عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر) |
سعید بن مسیب چنان که قبلا نیز یاد گردید، سعید بن مسیب از شمار پنج حوارى امام سجاد - علیه السلام - مى باشد. از امتیازها و افتخارات او این است که به وسیله امیر المؤمنین - علیه السلام - رشد یافته و تربیت شده بود. زیرا جدش - حزن - وصى خویش را على - علیه السلام - قرار داده بود. (408) سعید بن مسیب در میان اصحاب امام سجاد - علیه السلام - از فقها به شمار مى آمد چنان که در روایتى امام باقر - علیه السلام - مى فرماید: از پدرم على بن الحسین - علیه السلام - شنیدم که مى فرمود: سعید بن مسیب از همه مردم به مسایل گذشته آگاهتر است و شرایط زمانش را بهتر درک مى کند. (409) علت این که امام سجاد - علیه السلام - او را آگاه به زمان دانسته اند، شاید این باشدکه وى علاوه بر فقه امامیه ، بر فقه اهل سنت نیز آگاهى داشت و براى اهل سنت براساس باورهاى خودشان فتواى داد و این نبود مگر به خاطر این تقیه و همین تقیه و همین بود که در نهایت شر حجاج را از دور داشت و مانع کشته شدن او گردید. (410) وى در سال 15 هجرى تولد و در سال 95 وفات یافت . ابن حجر عسقلانى در کتاب تقریب التهذیب درباره شخصیت او مى نویسد: سعید بن مسیب یکى از علما وفقهاى گرانقدر است و همگان اتفاق نظر دارند که روایات مرسل او - یعنى ؛ روایاتى که بدون ذکر سلسله سند یاد کرده است - صحیح ترین روایات مرسل به حساب مى آید. ابن مدینى درباره او گفته است : در میان تابعین شخصى را از نظر گستردگى دانش چون او نمى شناسم . (411) جابرن عبدالله انصارى جابرن عبدالله از صحابى رسول خدا - صلى الله علیه وآله - و از پیشتازان راه ولایت و امامت على بن ابى طالب - علیه السلام - است . (412) جابر افتخار دارد که پس از على علیه السلام دوران امامت حسن بن على - علیه السلام - و حسین بن على - علیه السلام - و امام سجاد - علیه السلام - را درک کرده و سلامم و پیام رسول خدا - صلى الله علیه وآله - را به امام باقر رسانده است . توفیق او در ملاقات پیامبر - صلى الله علیه وآله - و پنج امام ، حکایت از کثرت سن او دارد و اعتقاد بر این است که او آخرین صحابى است که چشم از جهان فرو بسته است . (413) او در مسجد مدینه مى نشست و گاه مانند کسى که در انتظار فرزند گمشده اش و در اشتیاق ملاقات او نامم فرزندش را بر زبان آورد، مى گفت : باقر العلم . مردم که سر سخن او را نمى دانستند و منظور او را درک نمى کردند و از سخنى که پیامبر - صلى الله علیه وآله - به او فرمود بود اطلاعى نداشتند، گمان مى کردند که جابر در نتیجه کهولت سن ، هذیان مى گوید. در حالى که او در انتظار ملاقات فرزندى از نسل على بن الحسین بود که وى را باقر لقب دهند. این وعده اى بود که رسول خدا (صلی الله علیه و آله )به شخص جابر داده و به او فرموده بود: تو آن قدر عمر خواهى کرد تا محمد بن على را ملاقات کنى ، چون او را ملاقات کردى سلام مرا به او برسان ! جابر سرانجام به دیدار محمد بن على - علیه السلام - باقر العلم نایل شد و سلام رسول خدا براى امام باقر - علیه السلام - به همراه داشت ، علاوه بر این که آگاهى پیامبر (صلی الله علیه و آله )از مسایل آینده زمان و امت و خاندان خود را مى رساند، مى توانست در آن دوره پر آشوب که هرج و مرج فکرى بر اندیشه مسلمانان سایه افکنده بود و از هر گوشه مدعیان و قدرت جویان سر برآورده بودند، خود ملاک و معیارى باشد تا حق جویان ، خط ولایت و امامت را گم نکنند و در دام مدعیان دروغین گرفتار نشوند. جابر با کهولت سن ، از شهامت ویژه اى برخوردار بود، چه این که در آن شرایط که امویان سعى در زدودن نام على - علیه السلام - از سینه مسلمانان داشتند و تبلیغاتشان بر محور دشنام به آن تمرکز یافته بود، جابر از کسانى بود که در شهر مدینه - شهرى که بیش از هزار اموى و جاسوس دستگاه خلافت در آن زندگى مى کرد - راه مى رفت و گاه بر عصایش تکیه مى زد و در برابر دید همگان و نیز در مجالس عمومى مى گفت : على خیر البشر فمن ابى فقد کفر یعنى ؛ على برترین انسان است و سپس مى گفت : اى جماعتى را انکار کند به حقیقت کفر ورزیده و کفران نعمت کرده است و سپس مى گفت : اى جمعیت انصار فرزندانتان را با دوستى على - علیه السلام - تربیت کنید و فرزندى که این دوستى را نپذیرد باید در پاکدامنى مادرش تردید کرد. (414) در جریان تسلط حجاج باید کشته بر مدینه ، جابربن عبدالله نیز از کسانى بود که حکم حجاج باید کشته مى شد زیرا به شکلى آشکار از خاندان رسالت و على - علیه السلام - تبلیغ مى کرد و آنان را مى ستود. اما کهولت سن جابر و صحابى بودن او در میان مردم مدینه جایگاهى به وى بخشیده بود که حجاج بر اساس محاسبات سیاسى کشتن او را به نفع سلطه خود ندید و از او چشم پوشید. (415) و چه بسا پیش بینى مى کرد که او بزودى خواهد مرد و نیازى به کشتنش نیست ! توجه به شخصیت و سابقه جابربن عبدالله و کسانى چون او، از آن جهت اهمیت دارد که حضور ایشان در جمع اصحاب امامان - علیه السلام - خود حجتى بر منزلت ائمه علیه السلام بوده است و جویندگان حقیقت را به کوثر ولایت و امامان رهنمود شده آنچه از پیامبر - صلى الله علیه وآله - درباره ائمه شنیده بودند براى مردم باز مى گفتند . باید یادآور شد که جابربن عبدالله تنها صحابى پیامبر - صلى الله علیه وآله - نبوده که در میان اصحاب امام سجاد حضور داشته است ، بلکه عامرین واثله کنانى نیز کسى است که هم از صحابه امام سجاد - علیه السلام - حضور داشته است ، بلکه عامرین واثله کنانى نیز کسى است که هم از صحابه به شمار آمده و هم از اصحاب امام سجاد - علیه السلام - شمرده شده است . بقیه در ادامه مطلب [ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:34 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
