بود، آتش در خانه‏اش افتاد. بدو گفتند یابن رسول الله آتش. آتش! و او همچنان در سجده بود تا آتش خاموش شد. بدو گفتند:
ـ چه چیز تو را از آتش بخود مشغول کرد؟
ـ آتش آخرت (13)
روزى طفلى از او در چاه افتاد و او در نماز بود، چون از نماز فارغ شد گفت:
من متوجه نشدم، چه با پروردگارى بزرگ به مناجات مشغول بودم. (14)
و یعقوبى نویسد مشهور آنست که از امام باقر پرسیدند! چرا پدرت فرزندان بسیار نداشت. گفت: تعجب میکنم که من چگونه متولد شدم. پدرم در شبانه روز هزار رکعت نماز مى‏خواند . (15)
خادمه او گوید نه شب براى او رخت‏خوابى گستردم و نه در روز براى او سفره‏اى نهادم. (16)
مفید از طاوس آرد که:
شب داخل حجر اسماعیل شدم. على بن الحسین نیز به حجر آمد و به نماز ایستاد. چون به سجده رفت با خود گفتم مردى صالح از بهترین اهل بیت است. بشنوم چه میگوید. و شنیدم که در سجده مى‏گفت: بندگک تو در آستانه تو است. مستمند تو در آستانه تو است. گداى تو در آستانه تو است. خواهنده از تو در آستانه تو است. (17)
طاوس گوید این دعا را در هیچ اندوهى نخواندم مگر آنکه برطرف شد. (18)
اصمعى گوید: شبى گرد خانه کعبه مى‏گشتم. جوانى نیکو صورت را دیدم که بر پرده کعبه چسبیده بود و میگفت:
خدایا. دیده‏ها خفته و ستاره‏ها به فراز آمده است. تو پادشاه زنده و قیومى!
پادشاهان درهاى خود را بسته و نگهبانان بر درها گمارده‏اند و درهاى تو بروى خواهندگان گشوده است. آمده‏ام تا بر من بدیده رحمت بنگرى که تو أرحم الراحمین هستى! سپس گفت:
یا من یجیب دعا المضطر فى الظلم
یا کاشف الضر و البلوى مع السقم (19)
قد نام وفدک حول البیت قاطبة
و أنت وحدک یا قیوم لم تنم (20)
أدعوک رب دعاء قد أمرت به
فارحم بکائى بحق البیت و الحرم (21)
إن کان عفوک لا یرجوه ذو سرف
فمن یجود على العاصین بالنعم (22)
روزى فرزندش ابوجعفر نزد او رفت. پدر را دید که از شب‏زنده‏دارى بسیار برنگ زرد درآمده، و دیدگانش از گریه فراوان چرک کرده و پیشانى او پینه بسته. بینى وى از سجده خراشیده و پاهایش از ایستاده بسیار ورم کرده. چون پدر را بدین حال دید نتوانست گریه خود را نگاه دارد. پدر بدو نگریست و گفت:
ـ فرزندم آن صحیفه‏ها را که اعمال على بن ابى‏طالب در آن ثبت شده بمن بده! اوراق را بدو دادم لختى بدان نگریست و با گرفتگى خاطر گفت:
ـ چه کسى توانائى عبادت على بن ابى‏طالب را دارد (23)
روزى جابر بدیدن او رفت و گفت:
فرزند رسول خدا. نمیدانى خدا بهشت را براى شما و دوستداران شما و دوزخ را براى دشمنان شما آفریده است؟ این چه رنجى است که بر خود هموار میکنى؟ و خود را این چنین بسختى مى‏افکنى؟ امام پاسخ داد: اى یار رسول خدا نمیدانى که پروردگار گناهان رسول خدا را بخشید با اینهمه او کوشش خود را در عبادت از دست نداد و چندان خدا را عبادت کرد که ساقهاى او ورم آورد . گفتند تو چنین میکنى و خدا گناهان پیشین و واپسین تو را بخشیده است فرمود:
ـ آیا بنده سپاسگزارى نباشم؟
جابر چون دید نمیتواند با چنین سخنان على بن الحسین را از رنج عبادت باز دارد گفت:
فرزند پیغمبر خود را هلاک مکن! تو از خاندانى هستى که مردم بدانها بلا را از خود دور مى‏سازند و از خدا رحمت مى‏طلبند!