نامه امام سجاد - علیه السلام - به محمد بن مسلم زهرى خداوند ما و تو را از فتنه ها و لغزشگاهها و دور بدارد و تو را فرو افتادن در آتش دوزخ باز دارد و مورد ترحم قرار دهد! تو اکنون در موقعیتى گرفتار آمده اى که هر کس وضع تو را بداند بر تو دل مى سوزاند! نعمتهاى خداوند بر دوش تو سنگینى مى کند: سلامتى بدن ، پایدارى عمر، برخوردارى از دانش قرآنى و فقاهت دینى ، شناخت سنت پیامبر - صلى الله علیه وآله -... خداوند در هر نعمتى که به تو عطا کرده و هر حجتى که بر تو تمام کرده ، تکلیفى بر عهده تو نهاده و فرموده است : لئن شکرتم لا زیدنکم ان عذابى لشدید. (443) یعنى ؛ اگر در برابر نعمتهایى که به شما ارزانى داشته ام ، شکرگزار باشید نعمتها را بر شما افزون خواهم ساخت و اگر کفران و ناسپاسى همانا عذاب من شدید است . (444) یعنى اگر در برابر نعمتهایى که به شما ارزانى داشته ام ، شکرگزار باشید نعمتها را بر شما افزون خواهم ساخت و اگر کفران و ناسپاسى کنید، همانا عذاب من شدید است . مسئولیت عالمان امام سجاد - علیه السلام -: اى زهرى ! بنگر، فردا که در پیشگاه خداوند قرار مى گیرى و از نعمتهایى که بر تو ارزانى داشت است ، پرسش مى کند و از حجتهایى که بر تو تمام کرده جویا مى شود، تو چه پاسخ خواهى داد؟! گمان نکن که خداوند از مثل تویى عذر و بهانه بپذیرد و به تقصیر و کوتاهى تو رضا دهد. هرگز! هرگز چنین نیست ! خداوند از عالمان ؛ در قرآن پیمان گرفته است که حقایق دین را به مردم باز گویند و آنها را پنهان ندارند. (445) آگاه باش ! که کمترین مرحله کتمان حق سبکتر بارى که بر دوش خواهى کشید این است که ظالمان را در تنهایى و وحشت ظلمشان ، انیس و همدم شوى و با نزدیک شدن به ایشان و پاسخگویى به دعوتشان راه تجاوز و ستم به مردم را بر آنان آسان و هموار گردانى ! (446) بقیه در ادامه مطلب [ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:33 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
لزوم توجه به انگیزه هوادارن از آنجا که حمایت حامیان و تجمع و شعارهاى اطرافیان ، سبب مى شود که عالمان دلبسته به دنیا فریفته شوند و خویش را شایسته و سزاوار ستایش بپندارد و همین پندار برگمراهى و کجروى ایشان بیفزاید، امام سجاد - علیه السلام - به محمد بن مسلم زهرى - عالم دربارى - که نفوذ اجتماعى پیدا کرده و جمعى به خیال دستیابى به قدرتى او به شاگردى وى در آمده اند هشدار مى دهد: اگر مى بینى مردم گردت را گرفته اند، گمان نکن که براستى بر سایر عالمان شرافت و فضیلتى دارى و روى آورى مردم به تو ناشى از علم و دانش برتر توست آنان که گرد تو جمع شده اند بدان جهت است که : 1- چشم به دنیاى تو دوخته اند و مى خواند از امکانات تو بهره گیرند یا در پرتو موقعیت تو آنها به به موقعیتى در دستگاه حکومت دست یابند. 2- در محیط زندگى آنان ، عالمانشان از دست رفته اند و چون کسى را ندارند روى به تو آورده اند . 3- ریاست طلبى و دنیا خواهى بر ایشان و تو سایه افکنده است . به خویشتن خویش بازگردد و نقطه هاى کور و بى دانشیهاى خود را مرور کن تا بیابى مردم چگونه گول خورده اند و در پى تو روان گشته و دست از کار و زندگى کشیده و در پاى کرسى درس تو زانو زده اند! آنان در اندیشه کسب مرتبه علمى و رسیدن به موقعیت اجتماعى تو مى باشند! و از این رو به دریایى ژرف و بلایى بى پایان فرو افتاده اند! (451) بقیه در ادامه مطلب [ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:33 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
ابعاد شخصیتی معصومان(ع) از جمله امام سجاد چنان گسترده است که در هر بعدی از نیازهای بشری می توان الگوی کاربردی، ارائه و تشنگان هدایت را از سرچشمه های فضایل آنان سیراب کرد. بی شک یکی از مشخصه های بشر از آغاز خلقت تاکنون- و قطعا تا پایان جهان- زندگی جمعی اوست؛ اجتماعی که در آن هرکس براساس استعدادها و نحوه برخورداری از امکانات، موقعیتی می یابد و درتعامل با دیگران نیازمندیهای خود را رفع می کند و درمقابل آن، نیازهای دیگران را برطرف می سازد. اعضای جامعه بشری- که ما هم عضوی از آن هستیم- هیچ کدام به تنهایی توان رفع نیازهای ضروری برای تداوم حیات را ندارند. از این رو با روآوردن به «زندگی جمعی» هرکدام بنابراستعداد و توان خود، بخشی از نیازهای دیگران را تأمین می کند تا در برابر، آنان هم نیازهای وی را رفع کنند. امام سجاد(ع) به خوبی می دانست که بی نیاز مطلق خداست و غیر او، همه به هم نیازمندند. لذا وقتی شنید مردی می گوید: خدایا! مرا از خلق خود بی نیاز کن، فرمود: «لیس هکذا، انما الناس بالناس و لکن قل: اللهم اغننی عن شرار خلقک(1) این گونه نیست، مردم به مردم نیازمندند. اما بگو: خدایا! مرا از مردم بدکیش بی نیاز کن.»
1- آثار خدمت به خلق از نگاه امام سجاد (ع) خدمت به خلق، هم اثر دنیایی دارد ودر معادلات اجتماعی تأثیرگذار است و هم دارای آثار آخروی است. نمونه هایی از هر دوگروه را مرور می کنیم. الف: آثار خدمت در دنیا ¤ یاری مردم طبیعی ترین اثر خدمت، یاری مددجو و گیرنده خدمت است. امام سجاد(ع) می فرمود: «در دنیا هیچ چیز یاری دهنده تر از نیکی به برادران نیست.»(5) ب: آثار خدمت در آخرت و نتایج معنوی امام سجاد(ع) در روایاتی متعدد به آثاری چون: افزایش درجه خدمت رسانان در آخرت (10)، آمرزش گناهان(11)، یاور روز تنگدستی (قیامت) (12)، مقامات و قصرهای بهشتی(13)، پوشش در آخرت(14) و...(15) تصریح می کند. 2- آثار ترک خدمت ¤ پشیمانی، نزول بلا، پرده دری ابوخالد کابلی می گفت: شنیدم که امام زین العابدین (ع) می فرمود: 3- دعای توفیق خدمت به خلق امام سجاد (ع) با توجه به ثواب فراوان و آثار دنیوی و اخروی خدمت به خلق، همواره دست به دعا برمی داشت وتوفیق خدمت را از درگاه الهی خواستار می شد. از جمله آنها این دعاهاست. نمونه هایی برای خدمت خدمت، اقدامی است که به خاطر ادای حقوق متقابل (مستقیم یا با واسطه) انجام می شود و گسترده ای به وسعت تمام عوامل دخیل در جامعه بشری دارد؛ از انسان تا خدا و از حیوان تا جهان طبیعت، فهرست رساله حقوق امام سجاد(ع) را به یاد آوریم تا به وسعت این گستره، عمیق تر بنگریم؛ بایسته هایی برای خدمت شایسته 1- منت نگذاشتن «به خاطر صدقه ای که داده ای، بر کسی منت نگذار؛ زیرا قدمی به سود خود برداشته ای درصورتی که اگر منت بگذاری، در امان نیستی از اینکه روح او را آزرده و خود را معیوب کرده ای. زیرا این عمل تو دلیل آن است که تو این کار را به خاطر خود نکرده ای، درصورتی که اگر برای خودت می خواستی، بر کسی منت نمی نهادی.» (32) 2-استحکام اعتقاد قبل از خدمت «حق صدقه و زکاتی که می دهی این است که بدانی آن، پس اندازی است نزد پروردگارت و امانتی است که شاهد نمی خواهد. وقتی چنین باوری داشتی، بر آنچه درنهان به امانت می گذاری، بیشتر اطمینان خواهی داشت تا آنچه آشکارا می دهی. و خود را سزاوار خواهی دید تا آنچه را که می خواهی درنظر دیگران به خدا بسپاری، در نهان بسپاری و درهرحال عنوان رازی نهفته بین تو و او باشد و حتی دراین امانتی که به او می سپاری، از گوشها و چشمها - به دلیل اعتماد بیشتر به اینها و نه به آن جهت که در بازپرداخت امانت به خدا اعتماد نداری- به عنوان شاهد و گواه پشتیبانی نخواهی.» (33) 3-خدمت به تناسب توان «ان من اخلاق المؤمن الانفاق علی قدر الاقتار و التوسع علی قدر التوسع و انصاف الناس من نفسه...؛ (34) از اخلاق مؤمن انفاق به قدر توان، توسعه دادن به زندگی به قدر گنجایش، و رفتار منصفانه با مردم و... است. 4- خوش رفتاری با خدمت جویان آن حضرت هرگاه گدایی نزدش می آمد. 5-حسن ظن به خدمت جویان 6-خدمت صادقانه 7-کوچک نشمردن خدمت آن گاه که خدمت به مردم خاستگاهی الهی داشته باشد، حجم آن مهم نخواهد بود بلکه کیفیت خدمت و رعایت خلوص و داشتن رنگ الهی، ارزشمند خواهد بود. از این روی گاه خدمت با یک نگاه و ایجاد آرامش روحی در قلب یک فرد، می تواند خدمتی ارزشمند شمرده شود.لذا امام سجاد (ع) می فرمود: «نظر المؤمن فی وجه اخیه المومن للموده والمحبه عباده (37) نگاه مؤمن به چهره برادر مؤمنش از روی دوستی و محبت، عبادت است.»نهایت ظرافت و دقت نظر امام سجاد(ع) را در این جمله ببینیم که فرمود:«حق کسی که خداوند او را باعث شادی تو کرده و تو را به دست او شاد کرده، این است که اگرواقعاً قصد خوشحال کردن تو را داشت، خدا را شکر کنی و به اندازه کافی از او سپاسگزار باشی و به خاطر آغاز چنین خدمتی از طرف او، متقابلاً تو هم باعث خشنودی او شوی و درصدد جبران برآیی. و اگر قصد نداشت، باز خدا را شکر و سپاس گویی. و بدانی ازجانب خداست که باعث شادی تو شده است و آن شخصی نیز یکی از عوامل نعمتهای خدا بر تو گردیده است. دوست بداری و خیرخواه او باشی زیرا وسایل نعمتهای الهی هرجا باشند، خود موجب برکت هستند، هرچند از روی قصد نباشد...» (38) [ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:28 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
حسن بصری یکی از دانشمندان قرن اول هجری است، که دستگاه حکومت بنی امیه از چهره مذهبی او برای توجیه خیانت خود فراوان استفاده می نموده است.
در زمان حکومت امام علی(ع) حسن بصری جوانی نورس بود. پس از پایان جنگ جمل و فتح بصره به دست ارتش امام، هنگامی که امام در میان هیاهوی مردم و موج جمعیت وارد بصره می شد، در لابلای مردم، جوانی را دید که قلم و لوحی در دست دارد و چیزهائی را که امام می گوید یادداشت می کند، حضرت با آواز بلند او را صدا زد که: چه می کنی؟ حسن پاسخ داد: آثار شما را یادداشت می کنم، تا پس از شما برای مردم بازگو کنم. امام در اینجا جمله ای فرمود که جالب و قابل توجه است، فرمود: اما ان لکل قوم سامریا و هذا سامری هذه الامه لانه لایقول لامساس و لکنه یقول لاقتال؛ مردم آگاه باشید که هر ملتی یک سامری دارد که با تزویر خود و با چهره مذهبی خویش، جامعه را از مسیر واقعی خود منحرف می کند و این «حسن بصری» سامری این امت است، و تنها تفاوتش با سامری زمان موسی(ع) این است که اگر او می گفت: (لامساس) کسی با من تماس نگیرد ]1[ و این می گوید: (لاقتال) مبارزه با حکومت جنایتکار بنی امیه غلط است» (سامری مردی بود که پیروان حضرت موسی(ع) را به گوساله پرستی دعوت کرد و سبب گمراهی گروهی از آنها شد). نقل شده که پس از این کار مبتلا به وسواس شد و هرکسی را که می دید وحشت می کرد و فرار می نمود و فریاد می زد (لامساس) با من تماس نگیرید. پیش بینی امام درست از آب درآمد و این دانشمند، چنان خدمتی به دستگاه بنی امیه نمود که به گفته یکی از محققین اگر زبان حسن بصری و شمشیر حجاج نبود حکومت مروانی در گهواره، زنده به گور می شد، مگر نمی بینید که حسن نشسته و در جلوی او عده ای بیشمار، صف بسته اند و او با مهارتهائی که در سخن گفتن دارد، ضمن سخنرانی می گوید: «پیامبر خدا فرمود: به زمامداران ناسزا نگویند که آنان اگر نیکی کنند، برای آنها پاداش است و بر شما لازم است سپاسگزاری کنید و اگر بد نمایند، برای آنها است و زر و کیفر کردارشان، و بر شما لازم است شکیبا باشید، که آنها بلائی هستند که خداوند به وسیله آنها از هرکس که بخواهد انتقام می گیرد» و همین دانشمند بود که فتوا داد «اطاعت از پادشاهان بنی امیه واجب است هرچند ظلم کنند زیرا خداوند به وسیله آنان اصلاحاتی می کند که از جنایات آنان بیشتر است». به هر حال او از چهره های مذهبی معروف زمان امامت امام چهارم، علی بن الحسین -علیه السلام- بود و امام برای رسواساختن او در مجلسی که سخنرانی می کرد با او مناظره و گفتگوی جالبی دارد که اینک نقل می شود: گفتگوی امام با حسن بصری: روزی حسن بصری در برابر انبوهی از جمعیت در سرزمین منی مشغول وعظ و سخنرانی بود، امام چهارم از آنجا عبور می کرد، وقتی که منظره این سخنرانی را دید کمی ایستاد و به او فرمود: مقداری سکوت کن. امام: کردار خودت، بین خود و خدا، طوری هست که اگر فردا مرگ به سراغ تو آید، از عمل خود راضی باشی؟ -:نه. امام: تصمیم داری کردار کنونی خود را ترک کنی، و کرداری پیش گیری که برای مرگ موردپسند باشد؟ حسن بصری کمی سرش را پائین انداخت، سپس سر برداشت و گفت با زبان می گویم تصمیم دارم ولی بدون حقیقت. امام: آیا امید داری که پیامبری پس از محمد، بیاید «و تو با پیروی او سعادتمند شوی»؟ -:نه. امام: آیا امید داری که جهان دیگری وجود داشته باشد، که در آنجا به مسئولیتهای خود عمل کنی؟ -:نه. امام: آیا کسی را دیده ای که با داشتن کمترین شعور، حال تو را برای خویش به پسندد؟ تو با اعتراف خودت در حالی به سر می بری که از آن راضی نیستی، و تصمیم انتقال از این حال را هم نداری، و به پیامبری دیگر، و جهانی جز این جهان برای عمل، امیدوار نیستی، آن وقت با این وضع اسف انگیز که خودداری مشغول وعظ و نصیحت دیگرانی؟ منطق نیرومند امام چنان این سخنور زبردست را کوبید، که دیگر نتوانست چیزی بگوید، همین که امام از آنها دور شد، حسن بصری پرسید: این که بود؟ گفتند: این علی بن الحسین(ع) بود. حسن بصری: حقاً او از خاندان علم و دانش است. پس از این رسوائی، دیگر ندیدند که حسن بصری مردم را موعظه کند. 1- بحارالانوار ج 10، ص .146 [ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:28 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
رسالت بیدارگرانه امام سجاد - علیه السلام - چندان دیر آغاز نشد.