ـ من براه پدرانم مى‏روم. (24)
على بن عیسى اربلى از یوسف بن اسباط و او از پدرش روایت کند که:
به مسجد کوفه درآمدم. جوانى با پروردگار خود مناجات میکرد و در سجده مى‏گفت که:
چهره من خاک آلوده آفریدگارم را سجده مى‏کند، و سزاوار است که چنین کند. نزد او رفتم على بن الحسین (ع) بود. چون سپیده بامداد دمید و نزد او رفتم و گفتم فرزند رسول خدا ! خودت را عذاب مى‏دهى و خداوند چنین فضیلتى بتو بخشیده است؟
گریست و گفت از اسامة بن زید از رسول خدا روایت کند که روز رستاخیز همه دیدها گریانست مگر چهار دیده: دیده‏اى که از ترس خدا بگرید. دیده‏اى که در راه خدا کور شود. دیده‏اى که بدانچه خدا حرام کرده ننگریسته باشد. دیده‏اى که شب را بیدار و در سجده باشد. خدا بدین دیدگان بر فرشتگان مباهات مى‏کند و میگوید:
به بنده من بنگرید. روح او نزد من و تن او در طاعت من است. از خوابگاه برخاسته از بیم عذاب من مرا مى‏خواند و طمع در رحمت من دارد. پس اربلى در ذیل این حدیث نویسد:
این روایت چنین ضبط شده. اما بگمان من على بن الحسین جز همراه پدر خود به عراق نرفت و چون پس از شهادت پدر به کوفه رسید در بند دشمن بود و نمى‏توانست به مسجد کوفه رود و در آنجا نماز بخواند. (25)
در کتابهاى دعا از جمله در فرحة الغرى تألیف سید بن طاوس، و مصباح المتهجد شیخ طوسى دعا و زیارت‏نامه‏هائى از طریق ابوحمزه ثمالى از امام سجاد روایت شده است. مشهورترین این دعاها، دعاى معروف به ابوحمزه است که خواندن آن در سحرهاى ماه رمضان استحباب دارد . ابوحمزه ثمالى از تابعین و از زاهدان مقیم کوفه بوده است، لیکن چنانکه مؤلف کشف الغمة نوشته است (26) گمان نمیرود امام على بن الحسین پس از سال شصت و یکم هجرى به کوفه آمده و در آن شهر اقامت کرده باشد.
در روضه کافى حدیثى از طریق ابوحمزه نقل شده است که: نخست آشنائى من با على بن الحسین این بود، که دیدم مردى از باب الفیل (یکى از درهاى مسجد کوفه) درآمد چهار رکعت نماز خواند. من بدنبال او تا بئر الرکوه «نزد خانه صالح بن على رفتم در آنجا شترى زانو بسته با غلامى سیاه بود. پرسیدم:
ـ این کیست؟
ـ على بن الحسین است!
نزدیک او شدم. سلام کردم. پرسیدم:
ـ براى چه به شهرى آمده‏اى که پدر و جدت در آنجا کشته شده است؟
ـ پدرم را زیارت کردم و در این مسجد نماز خواندم و اکنون عازم مدینه هستم (27) .
ظاهرا این حدیث همانست که در مفاتیح الجنان در سند زیارت مطلقه امیرالمؤمنین على علیه السلام از فرحة الغرى با تفصیل بیشترى نقل شده است.
و باز در فرحة الغرى اول باب چهاردهم روایتى از طریق جابر جعفى از امام باقر علیه السلام آمده است که:
پدرم على بن الحسین براى زیارت قبر امیرالمؤمنین به «مجاز» در ناحیه کوفه رفت. و در آنجا ایستاد و گریست و گفت: السلام علیک یا أمین الله فى ارضه و در دنباله این روایت سید از مزار ابن قره نقل کند که: امام باقر گفت پدرم على بن الحسین پس از شهادت پدرش در بادیه خیمه‏اى موئین برافراشت و از آنجا براى زیارت پدر و جد خود به عراق میرفت و کسى نمیدانست. و من در یکى از سفرها با او بودم (28) و این روایت سند زیارت امین الله (از زیارت‏هاى معروف) است.
اگر در انتساب روضه به کلینى تردیدى نکنیم و اگر روایت‏هاى سید را از جهت سند درست بدانیم باید آمدن امام على بن الحسین (ع) بکوفه را بین سالهاى 67 ـ 74 فرض کنیم که سالهاى حکومت حارث بن ربیعه، بشر بن مروان و عبدالله بن خالد بر این شهر و دوره بى‏ثباتى حکومت‏هاى عراق و عدم تسلط کامل دمشق بر ایالت‏ها بوده است زیرا:
1 ـ امام على بن الحسین پس از بازگشت از شام تا پایان زمامدارى یزید در مدینه بسر برده است و چنانکه دیدیم در واقعه حره حاضر بود و خاندان‏هایى را از مردم شهر پناه داد.
2 ـ پس از مرگ یزید کوفه دستخوش آشوب و انقلاب گردید (64 ـ 67) و در این مدت هم امام على بن الحسین در مدینه بسر برده است زیرا چنانکه نوشتیم مختار پس از تسلط بر کوفه بدو نامه نوشت و از وى خواست رخصت دهد تا دعوت بنام او آغاز گردد.