با فاصله اى کوتاه ، على رغم همه دردهاى درونى و رنجهاى جسمى ، امام بر سکوى رهبرى ایستاد.از لابلاى توده هاى غم و درد، قد برافراشت و چنان با سخنان برنده اش فضاى تیره اتهامها و تبلیغات مسموم امویان را شکافت که کورترین چشمها، درخشش حقیقت را دیدند و سنگترین دلها، لرزید و بر مظلومیت حیسن و خاندانش گریستند و بر آینده خویش بیمناک شدند! امام على بن الحسین - علیه السلام - در مدت اقامت خویش در کوفه ، دو بار به احتجاج برخاست ، یک بار روى سخنش با مردم پیمان شکن کوفه بود، و بار دیگر در دارالاماره و در برابر عبیدالله بن زیاد. نخست ، احتجاج آن حضرت با مردم کوفه را مى آوریم : قافله حسینى را پى از عاشورا به سوى کوفه آوردند و براى آنان در کنار شهر، خیمه زدند. خاندان حسین - علیه السلام - را - که اکنون اسیران حکومت اموى شناخته مى شوند - در آن خیمه ها جا دادند. جارچیان حکومت ، در شهر نفرت و خیانت ، کوفیان را فرا مى خوانند تا از اسیران جنگى خویش دیدار کنند! از میهمانانشان ، فرزندان پیامبرشان ، استقبال نمایند! براستى مگر خانه هاشان را براى پذیرایى از حسین و خاندانش تزیین نکرده اند! مگر نخلستانها و باغستانهایشان به ثمر ننشسته است ! و مگر براى حمایت از ولایت و امامت آماده نیستند ! آیا با مسلم ، نماز پیمان نخوانده اند ! اکنون نامه اى که مسلم از زبان آنان براى حسین (ع ) نوشته بود، قاصدان شهادت پاسخش را آورده اند و در کنار دروازه هاى کوفه ، منتظر استقبالند ! کوفیان ، آن قدرها هم که شهرت یافته اند بى وفا نیستند ! خون از سرنیزه و لبه شمشیرهایشان شستند. و غبار شرم و خجالت از چهره هاى سیاهشان پاک کردند. و مهر سکوت خانه نشینى وترس از قلبها و قدمهایشان برداشتند ! عبیدالله اجازه داده بود که از خانه ها بیرون بیایند ! کوفیان هم ، بى شرمان آمدند. آمدند براى تماشا ! تماشاى بزرگترین ستم تاریخ بر اهل بیت پیامبر - صلى الله علیه وآله -. ستمى که کوفیان پایه هاى آن را بنیان نهاده بودند! کوفیان ایستاده اند و منتظر دیدن اسیران ! على بن الحسین - علیه السلام - از خیمه ها خارج مى شود. براى نخستین بار نگاهش در چشمان بى مهر و چهره هاى پیمان شکن کوفیان خیره مى گردد. براستى ، على بن الحسین با غم انبوهى که در سینه دارد و با شکوه هاى بى پایانى که از کوفیان در قلبش نهفته است ، چه بگوید واز کجا آغاز کند! تاریخنگاران ثبت نکرده اند که در نخستین لحظه ، کوفیان با مشاهده على بن الحسین (ع ) چه عکس العملى نشان دادند. گریستند، ناله بر آوردند؟یا هلهله کردند و کف زدند! هر چه بود، فضاى بیابان آرام نبود. حذیم بن شریک اسدى روایتگر آن صحنه مى گوید: على بن الحسین (ع ) با اشاره از مردم خواست تا قدرى آرام شوند. همه آرام شدند. امام برجاى ایستاد، سخنش را با ستایش پروردگار آغاز کرد و بر پیامبر اسلام درود فرستاد و سپس چنین فرمود: هان اى مردم ! آن که مرا مى شناسد، سخنى با او ندارم ولى آن کس که مرا نمى شناسد، بداند که من على بن الحسین فرزند عمان حسین هستم که در کنار رود فرات ، با کینه و عناد، سرمقدسش را از بدن جدا کردند بى این که جرمى داشته باشد و حقى داشته باشند! من فرزند کسى هستم که حریم او را حرمت ننهادند، آرامش او را ربودند، اموالش را به غارت بردند و خاندانش را به اسارت گرفتند. من فرزند اویم که دشمنان انبوه محاصره اش کردند و در تنهایى و بى یاورى - بى آن که کسى را داشته باشد تا به یاریش برخیزد و محاصره دشمن را براى او بشکافد - به شهادتش رساندند. و البته این گونه شهادت ، - شهادت در اوج مظلومیت و حقانیت - افتخار ماست ! هان ، اى مردم اى کوفیان ! شما را به خدا سوگند، آیا به یاد دارید نامه هایى را که براى پدرم نوشتید! نامه هاى سراسر خدعه و نیرنگتان را! در نامه هایتان با او عهد پیمان بستید و با او بیعت کردید! ولى او را کشتید، به جنگ کشاندید و تنهایش گذاشتید! واى بر شما! از آنچه براى آخرت خویش تدارک دیده اید! چه زشت و ناروا، اندیشیدید و برنامه ریختید! پیامبر اکرم (ص ) را با کدام رو با کدام چشم نگاه خواهید کرد. (1) امام سجاد - علیه السلام - در این بخش از سخنان خویش به آیه اى از قرآن اشاره کرد که خداوند مى فرماید ولکم فى رسول الله اسوة حسنه یعنى برنامه هاى پیامبر و شیوه عمل او الگویى شایسته براى شماست . گویا امام با مطرح ساختن این آیه ، مى خواست به کوفیان بنمایاند که روش آنان مخالف روش پیامبر اسلام است ، چه این که پیامبر (ص ) نسبت به خویش بویژه نسبت به فاطمه زهرا و على بن ابى طالب و فرزندان ایشان - حسن بن على وحسین بن على - علیه السلام - محبتى خاص داشت و درباره رعایت حقوق و حرمت آنها سفارشهاى صریحى به امت کرده بود. از سوى دیگر کوفیان که به ظاهر هوادار اهل بیت بوده و از دیرزمان با منطق استدلالى شیعه آشنایى داشتند بسرعت منظور امام سجاد - علیه السلام - را دریافتند و یک بار دیگر سخنان على بن ابى طالب - علیه السلام - در گوشهایشان طنین افکند و گویى با همین آیه ، همه چیز را دریافتند از این رو به جاى این که بگذارند بیان امام سجاد و استدلال آن حضرت تمام شود، به اضهار پشیمانى و ندامت و ابراز همدردى پرداختند. کوفیان یکصد فریاد بر آوردند: اى فرزند رسول خدا! تمامى ما گوش به فرمان شما و پاسدار حق شماییم بى این که از این پس ، روى بگردانیم و نافرمانى کنیم ! اکنون با کسى که به جنگ شما برخیزد خواهیم جنگید. و با کسى که در صلح با شما باشد صلح و سازش خواهیم داشت . ما حق خودمان را از ظالمان باز خواهیم گرفت ! (2) سخنان ندامت آمیز کوفیان ، جدى مى نمود و شعارهایشان رنگى جذاب داشت ولى نه براى امام سجاد و نه براى آنان که بارها شعارها و دعوتها و حمایتهاى کوفیان را تجربه کرده بودند! از این رو امام سجاد - علیه السلام - بى این که تحت تاءثیر شعارهاى مقطعى و بى اساس کوفیان قرار گیرد بدانها پاسخى مناسب داد. امام سجاد (ع ) در پاسخ کوفیان فرمود: هرگز! هرگز تحت شعارهاى شما قرار نخواهم گرفت و به شما اعتماد نخواهم کرد اى خیانت پیشگان مکار! میان شما و آرمانهایى که اظهار مى دارید فاصله ها و موانع بسیار است . (3) آیا مى خواهید همان جفا و پیمان شکنى که با پدران و من داشتید، دوباره درباره من روا دارید! نه به خدا سوگند! هنوز جراحتهاى گذشته اى که از شما بر تن داریم ، الیتام نیافته است همین دیروز بود که پدرم به شهادت رسید در حالى که خاندانش در کنار او بودند. داغهاى برجاى مانده از فقدان رسول خدا، پدرم و فرزندانش و جدم امیر مؤمنان فراموش نشده است . طعم تلخ مصیبتها هنوز در کامم هست و غمها در گسترده سینه ام موج مى زند. در خواست و سفارش من درباره یارى خواستن از شما نیست تنها مى خواهم که شما - شما کوفیان ! - نه هزم یارى ما کنید و نه به دشمنى و ستیز با ما برخیزید! (4) امام سجاد (ع ) در پایان این سخنان که آتش ندامت و حسرت را درجان کوفیان برافروخت و مهر بى اعتبارى و بى وفایى را براى همیشه بر پیشانى آنان زد، اندوه عمیق خویش را با این شعرها اظهار کرد و بر التهاب قلبها افزود: لا غرو اءن الحسین و شیخه
**************************************
قد کاان خیرا من حسین و اءکرما قتیل تفرحوایا اهل نفسى فداؤ ه جزاء الذى اءراده نار جهنما یعنى : اگر حسین - علیه السلام - کشته شد، چندان شکفت نیست .
چرا که پدرش با همه آن ارزشها و کرامتهاى برتر نیز قبل از او شهادت رسید. اى کوفیان ! با آنچه نسبت به حسین روا داشتند شادمان نباشید. واقعه اى عظیم صورت گرفت و آنچه گذشت رخدادى بزرگ بود! جانم فداى او باد که در کنار شط فرات ، سر بر بستر شهادت نهاد. آتش دوزخ جزای کسانى است که او را به شهادت رساندند. پی نوشت ها: 1- قال حذیم بن شریک الاسدى : خرج زین العابدین - علیه السلام - الى الناس و اومى الیهم ان اسکتوا فسکتوا، و هو قائم فحمدالله و اثنى علیه و صلى على نبیه ، ثم قال : ایها الناس ، من عرفنى فقد عرفنى ! و من لم یعرفنى فاءنا على بن الحسین المذبح بشط الفرات من غیر ذحل و ل ترات ، انا ابن من انتهک حریممه ، و سلب نعیمه و انتهب ماله و سبى عیاله ، اءنا ابن من قتل صبرا، فکفى بذلک فخرا. [ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:26 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
پیشوای چهارم شیعیان(ع) بعد از حضور در حماسه افتخار آفرین و عزت بخش عاشورای حسینی، از لحظه ای که در غروب عاشورا با شهادت پدر بزرگوار و سایر عزیزانش مواجه گردید، برای ادامه راه آنان مسؤولیت سنگینی را به دوش کشید. امامت امت، سرپرستی کودکان و بانوان، رساندن پیام عاشورا به گوش جهانیان، تداوم مبارزه با طاغوت و طاغوتیان و از همه مهمتر پاسداری از هدفهای متعالی امام حسین(ع) که موجب عزت و افتخار عالم اسلام گردید، از جمله مسؤولیتهای آن امام همام به شمار می آید. امام سجاد(ع) که در دوران امامت خویش در محدودیت شدیدی به سر می برد و حاکمان مستبد اموی سایه شوم خود را بر شهرهای اسلامی گسترده بودند و اهل ایمان از ترس مال و جان خود مخفی می شدند، با اتخاذ صحیح ترین تصمیمها و موضعگیریهای مناسب و بجا و با استفاده از مؤثرترین شیوه ها، توانست از فرهنگ عاشورا و دستاوردهای ارزشمند آن- که همان عزت و افتخار ابدی برای اسلام و مسلمانان و بلکه برای جهان بشریت بود- به صورت شایسته ای پاسداری کرده و راه حماسه آفرینان کربلا را تداوم بخشد و یاد و نام و خاطره سالار شهیدان را جاودانه سازد و بر بلندای تاریخ، ابدی نماید. در این فرصت با مهمترین فعالیتهای آن یادگار امامت در پاسداری از فرهنگ عزت و افتخار حسینی(ع) آشنا می شویم:
1- خطابه های حماسی و تأثیر گذار مهمترین دستاورد سخنان آن بزرگوار، آگاه نمودن مردم غفلت زده، بیدار کردن وجدانهای خفته، افشای جنایتهای دشمنان اهل بیت(ع)، نمایاندن چهره حقیقی زمامداران ستمگر اموی و انتشار فضایل و مناقب اهل بیت(ع) و معرفی ایشان به عنوان جانشینان برحق پیامبر(ص) بود. امام سجاد(ع) در شهر کوفه با مردم ساده، سطحی نگر، تأثیر پذیر و پیمان شکن آن شهر سخن گفته و پس از شناساندن خویش و افشای جنایتهای امویان، فرمود: «ای مردم! شما را به خدا سوگند می دهم، آیا شما برای پدرم نامه ننوشتید و آن گاه بی وفایی نکردید؟ آیا با او عهدها و پیمانهای محکم نبستید و سپس با او پیکارکرده و او را به شهادت رساندید؟! وای بر شما! چه کار زشتی انجام دادید، شما چگونه به سیمای رسول ا...