3 ـ در دوره حکومت بیست ساله حجاج بر کوفه (75 ـ 95 ه.ق) ظاهرا امام على بن الحسین بدین شهر نیامده. چه از یکسو دشمنى حجاج با او و خاندان او آشکار است و از سوى دیگر با مراقبت‏هاى دقیق وى بر شهر و سیاست انتظامى که پیش گرفت (29) ممکن نبود على بن الحسین به کوفه درآید و آمدن او از دیده جاسوسان حجاج پنهان ماند. و اگر او را میدیدند مسلمان نزد حجاج میبردند.
احتمال آمدن آن حضرت به کوفه تنها در فاصله سالهاى 67 ـ 74 میسر است امام فرض بهتر و دقیق‏تر این است که بگوئیم ابوحمزه در سفرهاى مکرر خود به مدینه شرف ملاقات امام را یافته و دعاها و روایت‏ها را در آنجا از او آموخته است. (و العلم عند الله) .

پی‏نوشت‏ها:

.1 آنان که براى خشنودى خدا شب را بایستادن و یا سجده کردن بپایان مى‏برند. (الفرقان : 64)
.2 و من اللیل فتهجد به نافلة لک عسى ان یبعثک ربک مقاما محمودا (الاسراء: 17)
.3 طه: 2
.4 اى نهایت آرزوى من آیا مرا بآتش مى‏سوزانى؟ پس امید من چه؟ و محبت من کحاست؟ چه کارهاى زشت و ناپسندى کردم. هیچکس از آفریدگان جنایتى چون من نکرده است.
.5 گاهى که در صور دمیده شود، میان آنان پیوندى نباشد و یکدیگر را نپرسند (مؤمنون: 101) .
.6 مناقب ج 4، ص .151 بحار ص 81 ـ 82
.7 ارشاد ج 2 ص 143 و نگاه کنید به عقد الفرید ج 3 ص 103 و صفة الصفوه ج 2 ص 52 و حلیة الاولیاء ج 3 ص 133 و مناقب ج 4 ص 150 و نگاه کنید به خصال ص 616 و علل الشرایع ص 232 و الصواعق المحرقه ص 200 و بحار ص .79
.8 کشف الغمه ج 2، ص 85 و صفة الصفوة ج 2 ص .53
.9 کشف الغمه ج 2 ص 106
.10 کشف الغمه ج 2 ص 80 و صفة الصفوة ج 2 ص .56 حلیة الاولیاء ج 3 ص 141
.11 کشف الغمه ج 2 ص .76
.12 ارشاد ج 2 ص .145
.13 کشف الغمه ج 2 ص .74 صفة الصفوة ج 2 ص .52 مناقب ج 4 ص 150
.14 کشف الغمه ج 2 ص 107
.15 تاریخ ج 2 ص 219 ـ .220 عقد الفرید ج 3 ص 103 و ج 5 ص 125
.16 علل الشرائع ص .232 بحار 67
.17 عبیدک بفنائک. مسکینک بفنائک.فقیرک بفنائک. سائلک بفنائک.
.18 ارشاد ج 2 ص .144 کف الغمه ج 2 ص .80 صفة الصفوة ج 2 ص 56 مناقب ج 4 ص .148 اعلام الورى ص 261
.19 اى که مى‏پذیرى درماندگان را که در تاریکى دعا میکنند
اى زداینده سختى و بیمارى و گزند
.20 مهمانان تو همگى گرد در خانه تو خوابیده‏اند
و تو نمى‏خوابى اى یکتاى بى‏مانند
.21 ترا مى‏خوانم چنانکه فرموده‏اى اى پروردگار
بحق خانه و حرم برگریه من رحمت آر
.22 اگر امید غرقه در گناه، از بخشش تو برخیزد
چه کسر بر گناهکاران باران رحمت ریزد؟ (مناقب ج 4 ص 150)
.23 ارشاد ج‏2 ص 143
.24 امالى شیخ طوسى ج 2 ص 250
.25 کشف الغمه ج 2 ص 99 ـ .100 بحار ج 46 ص 100
.26 ج 2 ص 100
.27 روضه کافى. ص 255 تذکر دانشمند معظم جناب آقاى حاج شیخ محمد تقى شوشترى دامت برکاته
.28 از نامه حضرت آقاى شوشترى
.29 نگاه کنید به تاریخ تحلیلى اسلام ص 182 به بعد.


[ سه شنبه 90/9/15 ] [ 12:54 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
<      1   2   3   4   5   >>   >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
لینک دوستان
امکانات وب

حرم فلش-طراحی-کد وبلاگ-کد جاوا
style="display:none; text-align:center">??? ???-?????-?? ?????-?? ????