(ص) نظاره خواهید کرد، هنگامی که به شما بگوید: فرزندان مرا کشتید، احترامم را از میان بردید، پس، از امت من نیستید!» هنوز سخنان امام تمام نشده بود که مردم گریه کنان و ضجه زنان همدیگر را ملامت کرده و به نگون بختی خود- که خود برگزیده بودند- تأسف خورده و اشک ندامت و پشیمانی می ریختند. (1) مهمترین تأثیر این خطابه را می توان در سال 65 هجری در قیام توابین به وضوح به نظاره نشست. همچنین، پیشوای چهارم هنگامی که در شام به مجلس جشن پیروزی یزید برده شد، ضمن تحقیر خطیب متملق دربار اموی، در کرسی خطابه قرار گرفته و با بهره گیری از زیباترین و بلیغ ترین جملات، فجایع کربلا را بازگو کرده و با افشای چهره زشت جنایتکاران، تبلیغات سوء دشمنان اهل بیت(ع) را خنثی کرد و سیمای سراسر فضیلت و افتخار آل محمد(ص) را برای مردم ناآگاه شام نمایان ساخت. آن حضرت فرمود: ای مردم! به ما شش چیز عطا شده و به هفت نعمت (بر دیگران) برتری یافته ایم. به ما علم، حلم، جوانمردی، فصاحت، شجاعت و دوستی در دل مؤمنان عطا شده است و ما به اینکه رسول برگزیده خداوند، حضرت محمد(ص) و]حضرت علی(ع) نخستین[ تصدیق کننده] پیامبر (ص)[ و جعفر طیار و ]حمزه، [ شیر خدا و رسول او و حسن و حسین(ع) و مهدی این امت از ما هستند، فضیلت داده شده ایم. (2) آن حضرت در ادامه، به فضایل بی شمار امیر مؤمنان (ع) پرداخته و از چهره درخشان علی(ع) به نحو زیبایی دفاع نموده و در پایان با معرفی امام حسین(ع)، به ذکر مصیبت آن حضرت پرداخت. این سخنان آتشین، منطقی و روشنگر، چنان فضای جهل و غفلت و خفقان را در هم شکست که یزید در مقام دفاع از خود و سلطنتش برآمد.(3) امام سجاد(ع) خطبه دیگری را نیز در نزدیکی مدینه برای مردمی ایراد نمود که به استقبال قافله خسته دل و دل شکسته حسینی آمده بودند. این خطابه نیز آثار فراوانی در روحیه مردم مدینه گذاشت. یک سال پس از حادثه عاشورا، قیام خودجوشی از سوی اهالی مدینه علیه دستگاه طاغوتی بنی امیه انجام شد که به «واقعه حره» معروف است. 2- گفتگوهای دشمن شکن ابن زیاد گفت: چنین نیست، خدا او را کشت. امام سجاد(ع) آیه «ا... یتوفی الانفس...» را قرائت نمود. ابن زیاد از پاسخ صریح امام خشمگین شده و فریاد زد: آیا در مقابل من جرأت کرده و پاسخ می دهی؟ او را ببرید و گردن بزنید. حضرت سجاد(ع) در ادامه گفتگو فرمود: ای پسر زیاد! آیا مرا به قتل تهدید می کنی؟ مگر نمی دانی کشته شدن ( در راه حق) عادت ما و شهادت (برای خدا عزت و ) کرامت ماست. (4)» آن حضرت در مجلس یزید نیز با اینکه اسیر بود، هیچ گاه حرکت و یا سخنی که نمایانگر عجز و خواری باشد از خود نشان نداد، بلکه همانند آزاده ای با شهامت، عزت و افتخار حسینی را به نمایش گذاشت.آن گاه که یزید درمجلس خویش اسرای کربلا را برای تحقیر و شکستن ابهت و عظمت خاندان آل محمد(ص) حاضر کرده بود، خطاب به امام سجاد(ع) گفت: دیدی که خدا با پدرت چه کرد؟ حضرت فرمود: «ما جز قضای الهی که حکمش در آسمان و زمین جریان دارد، چیز دیگری ندیدیم. یزید گفت: تو فرزند کسی هستی که خدا او را کشت.» امام فرمود: «من علی، فرزند کسی هستم که تو او را به شهادت رساندی.» و در ادامه با تمسک به آیه قرآن فرمود: «و هر کس، مؤمنی را عمداً به قتل برساند، مجازات او جهنم است، در آنجا همیشه می ماند، خداوند بر او غضب می کند و از رحمتش دور می سازد و عذاب بزرگی برای او آماده کرده است.» (5) یزید که نتوانست این پاسخهای محکم را- که جهنمی بودن وی را اثبات می کرد- تحمل کند، با خشم و غضب فرمان قتل امام را صادر کرد، اما امام سجاد(ع) با قاطعیت تمام فرمود: هیچ گاه «فرزندان اسیران آزاد شده» نمی توانند به قتل انبیا و اوصیا فرمان دهند، مگر اینکه از دین اسلام خارج شوند. (6) 3- گریه های تأثر انگیز 4- حمایت از قیامهای طاغوت ستیز 5- نیایشهای عارفانه و بیدارگر در حقیقت، آمیزش عرفان و حماسه یکی از بارزترین جلوه های معنوی فرهنگ عاشورا است، همچنان که سید بن طاووس در مورد عرفان و معنویت عاشوراییان می نویسد: در شب عاشورا، امام حسین(ع) و یارانش چنان به عبادت و مناجات مشغول بودند که زمزمه های عاشقانه آنان همانند صدای زنبور عسل به گوش هر شنونده ای می رسید. برخی در حال رکوع و عده ای درحال سجده و یا در قیام و قعود بودند. (8) این نیایشگران عارف همان کسانی بودند که فردای آن روز چنان جانبازی کرده و حماسه آفریدند که اهل آسمان و زمین را به تحیر واداشتند. امام سجاد(ع) میراثدار این قافله حماسه وعرفان و عشق بود که برای احیا و پاسداری از آن، در مقابل شیطان و شیطان صفتان جبهه ای باطنی گشود و ارتباط حقیقی با آفریدگار جهان را به عنوان یکی از علل و عوامل قیام عاشورا برای تمام انسانهای خداجو و حقیقت طلب عرضه نمود و از این طریق عزت واقعی را به آنان شناساند که: «به درستی که همه عزت از آن خداوند است.»(9) امام سجاد(ع) در بخشی از دعای 48 صحیفه سجادیه به تبیین جایگاه امامان شیعه و مظلومیت آنان پرداخته و می گوید: بارالها! این مقام (امامت) شایسته جانشینان و برگزیدگان و امنای تو در درجات بلندی است که خودت آنان را به آن اختصاص داده ای (وغاصبان) آن را به غارت برده اند.»مهمترین نکته ای که در نیایشهای امام سجاد(ع) جلب توجه می کند، اهتمام آن حضرت به صلوات بر محمد و آل اوست که با توجه به عصری که مبارزه با اهل بیت(ع) و یاران آنان در رأس برنامه های حکومت اموی بوده است و حتی لعن و سب علی(ع) و خاندانش همچنان ترویج می شد، شایان دقت است. همچنین نمایاندن عظمت اهل بیت(ع)، ارزش محبت آنان و توسل به آنان در آن دوران نوعی مبارزه با دشمنان و مخالفان اهل بیت(ع) به شمار می آید. 6- تربیت شاگردان 1-ابوحمزه ثمالی: وی رهبری شیعیان کوفه را برعهده داشت و در علم حدیث و تفسیر به مراتب عالی دست یافته و مورد علاقه و اعتماد امامان معصوم(ع) قرار گرفته بود. ابوحمزه از جمله یاران نزدیک امام بود که امام سجاد(ع) برای اولین بار قبر امام علی(ع) را-که تا آن زمان نامعلوم بود- به وی شناساند و او به همراه شماری از فقیهان شیعه به زیارت حضرت علی(ع) می رفت. تفسیر قرآن، کتاب نوادر، کتاب زهد، رساله حقوق امام سجاد(ع)، دعای ابوحمزه ثمالی ازجمله آثار این شایسته ترین شاگرد مکتب امام چهارم(ع) می باشد. 2- یحیی بن ام طویل مطعمی: وی از شاگردان نزدیک امام چهارم(ع) بود و با شهامت و جرأت تمام، طرفداری خود را از اهل بیت(ع) و دشمنی اش را با ستمگران عصر علنی کرده و بدون واهمه ابراز می داشت. 3- محمد بن مسلم بن شهاب زهری: وی که در ابتدا از علمای اهل سنت بود، بر اثر معاشرت با امام چهارم(ع) و بهره های شایان علمی که از آن حضرت می برد، به حضرت سجاد(ع) علاقه شدیدی پیدا کرد و از آن حضرت همیشه با لقب زین العابدین(ع) یاد می کرد. امام چهارم(ع) نیز از این ارتباط استفاده کرده و در مناسبتهای مختلف او را از یاری رساندن به ستمگران برحذر می داشت و در نامه مفصلی، عواقب ارتباط و تمایل به زمامداران ستم پیشه را به وی گوشزد نمود.(10) ابان بن تغلب، بشر بن غالب اسدی، جابربن عبدا... انصاری، حسن بن محمد بن حنفیه، زید بن علی بن الحسین(ع)، سعید بن جبیر، سلیم بن قیس هلالی، ابوالاسود دؤلی، فرزدق شاعر، منهال بن عمرو اسدی، معروف بن خربوذ مکی و حبابه و البیه از جمله معروفترین شاگردان و یاران امام سجاد(ع) محسوب می شوند که در تداوم نهضت کربلا و رساندن پیام امام سجاد(ع) به نسلهای آینده نقش مهمی داشته اند. همچنین، حضرت زین العابدین(ع) با گرامی داشتن شاعران متعهد، از آنان به عنوان زبان گویای اهل بیت(ع) بهره می برد. «کمیت بن زیاد اسدی» و «فرزدق» شاعر از جمله آنان می باشند. پی نوشتها: 1) احتجاج طبرسی، ج 2، ص 32. [ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:24 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
سه مصیبت بزرگ مردی به محضر امام سجاد(ع) آمد، و از حال و روزگار دنیای خود شکایت کرد، امام سجاد(ع) فرمود: مسکین ابن آدم ، له فی کلّ یوم ثلاث مصائب لایعتبر بواحدة منهن ، و لو اعتبر لهانت المصائب و امر الدنیا... : بیچاره انسان که در هر روز، دستخوش سه مصیبت است که از هیچیک عبرت نمی گیرد، در صورتی که اگر عبرت می گرفت ، مصائب دنیا برای او آسان می شد. 1 هر روز که از عمر او می گذرد از عمر او کاسته می گردد، در صورتی که اگر از مال او چیزی کاسته می شد قابل جبران بود، ولی کاهش عمر قابل جبران نیست . 2 هر روز، رزقی که به او می رسد اگر از راه حلال باشد، حساب دارد، و گرنه عقاب دارد (و این حساب و عقاب در دادگاه الهی در انتظار او است .) 3 مصیبت سو از همه بزرگتر است ، و آن اینکه هر روز که از عمر انسان می گذرد، به همان اندازه به آخرت نزدیک می گردد، ولی نمی داند که رهسپار بهشت است یا دوزخ ؟ اگر براستی در فکر این سه مصیبت باشد، گرفتاریهای مادی ، در برابر آنها ناچیز است و آسان خواهد شد. خوف از خدا به نقل ابوحمزه ثمالی ، امام سجاد (ع) فرمود: مردی با خانواده اش سوار بر کشتی شد که به وطن برسند، کشتی در وسط دریا درهم شکست و همه سرنشینان کشتی غرق شده و به هلاکت رسیدند، جز یک زن ( که همسر همان مرد بود) او روی تخته پاره کشتی چسبیده و امواج ملایم دریا آن تخته را حرکت داد تا به ساحل جزیره ای آورد، و آن زن نجات یافت و به آن جزیره پناهنده شد. اتفاقا در آن جزیره راهزنی بود بسیار بی حیا و بی باک ، ناگاه زنی را بالای سرش دید و به او گفت : تو انسانی یا جنی ؟ آن زن جریان خود را بازگو کرد، آن مرد بی حیا با آن زن به گونه ای نشست که با همسر خود می نشیند، و آماده شد که با او زنا کند. زن لرزید و گریه کرد و پریشان شد. او گفت : چرا لرزان و پریشان هستی ؟ زن با دست اشاره به آسمان کرد و گفت افرق من هذا: از این (یعنی خدا) می ترسم . مرد گفت : آیا تاکنون چنین کاری کرده ای ؟ کیفر راهزن گستاخ امام سجاد (ع) برای شرکت در مراسم حجّ، عازم مکه شد، در مسیر راه به بیابان بین مکه و مدینه رسید و همچنان سوار بر شتر حرکت می کرد، ناگاه یک دزد و راهزن قلدری به آن حضرت رسید و سر راه او را گرفت و گفت : پیاده شو! امام فرمود: از من چه می خواهی ؟ دست بردار! او گفت : می خواهم تو را بکشم و اموالت را برای خودم بردارم . امام فرمود: هر چه دارم ، آن را جدا کرده و به تو می دهم و برای تو حلال می کنم ، فقط مقدار اندکی بر می دارم تا مرا به مقصد برساند. راهزن قبول نکرد، همچنان اصرار داشت که می خواهم تو را بکشم . در این هنگام ، امام سجاد (ع) به او فرمود: فاین ربک ؟ پس خدای تو در کجاست ؟ اگر مرا بکشی خداوند قصاص خواهد کرد. او با کمال گستاخی گفت : هونائم : خدا در خواب است . در این هنگام امام سّجاد (ع) به خدا متوجه شد و از او مدد خواست ، ناگاه دو شیر در بیابان حاضر شدند، یکی از آنها سر آن راهزن ، و دیگری پای او را گرفتند و کشیدند و دریدند، امام در این حال به او فرمود: تو گمان کردی که خدا در خواب است ، این است جزای تو، اکنون بچش عذاب گستاخی خود را. سر عبیدالله بعد از شهادت امام حسین علیه السلام تا قریب پنج سال خانواده شهداء کربلاء مشغول نوحه و مصیبت بودند، حتی زنی از بنی هاشم سرمه در چشم نکشید و خود را خضاب نکرد و دود از مطبخ بنی هاشم برنخواست تا آنکه پنج سال بعد از کربلا عبیدالله بن زیاد همه کاره یزید به دست ابراهیم فرزند مالک اشتر در سی و نه سالگی در روز عاشورا سال 65 هجری قمری بدرک واصل شد. چون مختار سر عبیدالله را برای امام سجاد علیه السلام فرستاد، حضرت مشغول غذا خوردن بود، سجده شکر به جای آورد و فرمود: روزی که ما را بر عبید الله بن زیاد (استاندار کوفه) وارد کردند او غذا می خورد من از خدای خود در خواست کردم از دنیا نروم تا سر او را در مجلس غذای خود مشاهده کنم ، همچنانکه سر پدر بزرگوارم مقابل او بود و غذا می خورد، خدای جزای خیر دهد مختار را خونخواهی ما نمود، و به اصحاب خود فرمود: همه شکر کنید. و نقل است که در مجلس امام سجاد یکی عرضه داشت که چرا حلوا امروز غذای ما نیست ؟ فرمود: امروز زنان ما مشغول شادی بودند چه حلوائی شیرین تر از نظر کردن به سر دشمن ماست. [ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:23 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
در جریان عاشورای حسینی و سپس اسارت اهل بیت (ع) از کربلا به کوفه و از کوفه به شام مقرّ سلطنت یزید، از نکات جالب اینکه سخنرانیهای حضرت زینب (ع) و امام سجاد (ع) و عکس العملهای حماسی و معقول اهل بیت (ع) موجب شد که زمینه سوءظن شدید مردم شام بر ضد حکومت ظالمانه یزید، و شورش برای براندازی این حکومت ننگین به وجود آید. کار به جائی رسید که یزید همانکسی که در آغاز بخاطر قتل حسین (ع) شراب می خورد و عربده می کشید، اظهار پشیمانی کرده و رسما می گفت : ابن مرجانه (عبیدالله بن زیاد) باعث فاجعه عاشورا است ، نه من ، خدا ابن مرجانه را لعنت کند، من چنین دستوری به او نداده بودم .... و از آن پس یزید برای سرپوش گذاشتن بر جنایات خود، دستور داد ماءمورین ، با اسیران اهل بیت رفتار نیک داشته باشند و خودش نیز در ظاهر با آنها برخورد نیک داشت ، او می خواست با این ترفندها، خشم مردم را فرو نشاند، و موضوع را لوث کرده و عادی نشان دهد. اما حضرت زینب (ع) و امام سجاد (ع) پیام رسانان خون پاک شهیدان ، هشیار بودند، وقتی یزید به آنها گفت : شما صاحب اختیارید که در شام بمانید یا به مدینه بروید، آنها گفتند: ما نخست می خواهیم به ما اجازه دهید در شام ، برای شهدای عزیزمان ، سوگواری کنیم ، یزید اجازه داد، اهل بیت لباسهای سیاه پوشیدند و هفت روز در شام ، اقامه عزاداری کردند، قریش و بنی هاشم و بعضی دیگر در این مجلس شرکت می نمودند، و همین عزاداری و نوحه سرائی ، یک عامل دیگر برای بیداری هر چه بیشتر مردم بود و دسیسه های یزید را در مورد سرپوش گذاشتن بر جنایت خود، افشا می کرد. [ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:21 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
پاسخ امام به دشنام شخصی به حضور امام سجاد (ع) آمد، و نسبت به آن حضرت جسارت کرده و سخنان درشت و ناسزا گفت . امام سجاد (ع) سکوت کرد، و هیچ سخنی به او نگفت ، او رفت (با توجه به اینکه آن شخص در یک جریان شخصی نسبت به امام ناراحت شده بود، و مربوط به کیان دین نبود). امام به همراهانش فرمود: شنیدید که این مرد، با من چگونه برخورد کرد؟ اینک دوست دارم ، با من نزد او برویم تا بنگرید جواب او را چگونه خواهم داد؟. همراهان با امام حرکت کردند، شنیدند که آن حضرت در مسیر راه ، مکرر این آیه را می خواند: والکاظمین الغیظ: از ویژگی های پرهیزکاران این است که ، خشم خود را فرو می برند (آل عمران - 134). همراهان دریافتند که امام با او برخورد شدید نخواهد کرد. کنترل خشم روزی یکی از بستگان امام سجاد(ع) در حضور جمعی ، بر سر موضوعی بر امام سجاد(ع) سخنان نامناسب گفت . امام سجاد(ع) سکوت کرد، سپس آن شخص رفت ، امام سجاد(ع) به حاضران فرمود: آنچه را این مرد گفت ، شنیدید، و من دوست دارم که همراه من بیایید و نزد او برویم ، تا جواب او را بدهم و شما بشنوید. حاضران ، موافقت کردند، امام سجامد(ع) با آنها رهسپار شدند، در راه مکرر می فرمود و الکاظمین الغیظ (از صفات پرهی زکاران فرو بردن خشم است) (آل عمران 134). حاضران فهمیدند که آن حضرت ، پاسخ درشت به او نخواهد داد، همچنان با آنحضرت حرکت کردند تا به منزل آن مرد بدگو رسیدند، او را صدا زدند، او از خانه خارج گردید، امام سجاد(ع) به او فرمود: ای برادر! اگر آنچه به من نسبت دادی در من هست ، از درگاه خدا، طلب آمرزش می کنم ، و اگر در من نیست ، از خدا می خواهم که تو را ببخشد. آن مرد، سخت تحت تاءثیر بزرگواری امام قرار گرفت ، و به پیش آمد و بین دو چشم امام را بوسی د و عرض کرد: بلکه من سخنی به تو گفتم که در تو نبود، ومن سزاوار به آن سخن هستم به این ترتیب امام سجاد(ع) درس بردباری و حفظ رابطه خوی شاوندی و کنترل خشم را به ما آموخت . [ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:20 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
|
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |