عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر) |
اشاره گفتار زیر درباره یکى از چکادهاى سر به فلک کشیده جهان هستى، امام سجاد علیهالسلام است. اایشان در برابر شدیدترین تندباد حادثهها، استوار بر جاى ایستادند و تازیانه خونبارترین پیشامدها، چون عاشورا و گردباد تلخترین روزگاران، مانند دوران اسارت، آسیبى به شکوه شان نرساند. قرنهاست که چشمانداز زیباى بلنداى ایشان، همچنان، چشمها را مىنوازد و به قلبها استوارى و به دلها جرئت مىبخشد. لقبهاى برازنده امام سجاد علیهالسلام سیدالعابدین، زینالعابدین، سیدالمتقین، امامالمؤمنین، سجاد و زینالصالحین، از لقبهاى امام چهارم شیعیان است که در این میان، دو لقب سجاد و زینالعابدین، شهرت بیشترى دارد. این لقبها مانند لقبهایى نیست که عرب هنگام زادن کودک یا در کودکى به او مىدهد. این لقبها را صرّافان گوهرشناس و انسانجو به آن حضرت دادهاند. آنان در آن دوران تاریک، از دیو و دد آزرده شده بودند و با دیدن آن امام، کسى را مىدیدند که آن دانشمند در روز روشن با چراغ در پى او مىگردید و نمىیافت. بیمار مصلحتی کربلا بیماری موقت حضرت سجاد علیهالسلام در کربلا، عنایت خداوندی بوده است تا بدین وسیله از وظیفه جهاد معذور گردد و وجود مقدسش از خطر کشتار مزدوران یزید محفوظ بماند و از این رهگذر، رشته امامت تداوم یابد. اگر حضرت بیمار نبود، میبایست در جهاد با یزیدیان شرکت میکرد و در این صورت، همچون دیگر فرزندان و یاران پدرش به شهادت میرسید و نور هدایت خاموش میشد. ابن سعد گزارش میدهد که پس از کشته شدن حسین علیهالسلام شمر به سوی علی بن الحسین علیهالسلام آمد و او بیمار و در بستر خوابیده بود. شمر گفت: این را بکشید. یکی از همراهان وی گفت: سبحان اللّه! آیا جوانی را که بیمار است و در جنگ هم شرکت نداشته، بکشیم؟ در این هنگام، عمربن سعد رسید و گفت: با این زنان و این بیمار کاری نداشته باشید. بنابراین، بیماری آن حضرت، مصلحتی الهی بود که موجب حفظ حیات ایشان گردید و هرگز به معنای ضعف روحی و ناتوانی در برابر دشمن نیست. امام در دوران اسارت دوران اسارت امام سجاد علیهالسلام را میتوان از عصر عاشورا تا بازگشت به مدینه به شمار آورد. دراین زمان، امام با وجود اسارت در دست حاکمان ستمگری چون ابن زیاد و یزید، برخوردی صریح و افشاگرانه داشت. به طور کلی، موضعگیری این دوره امام، با موضعگیریهای آن بزرگوار در بقیه عمر شریفش تفاوت اساسی دارد. در این دوره کوتاه، روش حضرت افشاگرانه و هشداردهنده است؛ زیرا ایشان، افزون بر آن که مسئولیت الهی امامت را بر دوش میکشید و باید زمینه کار آینده را برای حکومت الهی و اسلامی فراهم میکرد، زبان گویایی برای خونهای ریخته شده در عاشورا داشت. از این رو، مسائل را با صراحت بیان میکرد؛ چرا که زمینه کار آینده او، خون جوشان حسین علیهالسلام بود. امام در دوران قیام و سازندگی هر قیامی که برای خونخواهی شهدای کربلا بود، امام سجاد علیهالسلام آن را تأئید و مردم را به پیوستن به آن تشویق میکرد. در مواردی موضعگیریهای مثبت امام، پنهانی بود و در ظاهر، آنها را تأئید نمیکرد و حتی گاهی مخالفت مینمود. علت این امر این بودند که مردان خاندان رسالت در کربلا کشته شده بود و جز امام و چند تن دیگر که انگشت شمار بودند، کسی باقی نمانده بود و حفظ این طرفداران اندک، برای آینده لازم و ضروری مینمود. زنده نگه داشتن یاد و خاطره عاشورا از آنجا که شهادت امام حسین علیهالسلام و یاران آن حضرت، در افکار عمومی و برای حکومت اموی بسیار گران تمام شده و مشروعیت آن را زیر سؤال برده بود، برای آنکه این فاجعه فراموش نشود، امام سجاد علیهالسلام مبارزه منفی را با گریه و عزاداری ادامه میداد. یادآوری مکرر فاجعه کربلا و گریه بر آن، علاوه بر ریشههای عاطفیاش، بار سیاسی داشت و نمیگذاشت ظلم و جنایت حکومت اموی از خاطرهها فراموش شود. پند و ارشاد چون امام چهارم علیهالسلام در عصر اختناق زندگی میکرد، نمیتوانست مفاهیم مورد نظر خود را به صورت آشکار و صریح بیان کند. از این رو، از شیوه موعظه استفاده و مردم را از راه موعظه با اندیشه درست اسلامی آشنا میکرد. بررسی این موعظهها نشان میدهد که امام با روشی حکیمانه و بسیار زیرکانه، ضمن اینکه مردم را نصیحت و موعظه میکرد، آنچه را میخواست در ذهن مردم جا بگیرد، به آنان القا مینمود و این بهترین شکل انتقال افکار و اندیشه درست اسلامی در آن شرایط بود؛ زیرا این مباحث، در عین حال که اثر سیاسی داشت و بر ضد دستگاه حاکم بود، حساسیت حکومت را برنمیانگیخت. نشر احکام و آثار تربیتی و اخلاقی یکی از ابعاد مبارزه پیشوای چهارم با مظالم و مفاسد عصر خویش، نشر احکام اسلام و تبیین مباحث تربیتی و اخلاقی بود. امام در این زمینه گامهای بلند و بزرگی برداشت، به طوری که دانشمندان را به تحسین و اعجاب واداشته است. شیخ مفید در این زمینه مینویسد: «فقهای اهل تسنن به قدری علوم از او نقل کردهاند که به شمارش نمیگنجد و مواعظ و دعاها و فضایل قرآن و حلال و حرام، به حدی از آن حضرت نقل شده که در میان دانشمندان مشهور است و اگر بخواهیم آنها را شرح دهیم، سخن به درازا میکشد». نمونهای از تعالیم تربیتی و اخلاقی که از امام چهارم به یادگار مانده، مجموعهای به نام رسالة الحقوق است که امام طی آن، وظایف گوناگون انسان را چه در پیشگاه خدا، و چه نسبت به خویشتن و دیگران بیان نموده است. برخی از حقوقی که امام بیان نموده عبارت است از: حق خدا، حق زبان، حق گوش، حق چشم و... . کانون تربیتی هنگام ظهور اسلام، بردگی در سراسر جهان آن روز رواج داشت و چون لغو چنین پدیده گستردهای به یک باره مقدور نبود، اسلام از راههای گوناگون زمینه لغو تدریجی آن را فراهم ساخت. در زندگانی امام چهارم نیز موضوع آزادسازی بردگان به چشم میخورد، اما دامنه و سطح این عمل به حدی وسیع است که تنها با محاسبات بالا قابل توجیه نیست و به نظر میرسد امام چهارم در این کار انگیزههای والاتری داشته است. دقت در این زمینه نشان میدهد که امام از این اقدام، نظر تربیتی و انسانی داشته است؛ بدین معنا که بردگان را خریداری کرده، مدتی تحت آموزش و تربیت قرار میداد و سپس آزادشان میکرد و آنان به صورت انسانهای نمونه، به فعالیتهای فرهنگی و تربیتی میپرداختند و پس از آزادی نیز ارتباطشان با امام قطع نمیشد. حکومت سیاه عبدالملک دوران امامت امام سجاد علیهالسلام با یکی از سیاهترین دورههای حکومت در تاریخ اسلام همزمان بود. سردمداران حکومت در این زمان، به صورت آشکار و بدون هیچ گونه پرده پوشی، به مقدسات اسلامی توهین میکردند. بیشترین دوران امامت امام چهارم، با خلافت عبدالملک بن مروان مصادف بود که مدت 21 سال طول کشید. تاریخ نگاران از عبدالملک، به عنوان فردی زیرک، با احتیاط و دور اندیش، ادیب، باهوش و دانشمند، یاد کردهاند. عبدالملک در مدت حکومت خود، آن چنان با ظلم و ستم خو گرفت که نور ایمان در دل او به کلی خاموش گشت. وی روزی به این امر اعتراف کرد و به سعید بن مسیب چنین گفت: چنان شدهام که اگر کار نیکی انجام دهم، خوشحال نمیشوم و اگر کار بدی از من سرزند، ناراحت نمیگردم. سعید بن مسیب گفت: مرگِ دل، در تو کامل شده است. کارنامه ولید بن عبدالملک پس از مرگ عبدالملک، پسرش ولید به خلافت رسید. او در دوران زمامداری خود، در تأسیس و توسعه و تعمیر مساجد و اماکن مقدس کوشش میکرد و استانداران و فرمانداران را به این کارها تشویق مینمود؛ ولی دارای نقاط ضعف بسیار و انحرافهای آشکاری بود. بر اساس گفته تاریخ نگاران، ولید مردی ستمگر و جبار بود. پدر و مادرش او را در کودکی با هوسرانی و بیقیدی پرورش دادند. از این رو، وی فاقد ادب و شایستگی انسانی بود. ولید عناصر فاسد و جنایتکار را به عنوان امیر بر سرنوشت مسلمانان حاکم کرده بود و این افراد، عرصه را بر مردم تنگ کرده بودند. گویا با توجه به این بیدادگریهای سردمداران و مظلومیت و بیپناهی مسلمانان بود که امام سجاد علیهالسلام طی بیانی، مردم آن زمان را به شش دسته تقسیم کرده، زمامداران را به شیر و مسلمانان را به گوسفندانی تشبیه مینماید که در بین شیر و گرگ و روباه و سگ و خوک گیر کرده، گوشت و پوست و استخوانشان توسط شیر دریده میشود. اشعار فَرَزْدَق امام زین العابدین علیهالسلام در سالی به حج رفته بودند که در آن سال، هشام، خلیفه وقت نیز به حج آمده بود. به هنگام طواف، مردم کنار میرفتند و برای امام راه را باز میکردند و او را با دیده اکرام مینگریستند. از هشام پرسیدند: این شخص کیست؟ هشام در حالی که امام را میشناخت، گفت: نمیدانم. در این هنگام فرزدقِ شاعر که در آنجا حاضر بود، گفت ولی من او را میشناسم؛ سپس اشعاری بسیار زیبا در وصف حضرت سرود. هشام به خاطر این اشعار، فرزدق را دستگیر نموده و زندانی کرد و دستور داد نامش را از حقوق بگیران بیتالمال حذف کنند. حضرت سجاد علیهالسلام برای او هدیهای فرستاد، ولی فرزدق برگرداند و گفت: من از روی وظیفه دینی این اشعار را سرودم، نه برای پول. امام دوباره هدیه را فرستاد و فرمودند: این کار تو مورد قبول خداوند قرار گرفت. امام همچنین به درخواست خود او دعا کرد تا از زندان نجات یابد و او آزاد شد و خدمت امام رسید و گفت: اسم مرا از دفتر بیتالمال خارج کردهاند. امام نیز آن مقداری را که از بیت المال میگرفت، به مدت چهل سال به او بخشید و فرمودند: اگر میدانستم بیشتر از این نیاز داری، بیشتر از این میدادم. فرزدق بعد از گذشت چهل سال، از دنیا رفت. شرایط و رسالتها در عصر امام زین العابدین علیهالسلام امام سجاد علیهالسلام در دشوارترین شرایط به سر مىبرد تا آنجا که خود آن حضرت مىفرماید: «اگر کسى متهم به کفر مىشد، بهتر از آن بود که به شیعهگرى متهم شود.» همچنین فرمودند: «در مکه و مدینه، بیست نفر نیستند که ما را دوست بدارند». امام سجاد علیهالسلام ، قهرمان مبارزه با تهاجم فرهنگى آیین اسلام در هیچ دورهاى از خطر تهاجم فرهنگى ایمن نبوده و نیست. گاهى نیز اوج این ستیز فرهنگى در زمان برخى از پیشوایان معصوم علیهمالسلام رخ مىداد تا آنجا که قیام خونینى چون عاشورا، در رویارویى با همین خطرها شکل گرفت. امام سجاد علیهالسلام نیز در دورانى زندگى مىکرد که هنجارهاى اخلاقى و فرهنگ ناب اسلامى به دست فراموشى سپرده و ناهنجارىها و تبهکارىها فراگیر شده بود. آن حضرت در چنین شرایط ناگوارى، هرگز میدان را در برابر دشمن رها نکرد. ایشان با نفى قیام مىکوشید ذهن دشمنان را از توجه و سرگرم شدن به خود بازدارد. در مقابل، به صورتى آرام و پنهانى، از راه سازندگى انسانهاى شایسته و آموزش اندیشههاى راستین به آنان و با روشنگرىهاى پیاپى، در برابر تهاجم فرهنگى ایستاد و توانست پیروز میدان مبارزه فرهنگى باشد. در اینباره، تنها به یکى از سندهاى پیروزى آن امام در رویارویى با هجوم فرهنگهاى خداستیز و غیر اسلامى، یعنى صحیفه سجادیه اشاره مىکنیم که قرنهاست آبشخورى زلال و آسمانى براى جانهاى تشنه هدایت و تکامل به شمار مىآید. علت قیام نکردن امام سجاد علیهالسلام یکى از رمزهاى پیروزى مردان بزرگ، زمانشناسى و شناخت شرایط روزگار است. آنان با شناخت درست از آنچه پیرامونشان مىگذرد، چگونگى رفتار خود را برمىگزینند. بر این اساس، نه همواره به قیام برمىخیزند و نه همیشه در صلح به سر مىبرند، بلکه این، اقتضاى زمان و مصلحت روزگار است که جنگ یا صلح را برایشان تعیین مىکند. سیاست امام سجاد علیهالسلام در ترویج اسلام ناب امام سجاد علیهالسلام به دلیل آماده نبودن شرایط براى قیام، با مبارزهاى غیرمستقیم و سیاستهایى حکیمانه در ترویج و پایدارى اسلام ناب کوشید که برخى از آنها عبارتند از: امام سجاد علیهالسلام و روشنگرى در هر فرصت ممکن گرچه زمینه براى قیام امام سجاد علیهالسلام آماده نبود، این مسئله آن حضرت را از روشنگرىهاى بجا و بازگو کردن حقیقت باز نداشت. براى نمونه، آن امام در دوران اسارت خویش، در مجلس یزید، در فرصت کوتاهى که برایش پیش آمد، برفراز منبر اینگونه روشنگرى مىکرد: «اى مردم! کسى که مرا نمىشناسد، خود را بدو مىشناسانم. من پسر مکه و منایم! من پسر مروه و صفایم! من پسر محمد مصطفایم! آنکه پایگاه او بر همه آشکار و جولانگه او آسمان است. من پسر علىّ مرتضى و فاطمه زهرایم. ... من پسر آنم که تشنه جان داد و تن او بر خاک کربلا افتاد. مردم! خداى تعالى ما اهل بیت را نیک آزمود، رستگارى، عدالت و پرهیزکارى را در ما نهاد و ما را به شش ویژگى، برترى و بر دیگر مردمان، سرورى داد. بردبارى و دانش، دلاورى و بخشش را به ما ارزانى فرمود و دل مؤمنان را جایگاه دوستى و شکوه ما ساخت و خانه ما را مکان آمد و شد فرشتگان قرار داد». نقش امام سجاد علیهالسلام در تربیت موالى یکى از کارهاى فرهنگى امام زینالعابدین علیهالسلام ، خریدن پیوسته بردگان و خدمتکاران و سپس آزاد کردن آنان بود. در حقیقت، انگیزه اصلى امام از این کار، انسانسازى بود. به این بیان که آن حضرت بردگان را مىخرید و آنگاه به آموزش و پرورش آنها مىپرداخت و پس از مدتى آزادشان مىکرد، به گونهاى که هر کدام از آنها به سبب تربیت درستشان از سوى امام، به عنوان سخنگو و مبلّغ وارد جامعه مىشدند و به گسترش آیین ناب اسلام مىپرداختند. امام، بردگان را با آنکه به آنان نیاز نداشت، مىخرید و آنان را در مراسم حج به عرفات مىآورد و آنگاه به سوى مشعر مىبرد. سپس آزادشان مىکرد و هدیههایى به آنان مىداد. بدینگونه، آن حضرت، کانون تربیتى متمرکزى به وجود آورده بود. هر کدام از آزاد شدهها نیز فرد تربیتشده و الگو براى دیگران بودند. البته آنان پس از آزادى نیز پیوند معنوى خود را با امام نمىبریدند و همچنان از خرمن آن حضرت خوشهچینى مىکردند. این روش امام سجاد علیهالسلام با توجه به تنگناهایى که آن حضرت در ارشاد و هدایت مستقیم جامعه داشت، بسیار درخور ژرفنگرى و بررسى است. آب زنید راه را هین که نگار مىرسد امام سجاد علیهالسلام از شکوه ویژهاى برخوردار بود، به گونهاى که هر جا گام مىنهاد، مردم براى وى راه مىگشودند و نگاههاى خود را به سوى او مىدوختند. «سالى هشام پسر عبدالملک به حج رفت و گروهى از بزرگان شام همراه او بودند. روزى به سبب انبوهى مردم نتوانست دست خود را به حجرالاسود برساند. در این هنگام، امام على بن الحسین علیهالسلام به طواف آمد و چون نزدیک رکن آمد، مردم کنار رفتند تا ایشان به آسانى، دست خود را به رکن بزند. این پاسداشت در دیده شامیان، بزرگ و شگفت آمد. از هشام پرسیدند: این مرد کیست که مردم چنین او را گرامى مىدارند؟ هشام گفت: نمىدانم! فَرَزْدَق، شاعر معروف که در آنجا حاضر بود، گفت: من او را مىشناسم و در همان زمان، بیتهایى را در شناساندن وى و ستایش او سرود که در برخى از آنها چنین آمده است: «این کسى است که [سرزمین] بطحا جاى پایش را مىشناسد و همچنین حرم و بیرون حرم. این پسر مهمترین بندگان خداست. او پرهیزکار، برگزیده، پاک و نشانه و راهنماست. اینکه گویى «این کیست؟» بدو زیانى نمىرساند. آن را که تو نشناخته گرفتهاى، عرب و عجم مىشناسد». امام سجاد علیهالسلام و مردم گرایى یکى از ویژگىهاى بزرگ امام سجاد علیهالسلام ، مردمگرایى و مهرورزى به انسانها بود، به گونهاى که فراوانى گرفتارىهاى آن حضرت، هرگز وى را رسیدگى به گرفتارىهاى مردم و گرهگشایى از کار فرو بسته آنان باز نداشت. «آن حضرت، شبهنگام، انبانهاى نان را بر پشت خود مىنهاد و به خانه تهىدستان مىرفت و مىفرمودند: صدقه پنهانى، آتش خشم پروردگار را خاموش مىکند. برداشتن این انبانها، بر پشت او اثر گذاشته بود و چون به دیدار پروردگارش شتافت، هنگام غسل دادن ایشان، آن نشانههاى مهرورزى آشکار شد». پاسخگویى بدى به نیکى قرآن کریم در رفتار اجتماعى، اصل را بر مدارا در برابر تندى و نیکى در برابر بدى نهاده و فرموده است: «و آنان که بدى را با نیکى مىزدایند.» (رعد: 22) به گفته زیباى فیض کاشانى: [ شنبه 90/9/12 ] [ 7:57 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
دلیل دعامحورى امام سجاد علیهالسلام بسیارى از انسانها، اوج تلخکامى شخص را در به خاک و خون تپیدن او مىدانند و بالاترین اندازه سختى براى آدمى را در آن مىبینند که با شمشیر و نیزه تکهتکه شود و از پاى درآید. این در حالى است که گونه دیگرى از سختى و دشوارى نیز هست که تلخى آن چهبسا بالاتر از زخم برداشتن و کشته شدن است و آن اینکه شخص در برابر جور ستمگران و فتنهجویان، بنا بر مصلحت نتواند برخیزد و ناچار باشد زهر بردبارى و خویشتندارى را جرعه جرعه بنوشد و انبوهى از سخن را در سینه خود پنهان سازد و نتواند بازگو کند. خلاصه آنکه به گفته زیباى حافظ، «آن همه زخم نهان باشد و مجال آه نباشد»: دلیل گریههاى امام سجاد علیهالسلام از نگاه شهید مطهرى(رحمت الله علیه) یکى از ویژگى مردان خدا، گریه از ترس پروردگار است، ولى گریههاى امام سجاد علیهالسلام افزون بر آنکه به دلیل ترس از خداوند نیز بود، پیام دیگرى نیز داشت. شهید مطهرى در اینباره مىنویسد: «براى على بن الحسین علیهالسلام فرصتى همانند فرصت امام حسین علیهالسلام پیدا نشد، همچنانکه فرصتى مانند فرصتى که براى امام صادق علیهالسلام پدید آمد، پیدا نشد. البته براى کسى که مىخواهد خدمتگزار اسلام باشد، همه وقتها فرصت است، ولى شکل فرصتها تفاوت دارد. براى نمونه، آن حضرت، از هر بهانهاى استفاده مىکرد که اثر قیام پدر بزرگوارش را زنده نگه دارد. آن گریههاى او براى چه بود؟ مىخواست تا با این کار، این حادثه را زنده نگه دارد و مردم یادشان نرود که چرا امام حسین علیهالسلام قیام کرد و چه کسانى او را کشتند. روزى یکى از خدمتگزارانش عرض کرد: آقا! آیا زمان آن نرسیده است که شما از گریه باز ایستید؟ فرمودند: چه مىگویى؟ یعقوب، یک یوسف بیشتر نداشت و در غم دورى او تا آنجا گریست که چشمانش سفید شد. من در جلو چشم خود، هجده یوسف را دیدم که یکى پس از دیگرى بر زمین افتادند». امام سجاد علیهالسلام و نجات شیعیان پس از حادثه کربلا، شیعیان در بدترین شرایط قرار گرفتند. کوفه که مرکز گرایشهاى شیعى بود، به مرکزى براى سرکوبى شیعه تبدیل شد. در چنین شرایطى که گمان نابودى اساس تشیّع مىرفت، امام سجاد علیهالسلام توانست شیعه را حیاتى نو بخشد و زمینه را براى فعالیتهاى آینده امام باقر علیهالسلام و امام صادق علیهالسلام فراهم کند. تاریخ گواه است که امام سجاد علیهالسلام در مدت 34 سال تلاش خود، شیعه را در یکى از سختترین دوران حیات؛ یعنى حکومت زبیریان و امویان رهبرى کرد. فراموش نشود که بیست سال حاکمیت حجّاج بر عراق و سلطه عبدالملک بن مروان بر همه سرزمینهاى اسلامى، تنها براى کوبیدن شیعیان و در بخشهاى دیگر، کوبیدن دیگر مخالفان امویان بود. زینت پارسایان در تاریخ مشرق زمین که مهد نبوتهاست، کسی در ورع و تقوا و توجه عمیق به پروردگار، در مقام امام زینالعابدین علیهالسلام نیست، مگر پدران بزرگوارش که زندگی معنوی بشری را با نور توحید و ایمان راستین روشنی بخشیدند. به راستی که سرنوشت این امام بزرگوار، تاریخ زندگانی انبیا و مرسلین را به خاطر میآورد و از هر جهت همانند آنهاست؛ زیرا او در زهد و تقوا و توجهش به خدا همچون حضرت مسیح، در گرفتاری و صبر و تحملش نظیر حضرت ایوب، و در عزم راستین و اخلاق والایش همانند رسول خدا صلیاللهعلیهوآله است. صفات نیک و برجستگیهای معنوی و روحی او بیشمار است و در عظمت او همین بس که در تاریخ دنیا، تنها او به لقب «زین العابدین» مفتخر گشته و جز او کسی زیبنده این نام نبوده است. سفیر نهضت حسینی امام زین العابدین علیهالسلام از جمله نیرومندترین عوامل جاودانگی نهضت حسینی و ارتباط آن با عواطف و احساسات جامعه است. از شمار مظاهری که امام سجاد علیهالسلام بدان وسیله، نهضت حسینی را جاودانه ساخت، گریههای فراوان آن حضرت بر مصیبتهایی بود که در روز عاشورا بر پدر و خاندان و یاران آن بزرگوار رسید. در نتیجه، امام شادمانی را بر خود حرام کرد و از اندوه و تأثّر گداخته شد و یکی از پنج گریهکنندگانی گردید که در طول تاریخ، ضرب المثل غم و اندوه و سوگواری بودهاند. عبادت امام زین العابدین علیهالسلام امام سجاد علیهالسلام بعد از پدرانش، بهترین مخلوقات خداوند از نظرعلم وعمل بود. کوشش و عبادت و زهد و روش برخورد او با مردم، همه معجزه و شگفت مینمود. از امام باقر علیهالسلام روایت شده که فرمودند: «پدرم در شبانه روز، هزار رکعت نماز میخواند و جسم مبارکش به حدی ضعیف شده بود که باد، مانند خوشه گندم او را حرکت میداد». فرجام گستاخی به کلام پیامبر صلیاللهعلیهوآله وسلم روزی امام سجاد علیهالسلام فرمودند: «مرگ ناگهانی در حق مؤمن، تخفیف گناه است و در حق کافر غم و تأسف است ؛ مؤمن غسل دهنده و حمل کنندهاش را میشناسد، اگر خیری نزد خدا داشته باشد، به حمل کنندگانش میگوید عجله کنید، ولی اگر غیر از این باشد، میگوید تأخیر کنید». ضمرة بن سحرة گفت: اگر این گونه باشد که تو میگویی، پس من از تابوت میپرم. خودش خندید و مردم را نیز خنداند. حضرت فرمودند: «خدایا، او بر سخن رسول خدا صلیاللهعلیهوآله خندید و مردم را نیز خندانید، پس او را با تأسف بگیر». آن شخص به مرگ ناگهانی مبتلا شد. بعد از آن، غلام ضمره نزد امام سجاد علیهالسلام آمد و گفت: خدا تو را توفیق دهد، ضمره با مرگ ناگهانی مرد. به خدا سوگند صدای او را شنیدم که مانند زمان حیاتش آن را میشناختم، او گفت: وای بر ضمره! تمام خویشانم از من جدا شدند و من به دار جهنم رفتم و آنجا اقامتگاه من است. امام سجاد علیهالسلام فرمودند: «این جزای کسی است که به سخن رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بخندد و مردم را بخنداند». سیر و سلوک امام سجاد(علیه السلام) روزی حضرت سجاد علیهالسلام از در منزل خارج شد و مردی را دید که بر اثر تلقینات و شرایط اجتماعی آن روز، زبان به بدگویی و دشنام به امام گشود. خادمان حضرت خواستند به او حمله کنند. امام فرمودند: او را رها کنید و بعد به آن مرد فرمودند: آنچه از ما بر تو پوشیده مانده است، بیش از آن است که میدانی. آیا حاجتی داری؟ مرد از گفتار و رفتار امام، خجل و شرمنده شد. امام نیز عبایی را که بر دوش مبارکشان بود به او عنایت کردند و نیز امر فرمودند که هزار درهم نیز به او بدهند که با این رفتار ملایم، آن مرد معاند، دوستدار امام شد و گفت: من شهادت میدهم که تو فرزند پیامبر صلیاللهعلیهوآله هستی. همچنین نقل شده که کسی نسبت به امام بدگویی کرد. امام خاموش ماندند و به وی نگاه نکردند. غریبه برای اینکه توجه دیگران را جلب کند، گفت: با تو سخن میگویم. امام هم فرمودند: من هم سخن تو را نشنیده میگیرم. سیره سیدالعابدین علیهالسلام روزی یکی از خویشاوندان امام سجاد علیهالسلام نزد امام رفت و چندان که توانست او را دشنام داد. امام در پاسخ او خاموش ماند. چون مرد بازگشت، امام به کسانی که نزد او نشسته بودند فرمودند: شنیدید این مرد چه گفت؟ میخواهم با من بیایید و پاسخی را که به او میدهم بشنوید. امام به راه افتاد و آیه فرو بردن خشم و گذشت از مردم را تلاوت فرمود. همراهان امام دانستند که امام سخن زشتی به او نخواهد گفت. چون به خانه آن مرد رسیدند، مرد بیرون آمد و یقین داشت امام به تلافی آمده است. حضرت به او فرمودند: «برادرم، ایستادی و چنین و چنان گفتی. اگر راست گفتی، خدا مرا بیامرزد و اگر دروغ گفتی، خدا تو را بیامرزد». مرد برخاست و حضرت را بوسید و گفت: آنچه درباره تو گفتم از آن مبرّا هستی و من بدان سزاوارم. گذشت امام چهارم علیهالسلام درباره بخشش و گذشت امام سجاد علیهالسلام نقل شده است که وقتی حضرت دست مبارکشان را میشستند، کنیزی آب روی دست ایشان میریخت. ناگهان ظرف آب از دست کنیز افتاد و جراحتی در دست حضرت ایجاد شد. امام متأثر شدند. کنیز چون در خانه امام تربیت شده بود، میدانست چه کند و فورا آیه شریفه فرو بردن خشم را خواند. امام فرمودند: من خشم خود را فرو خوردم. کنیز ادامه آیه را که درباره گذشت از مردم بود، تلاوت کرد. امام فرمودند: تو را بخشیدم. کنیز پایان آیه را خواند: «خدا نیکوکاران را دوست دارد». حضرت فرمودند: تو را در راه خدا آزاد کردم. دستگیری از درماندگان یکی از ابعاد درخشان زندگانی امام چهارم، خدمات اجتماعی حضرت در آن عصر تاریک است. این خدمات، چه در ایام بحرانی و پرآشوب مدینه، و چه در مواقع آرامش که نیازمندان و تهیدستان در انتظار دست نوازشگری بودند که با لطف و کرم به سوی آنان دراز شود، همچنان تا آخر عمر آن حضرت ادامه داشت. امام سجاد علیهالسلام ، هزینه زندگی صد خانواده تهیدست مدینه را عهده دار بود. سکوت از نظر امام زین العابدین علیهالسلام از امام سجاد علیهالسلام درباره سکوت و سخن سؤال شد و اینکه کدام یک بر دیگری برتری و مزیت دارد؟ حضرت در پاسخ فرمودند: برای هر یک از این دو آفتهایی است که اگر از آفت سالم و مصون باشند، کلام برتر و افضل از سکوت است. برای اینکه خداوند هیچ یک از پیامبران و اولیاء را به سکوت مبعوث نفرمود؛ بلکه مأموریت داشتند با مردم سخن بگویند و با بیان خود، آنان را به راه صلاح و رستگاری دعوت نمایند. همچنین هیچکس با سکوت مستحق بهشت نمیشود و هیچکس با سکوت از عذاب دوزخ مصون نمیماند. نیل به رحمت و ولایت الهی و محفوظ ماندن از عذاب او، بر اثر کلام است. سپس حضرت فرمودند: «شما خود فضل سکوت را با کلام توصیف مینمایید و هرگز فضل کلام را با سکوت توصیف نمیکنید». سفارش به ابوحمزه ثمالی ابوحمزه ثمالی میگوید: یک روز کنار در خانه حضرت سجاد علیهالسلام ایستاده بودم که امام علیهالسلام از خانه خارج شد و فرمود:«بسم اللّه آمنتُ باللّه و توکّلتُ علی اللّه» سپس فرمودند: ای ابوحمزه، هر وقت انسان از خانه بیرون میآید، شیطان آماده فریب اومیشود. وقتی میگوید: «بسم اللّه» آن دو فرشته که به او موکل هستند، میگویند گفت: بسم اللّه، یعنی از شر شیطان محفوظ ماند. وقتی میگوید: «آمنت باللّه» گویند هدایت گردید و همین که میگوید «توکلت علی اللّه» گویند از آفات و بلیات نگه داشته شد. امام زینالعابدین علیهالسلام در هنگام اقامه نماز امام زینالعابدین علیهالسلام به هنگام نماز از خشیت الهی اندامش میلرزید و چهرهاش دگرگون میشد. یکی از یاران حضرت علت این تغییر حالت ایشان را در هنگام نماز پرسید. حضرت در پاسخ فرمودند: مگر نمیدانی در برابر چه کسی قرار میگیریم؟ به راستی همان مقدار از نماز بنده پذیرفته است که حضور قلب داشته باشد و فرد خودش را واقعا در برابر خدا ببیند. آن شخص عرض کرد پس نمازهای ما باطل است و ما هلاک شدهایم. حضرت فرمودند: هرگز، خدا نمازهای نافله را برای جبران نمازهای ناقص بندگانش مقرر فرموده است. فخر امام زینالعابدین علیهالسلام در تاریخ آمده است چون اسیران کربلا به کوفه وارد شدند و کوفیان سخنان حضرت زینب(س) و جمعی از خاندان امام حسین علیهالسلام را شنیدند، گریه و ناله سر دادند و زنان موهای خود را پریشان کردند. امام زینالعابدین علیهالسلام آنها را ساکت کردند و در معرفی خود فرمودند: من پسر آنم که حرمتش را درهم شکستند و مال واموال او را غارت کردند و کسانش را اسیر کردند. من پسر آنم که او را کنار فرات سر بریدند، در حالی که نه به کسی ستم کرده و نه با کسی مکری به کار برده بود. من پسر آنم که او را از قفا سر بریدند و این برای من فخری بزرگ است. آزمایش الهی از دیدگاه امام زینالعابدین علیهالسلام پس از پایان دوره اسارت و بازگشت امام زینالعابدین علیهالسلام و کاروان خاندان پیامبر به مدینه، آن حضرت در آستانه ورود به شهر مدینه، طی خطبه بلندی خطاب به جمعیت استقبال کنندگان فرمودند: ای مردم، خداوند، تبارک و تعالی ـ که سپاس او را سَزد ـ ما را به مصایب بزرگ بیازمود. اباعبداللّه الحسین علیهالسلام را کشتند، زنان و فرزندان او را اسیر کردند و سر او را در شهرها بر روی نیزهها گرداندند و این مصیبتی بیمانند است. علم امام زینالعابدین علیهالسلام شیخ مفید در توصیف دامنه دانش امام زینالعابدین علیهالسلام مینویسد: آنچه فقها و دانشمندان درعلوم مختلف از آن حضرت نقل کردهاند از شمار بیرون است و آنچه ازمواعظ و پند و دعا و احکام الهی که در بین دانشمندان وجود دارداغلب از کسانی است که در مکتب امام زینالعابدین علیهالسلام پرورش یافته و از سرچشمه علوم آن حضرت سیراب شدهاند. بردباری و حلم امام علیهالسلام امام زینالعابدین علیهالسلام تجسم بردباری و گذشت بود به گونهای که از برابر هر اشتباهی به اغماض میگذشت و حتی در برابر بدی و سوء رفتار نیز به احسان و نیکی رفتار میکرد و میفرمود: چیزی بهتر از این نیست که انسان بیآن که در مقام انتقام و تلافی برآید، با حلم و بردباری خشم خود را فرو نشاند. نمونهای از حلم و گذشت امام زینالعابدین علیهالسلام روزی مردی در حضور جمع به امام زینالعابدین علیهالسلام جسارت کرد و ناسزا گفت: امام علیهالسلام به روی خود نیاورد و سخنی نگفت. وقتی آن مرد رفت حضرت رو به حاضران کرد و فرمود بیایید تا شما پاسخ مرا به او ببینید. شجاعت امام زینالعابدین علیهالسلام امام زینالعابدین علیهالسلام که در کلیه صفات پسندیده و فضایل اخلاقی زبانزد عام و خاص بود، در شجاعت وشهامت نیز به حد کمال بود. سخنان آن حضرت در برابر یزید دلیل روشنی بر این مدعا است. آنگاه که یزید بر مسند قدرت تکیه زده بود، حضرت او را مورد خطاب قرار داد و گفت: ای پسر معاویه و هند، تو خود میدانی که پرچم رسول اللّه در جنگ بدر و احد و احزاب در دست جدم علیبنابیطالب علیهالسلام بود، در حالی که پدر و جد تو پرچمدار مشرکان بودند. در جای دیگر خطاب به یزید میفرمایند: وای بر تو، اگر به این فاجعهای که آفریدی کمی میاندیشیدی، باید سر به کوه و بیابان میگذاشتی و خاکسترنشین میشدی. بدان که به زودی از این اعمالت پشیمان، و به خواری بزرگ گرفتار خواهی شد. درسایه سار کلام گهربار امام سجاد(علیه السلام) *اگر مردم بدانند که در طلب علم چه فوایدی است، آن را میطلبند، اگرچه با ریختن خون دل و فرو رفتن در گردابها باشد. [ شنبه 90/9/12 ] [ 7:56 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
*حقوق متقابل خداوند و بندگانش امام زین العابدین علیهالسلام در مورد حق پروردگار بر بندگانش میفرمایند: «حق بزرگ خدای متعال بر تو این است که در برابر آفریدگار خود سر فروتنی و پرستش فرود آوری و برای او شریک قرار ندهی و چنانکه شاید با خلوص نیّت به عمل بپردازی. در آن صورت به ادای حق بزرگ الهی موفق گشتهای و متقابلاً به اخذ پاداش که مشتمل بر رو به راه شدن زندگی دنیا و آخرت است، نائل آمدهای. علاوه بر این، خداوند آنچه را که دوست داشته باشی به تو خواهد داد. *حق نفس بر انسان امام زینالعابدین علیهالسلام در مورد حق نفس بر انسان میفرمایند: حق نفس بر تو این است که با تمام نیرو و قدرت آن را تحت رهبری و اطاعت خداوند درآوری. بدین ترتیب که وظایف اعضای خویش مانند گوش و چشم دست و پا، زبان را مراعات کنی و در این کار از خداوند یاری بخواهی. *حق صدقه بر انسان امام زینالعابدین علیهالسلام در مورد حق صدقه بر انسان میفرماید: سزاوار نیست که با صدقه دادن بر دیگران منت نهی؛ زیرا صدقه عملی است که نتیجه آن منحصرا عاید تو میشود. پس چون بر کسی منت نهی، چنان باشد که کار خود را تقبیح و عمل خود را تباه کردهای.چنین فردی مانند کسی است که نیک و بد نزد او یکسان باشد. بدین ترتیب چگونه میتوان گفت چنین شخصی به اصول اخلاقی پایبند است؟ *حق معلم بر شاگرد امام زینالعابدین علیهالسلام در مورد حق معلم میفرمایند: «حق استاد تو این است که در تعظیم و تکریم وی بکوشی و محضر او را بس موقّر و محترم شماری و در فراگیری علم و دانش به کلمات و بیانات او به نیکی گوش فرا دهی و با روی گشاده و خویی آزاده و کامل و در کمال ادب و احترام به محفل و مجلس وی روی آوری و هرگز صدای خویش را بر صدای او بلندتر نسازی». آن حضرت در ادامه میفرمایند: «و نیز هیچ وقت در مجلس او با دیگرن سخن نگویی و خارط او را از این کردار آزرده نسازی. و نیز میباید معایب معلم خویش را پوشیدهداری و صفات پسندیده او را آشکار کنی و نسبت به او دشمنی و نکنی. اگر چنین رفتاری داشتی خداوند فرشتگان را گواه میکند که نیّت تو الهی است و در راه خشنودی خدا به کسب علم پرداختهای». *حق شاگرد امام زینالعابدین علیهالسلام در مورد حق شاگرد میفرمایند: «اما حق آنان که به سبب فزونی دانش تو در محضرت به فراگیری مشغولند، آن است که بدانی خدای، عزوجل، به واسطه دانشی که به تو عنایت فرموده تو را بر ایشان سرپرست گردانیده است و ابواب دانش را به روی تو گشوده است. پس اگر در آموزش و پرورش آنان به نیکی رفتار کنی و از سئوالات ایشان دلتنگ و رنجور نگردی، خداوند بر فضیلت تو بیفزاید و ابواب دانش را بر رویت بگشاید و اگر از آموختن دانش به آنان سر باز زنی یا با خلق و خوی بد با آنان رفتار کنی، آن وقت است که خداوند علم را از تو برگیرد و فروغ دانش را از تو دور کند و مقام و منزلت تو را از دلها بیرون افکند». *حق کسی که بر تو احسان کرده است امام زینالعابدین علیهالسلام در مورد کسی که خوبی و احسان کرده است میفرمایند: «اما حق کسی که با تو به احسان و نیکی رفتار کرده این است که از او تشکر کنی و احسانش را به یاد داشته باشی، از او به خوبی یاد کنی و به درگاه خداوند با اخلاص برایش دعا کنی و این گونه در نهان و آشکار از او قدردانی کنی و بکوشی اگر روزی توانستی، رفتار خوب او را جبران کنی». *حق همنشین بر انسان امام زینالعابدین علیهالسلام در مورد حق همنشین میفرمایند: «حق همنشین این است که او را به خوبی بپذیری و به او خوشآمد بگویی و در گفتوگو با وی منصفانه رفتار کنی. نگاه از او برنگیری و به منظور آگاهی دادن با او سخن بگویی. اگر بر او وارد شدی میتوانی هر زمان خواستی او را ترک گویی، ولی اگر او بر تو وارد شد وی را جز با اجازه او ترک نکنی». *حق شریک بر انسان امام زینالعابدین علیهالسلام در مورد حق شریک بر انسان میفرمایند: «حق شریک آن است که اگر غایب باشد در انجام دادن کار او بکوشی و اگر حاضر بود با او برابر کار کنی و بدون مشورت و رأی او تصمیم نگیری. اموالش را حفظ کنی و در آنها خیانت نکنی؛ زیرا به ما گفتهاند دو نفر که با یکدیگر شریک میشوند، تا وقتی به یکدیگر خیانت نکنند دست خداوند همراه آنان است». *حق مال بر انسان امام زینالعابدین علیهالسلام درباره حق مال بر انسان میفرمایند: «حق دارایی این است که جز از راه حلال آن را کسب نکنی و جز در راه حلال و بهجا مصرف نکنی؛ زیرا خداوند آن را به تو عطا فرموده که جز در راه رضای او به مصرف نرسانی». آنگاه حضرت در ادامه میفرمایند: «شایسته نیست در راه به دست آوردن مال و به میراث گذاشتن آن خدا را معصیت کنی». *حق طلبکار بر انسان امام زینالعابدین علیهالسلام در مورد حق طلبکار بر انسان میفرمایند: «اما حق طلبکاری که مال خود را از تو طلب میکند، آن است که در صورت امکان تلاش کنی بدهی خود را به او بپردازی و او را به رفتوآمد و دویدن وادار نکنی؛ زیرا رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمودند: توانگری که وامش را نپردازد، نوعی ستمکار است؛ و اگر قادر به پرداخت آن نیستی، با زبانی خوش از وی مهلت بخواه؛ زیرا این عملی ناپسند است که تو مال او را در اختیار گرفته باشی و با وی بدرفتاری کنی». *حق کسی که بر تو ادعایی دارد و شاکی است امام زینالعابدین علیهالسلام در مورد حق مدعی و شاکی میفرمایند: «اما حق کسی که بر تو ادعایی دارد و شاکی است، چنانچه ادعای او درست است، حرف او را بپذیر و سخن او را رد نکن. خودت به جای قاضی حکم کن و به جای شهود، گواه او باش؛ زیرا اینگونه رفتار، حق خدا بر تو است؛ و اگر او درست نمیگوید و ادعایش باطل است با او مدارا رفتار کن، او را ازنتیجه عملش بترسان و به دینش سوگند بده و با یادآوری خداوند از خشونت بکاه. از پرگویی و بدگویی بپرهیز که به گناه او گرفتار میشوی و موجب دشمنی بیشتر او گردی؛ زیرا سخن ناروا سبب دشمنی است و سخن نیک به خیر و فضیلت میانجامد، و شر و فساد را خاموش میگرداند». *حق کسی که با تو مشورت میکند امام زینالعابدین علیهالسلام در مورد حق کسی که با انسان مشورت میکند، میفرمایند: «حق کسی که با تو به مشورت پرداخته، این است که نظر خود را صریح و روشن بیان کنی. چنان که اگر خودبه جای او بودی، همان میکردی». حضرت در ادامه میفرمایند: «اگر نتوانستی به او مشورتی بدهی، کسی را که آگاه و قابل اعتماد است به وی معرفی کن و از کمک به او دریغ نکن». *حق خردسالان امام زینالعابدین علیهالسلام درباره حق خردسالان و کودکان میفرمایند: «حق کودک و خردسال آن است که وی را مورد مهر و محبت قرار دهی و در تعلیم و ترتبیتش بکوشی و نسبت به او گذشت و پردهپوشی داشته باشی و با وی با نرمخویی و ملایمت رفتار کنی و لغزشهای کودکانهاش را نادیده بگیری». حضرت در ادامه میفرمایند: «به هر حال با وی با مدارا رفتار کن و از ستیز و لجبازی دوری جوی؛ زیرا این امر موجب رشد و کمال وی میشود». *حق کسی که به تو بدی کرده است امام زینالعابدین علیهالسلام در مورد برخورد با کسی که به انسان بدی کرده است، میفرمایند: «حق کسی که در گفتار یا کردار با تو بدی کرده، این است که اگر عمدا مرتکب آن عمل شده، بهتر است وی را ببخشایی تا کنیه و کدورت از بین برود» و اگر از روی عمد نبوده است، تو خطای او را به بدی پاسخ نده و با انتقام، به او ستم نکن و تا آنجا که مقدور است با نرمیو ملاطفت با وی رفتار کن». *حق هم کیشان امام زینالعابدین علیهالسلام در مورد حق همکیشان میفرمایند: «حق هم کیشان آن است که نسبت به آنها با حسن نیّت و مهربانی و نرمش رفتار کنی و چنانچه رفتار بدی از آنان مشاهده کردی، با آنان به مدارا رفتار کنی و محبت آنان را جلب کنی و به اصلاح کار آنها بپردازی، و از سپاسگذاری کنی». حضرت در ادامه میفرمایند: «پس درباره همه آنها دعا کن و به یاری آنها بپرداز و حرمتشان را در نظر بگیر؛ بزرگ آنها را به منزله پدر و کوچکشان را به منزله فرزند و میانسال آنها را برادر خود محسوب کن. هر کس از آنان پیش تو آمد با لطف و رحمت از وی دلجویی و چون برادر با وی رفتار کن». آموزههایی نورانی از برگهای زرین صحیفه سجادیه امام سجاد(ع)، کتاب ناطق پروردگار و خزانه رازهاست که به روشنی از مقام سرّ ذات الهی سخن میگوید. صحیفه سجادیه آن حضرت، چراغ روشنِ ایوانِ بزرگواری است و بر تمام کتاب¬های باعظمت برتری دارد و دربردارنده 54 دعاست که در زمینه¬های گوناگون عقیدتی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، تربیتی و پاره¬ای از احکام شرعی و قوانین طبیعی در قالب دعا و مناجات بیان شده است. دعا در حق فرزندان یکى از دعاهاى دلنشین صحیفه سجادیه، دعاى امام سجاد علیهالسلام درباره فرزندانش است که در بخشهایى از آن مىخوانیم: «پروردگارا! بدنها و دین و اخلاق آنها را به سلامت دار و به آنان در جان و جسم و هر آنچه برایشان مهم است، عافیت بخش. روزى آنان را به دست من گسترده ساز و آنان را نیکوکارانى پرهیزکار و بینا و شنواى حق و فرمانبردار خودت قرار ده. دعا در حق پدر و مادر امام سجاد علیهالسلام درباره پدر و مادر خویش این گونه به دعا مىنشیند: «خداوندا! مرا به پاسداشت بزرگى پدر و مادر، توفیق ده و به مهربانى و نیکى به آنان و فرمانپذیرى از آنان و خوش رفتارى با آنان، موفق بدار و اطاعت از آنان را در کام من شیرین و گوارا بگردان. دعا در طلب آمرزش گناهان امام زین العابدین علیهالسلام در یکی از دعاهای خود در صحیفه سجادیه میفرماید: «بارخدایا، ای که گناهکاران به رحمتت فریادرسی میکنند، و ای که بیچارگان به یادآوری احسانت پناه میبرند، ای که خطاکاران از بیم تو به شدت گریه میکنند، ای همدم هر وحشت زده دور از وطن، ای گشایش هراندوهگین دل شکسته، ای فریادرس هر درمانده تنها، ای مددکار هر محتاج رانده شده، تویی که رحمت و دانشت همه چیز را فرا گرفته... تویی که عفوت بر عقابت غلبه دارد، و تویی که مهرت پیشاپیش غضبت در حرکت است... و تویی که چون نعمت به کسی مرحمت کنی، چشم پاداش از او نداری... اینک منم ای پروردگارم که در پیشگاهت به خاکساری در افتادهام، منم که خطاها پشتم را گرانبار کرده، و منم که گناهان عمرم را به تباهی برده و منم که از سر جهالت تو را نافرمانی کردهام، در صورتی که تو شایسته این نبودی که من چنین کنم». اهداف تربیتی صحیفه سجادیه[2] 1. اهداف تربیتی در رابطه انسان با خدا فرجام نیک آنگاه که امام سجاد علیهالسلام در آستانه شهادت قرار گرفت، هنگام مرگ، دمى بیهوش شد و چون چشم خود را گشود، سوره واقعه و سوره فتح را خواند. سپس گفت: پینوشتها: [1] . حاج سید علی فیض الاسلام، ترجمه و شرح صحیفه کامله سجادیه، انتشارات فیض الاسلام، زمستان 1368. [ شنبه 90/9/12 ] [ 7:55 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
قیام بزرگ عاشورا ماندگارترین نهضت اسلامى است که در محرم سال 61 قمرى روى داده است. این نهضت داراى دو مرحله بود. برهه نخست، آفرینش و شکلگیرى و جهاد و جانبازى و دفاع از کرامت اسلامى و دعوت به اقامه عدل و احیاى دین محمدى و سنت و سیره نبوى و علوى بوده که به رهبرى امام حسین علیه السلام از نیمه ماه رجب سال 60 هجرى آغاز و در دهم محرم سال 61 هجرى به فرجام رسید. مرحله دوم، دوره پیام رسانى و تثبیت ارزشهاى نهضت و عرصه جهاد فرهنگى و تبیین آرمانهاى آن قیام مقدس بود که به رهبرى امام علىبنالحسین علیهما السلام تداوم یافت. امامت شیعه و رهبرى نهضت کربلا در عصرى به امام سجاد علیه السلام منتهى گشت که او به همراه نزدیکترین افراد خاندان آل على علیهم السلام به اسارت مىرفتند. آل على علیهم السلام آماج تیرهاى ستم و تهمت و افترائات سیاستمداران بنىامیه قرار داشتند، ارزشهاى دینى دستخوش تحریف و تغییر امویان قرار گرفته، روحیه شجاعت و حمیت اسلامى و باورهاى دینى مردم سست، احکام دینى بازیچه نالایقان اموى شده، خرافه گرى رواج یافته، روحیه شهامت وشهادت طلبى در زیر شلاق و شکنجه و ارعاب امویان محو گشته بود. سختگیرىهاى بىحد و حصر، مصادره اموال و تخریب خانههاى آلهاشم، محروم ساختن آنها از امتیازات جامعه اسلامى، جلوگیرى مردم از هرگونه ارتباط با خاندان وحى و به انزوا کشاندن امام معصوم علیه السلام از مهمترین سیاستهاى حاکمان اموى در مبارزه با اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام بوده است. [3] امام زینالعابدین علیه السلام در چنین عصر و جوى رسالت و پیامبرى خود را آغاز کرد. در صورتى که تنها سه تن پیرو واقعى داشت.[4] حرکت جهاد فرهنگى و پرورش شخصیتها را در دستور کار خود قرار داد و با یک حرکت عمیق و دامنهدار به ایفاى نقش پیشوایى خود پرداخت این رویکرد امام سجاد علیه السلام زمینه ساز انقلاب فرهنگى امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام گشت. از این رو برخى از نویسندگان، آن حضرت را «باعث الاسلام من جدید» نامیدند.[5] از مدینه تا کربلا با پدر در طول مسیر مکه تا نینوا، امام سجاد علیه السلام همراه کاروان امام حسین علیه السلام بوده است. که پس از گذشتن از یکی از منازل بین راه حضرت در حالی که بر پشت اسب خود در حال حرکت بودند چند لحظه به خواب رفتند بعد که بیدار شدند فرمودند : «انا لله و انا الیه راجعون والحمدالله رب العالمین » و آن را دو یا سه بار تکرار کردند. پس فرزندشان علی بن الحسین به سوی ایشان روی کرده، عرض کرد: برای چه حمد خدای را بجای آوردید و استرجاع نمودید؟ (یعنی کلمه شریف «انا لله و انا الیه راجعون » را گفتند) حضرت فرمودند: پسرم من کمی به خواب رفتم. شخصی که به اسبی سوار بود در پشت اسب این کلام را برای من می گفت: «این قوم سیر می کنند و قاصد مرگ هم به سوی آنها حرکت می کند. » من هم دانستم خبر مرگ ابلاغ شده است. فرزندشان علی به بابا عرض کرد: پدر جانم خداوند به شما بدی نرساند، آیا ما بر حق نیستیم؟ حضرت فرمودند: بلی، قسم به خدایی که بازگشت همه بندگان به سوی اوست. علی بن الحسن جواب داد: بنابراین ما در حالی که بر حقیم، نسبت به مرگ هیچ باکی نداریم. امام حسین علیه السلام به او فرمودند: خداوند به تو بهترین جزای خیری که از پدری به فرزندش می رسد، عنایت فرماید: این قضیه پس از کوچ کردن از منزل « قصر بنی مقاتل » نقل شده است و منزل «ثعلبیه » با تفاوتی مختصر نیز گزارش شده است « مقتل الحسین » تالیف خوارزمی، جلد 1، صفحه 226، و برای تحقیق مراجعه کنید به موسوعه کلمات الحسین علیه السلام، اعداد معهد تحقیقات باقر العلوم علیه السلام صفحه 344 الی 368 و برای تحقیق بیشتر مراجعه به باقر العلوم، صفحه 395 الی 397) آری، این تنها خبری است که از برخورد حضرت علی بن الحسین علیه السلام با پدر در این راه طولانی در دست داریم؛ اما آیا این علی بن الحسین علیه السلام حضرت سجاد علیه السلام می باشند یا برادر بزرگوارشان حضرت علی اکبر، که در کربلا به شهادت رسیدند؟ هیچ معلوم نیست آنچه در روایت آمده « قال له ابنه علی » است یا «فاقبل الیه ابن علی بن الحسین ». به هر حال تا قبل از شهادت پدر گزارش دیگری که از حضرت سجاد _ علیه السلام _ در اسناد آمده این است که: علی بن زید از حضرت نقل می کند که ما با حضرت امام حسین علیه السلام خارج شدیم پس در هیچ منزلی نزول نفرمود و از هیچ منزلی کوچ نکرد مگر اینکه از «یحیی بن زکریا » و کشته شدن او یادی به میان می آورد. و یک روز فرمودند: از پستی دنیا نزد خداوند این که سرِ _ یحیی بن زکّریا هدیه شد به زن بد کاره ای از زنهای بد کاره بنی اسرائیل _ اما سر اینکه چرا حضرت حسین علیه السلام مرتب از کشته شدن حضرت یحیی بن زکّریا یاد می کرده اند، در نوبت دیگری آمده است . از این حدیث به خوبی بدست می آید که حضرت علی بن الحسین _ علیه السلام _ دائماً در کنار پدر بوده و در طول این سفر در خدمت ایشان قرار داشته و حتی سخنان پدر را نیز به خاطر سپرده است. شاید از همین جا بشود استفاده کرد که مریضی حضرت سجاد _ علیه السلام _ در طول مسیر اتفاق نیفتاده است ولی به هر حال به شکل دقیق زمان و مکان عروض بیماری حضرت در تاریخ ذکر نشده است چه اینکه راجع به علت بیماری حضرت مطلب مستندی در تاریخ وجود ندارد. [6] امام سجاد علیه السلام در شب عاشورا از حضرت زین العابدین علیه السلام نقل شده است که من با پدرم بودم، در شبی که در صبح آن به شهادت رسید، پس حضرت به اصحابش فرمودند: این شب است، شما آن را به عنوان محمل برای خود برگزینید و از سیاهی آن برای رفتن استفاده کنید، چرا که این قوم فقط من را اراده کرده اند و اگر من را بکشند با شما کاری ندارند. و شما از نظر من در وسعت و حلیّت می باشید (و من بیعت خود را از شما برداشتم.) آنان گفتند: نه قسم به خدا، این هرگز رخ نخواهد داد. حضرت فرمودند: هر آینه شما فردا همگی کشته خواهید شد و هیچکس از شما باقی نمی ماند. آنان گفتند: حمد خدای را، که مارا به کشته شدن با شما شرافت بخشید. سپس حضرت دعا کرد و به آنان فرمودند: سرهایتان را بلند کنید و نظاره کنید. آنان نیز مشغول نظاره مواضع و منازل خود در بهشت شدند و حضرت به آنان می فرمودند: این منزل توست ای فلانی، این قصر توست یا فلان، و این درجه توست ای فلان. پس مردان از اصحاب با سینه خود به استقبال نیزه و شمشیر می رفتند، چرا که می خواستند در بهشت برسند. این حدیث مبارک حاکی از حضور حضرت سجاد علیه السلام در جمع اصحاب و شنیدن کلام پدر و دیدن مقام ملکوتی اصحاب در بهشت است، با نقلهای مختلف دیگری نیز آمده است. (برای تحقیق بیشتر مراجعه کنید: موسوعه کلمات الحسین علیه السلام، اعداد معهد تحقیقات باقر العلوم، صفحه 395 الی 397 و صفحه 401.) تنها قضیه دیگری که از حضرت علی بن الحسین علیه السلام امام سجاد، در ارتباط با شب عاشورا نقل شده، مسئله شنیدن اشعاری است که پدرشان قرائت می کردند و باعث ناراحتی شدید ایشان می شود خود را کنترل کردند و این در حالی بوده است که حضرت مریض بوده و عمه شان حضرت زینب _ سلام الله علیها _ از ایشان پرستاری می کرده است. [7] امام سجاد علیه السلام در روز عاشورا در زمینه وضعیت جسمانی حضرت سجاد علیه السلام در روز عاشورا نقلهای تاریخی متفقند که آن حضرت در این روز دچار بیماری شدیدی بودند، به صورتی که مطلقاً از امکان حضور در نبرد برخوردار نبوده و در خیمه مخصوص استراحت می کردند و حضرت زینب سلام الله علیها مرتب از ایشان پرستاری می نموده اند و حالشان طوری بوده که حتی نمی توانستند در مقابل پای پدر بایستند. اولین نقل قولی که از حضرت علی بن الحسین علیه السلام _ در روز عاشورا انجام شده این است که حضرت فرمودند: چون سپاه دشمن به دست حضرت حسین علیه السلام رو نمود. آن حضرت دستش را بلند نموده و عرض کرد: «اللهم انت ثقتی فی کلَ رب. . . » تا آخر دعای بلند و ملکوتی حضرت حسین علیه السلام نقل قول دیگری که از حضرت سجاد علیه السلام در روز عاشورا رسیده، مربوط به قصه تناول یک سیب از طرف پدرشان است. نقل قولی از حضرت که امام سجاد علیه السلام می فرمایند: از او شنیدم که این را ساعتی قبل از شهادتش می فرمود. همچنین حضرت زین العابدین علیه السلام فرموده اند: چون که امر بر حضرت حسین بن علی بن ابی طالب سخت شد کسانی که با او بودند به او نگریستند پس حضرتش به خلاف همه آنان بود. چرا که آنان هر چه امر مشکلتر و سخت تر می شد، رنگشان تغییر می کرد و ارکان بدنشان می لرزید و قلوبشان فاتف بود. ولی امام حسین علیه السلام و بعضی از همراهانش که از خصائص اصحاب او بودند، رنگهایشان می درخشید و اعضاء و جوارحشان آرام می گرفت و نفوسشان از حالت آرامش برخوردار بود. پس بعضی از آنان به بعض دیگر گفتند که: نگاه کنید ابداً از مرگ باکی ندارد. و سپس حضرت سجاد علیه السلام سخنان گوهر بار پدر را خطاب به اصحابش نقل می کنند. (برای مطالعه بیشتر مراجعه کنید به «موسوعه کلمات الحسین » اعداد و عهد تحقیقات باقرالعلوم صفحه 497) همچنین از حضرت زین العابدین علیه السلام روایت شده است که فرمودند: پدرم در روزی که کشته شد، در حالی که خونها { از بدنش } می جوشید من را به سینه چسبانید و فرمودند: «ای پسرم، از من حفظ کن دعایی را که فاطمه صلوات الله علیها من را تعلیم نمود و رسول الله صلی الله علیه و آله او را تعلیم کرده بود و جبرئیل به پیامبر در حاجتها و امور مهم و غم و غصه ها تعلیم داده بود و همچنین در امور مهمی که از آسمان نازل می شود و کارهای بزرگ و سهمگین؛ فرمود بخوان: بحق یس والقرآن الحکیم، و بحق طه و القرآن العظیم، یا من یقدر علی حوائج السائلین، یا من یعلم ما فی الضمیر، یا منفّس ان المکروبین، یا راحم الشیخ الکبیر، یا رازق الطفل الصغیر، یا من لا یحتاج الی التفسیر، صلی علی محمد و آل محمد و افعل بی کذا و کذا » و بالاخره آخرین مطلبی که از حضرت زین العابدین علیه السلام در روز عاشورا تا قبل از شهادت حضرت امام حسین علیه السلام نقل شده است مربوط به آخرین وداع ایشان با پدرشان می باشد. [8] شاهد واقعه در زمینه حضور امام سجاد علیه السلام در نهضت حسینى جاى تردیدى نیست. امّا از صحنههاى اجتماعى و سیاسى امام سجاد علیه السلام در برهه آغازین نهضت، آگاهىهاى زیادى از تاریخ به دست نمىآید، یعنى از نیمه رجب، نقطه آغاز نهضت کربلا تا شب دهم محرم، آخرین شب حیات امام حسین علیه السلام هیچگونه گزارشى در منابع تاریخى به چشم نمىخورد؛ آنچه که هست از این تاریخ به بعد است.[9] اولین صحنه گزارش شده حیات اجتماعى و سیاسى امام زینالعابدین علیه السلام در قیام حسینى، مربوط به شب عاشورا است. او خود مىگوید: شامگاه شب عاشورا پدرم یاران خود را به نزد خویش فراخواند. من در حالى که بیمار بودم نیز خدمت پدر رفتم تا گفتار او را بشنوم. پدرم فرمودند: خدا را ستایش مىکنم و در تمام خوشى و ناخوشى او را سپاس مىگویم.... من یارانى بهتر و با وفاتر از اصحاب خود سراغ ندارم و اهل بیتى فرمانبردارتر و به صلهرحم پاىبندتر از اهلبیتم نمىشناسم. خداوند شما را جزاى نیک عنایت کند. من مىدانم که فردا کار ما با اینان به جنگ خواهد انجامید. من به شما اجازه مىدهم و بیعت خود را از شما بر مىدارم تا از سیاهى شب براى پیمودن راه و دور شدن از محل خطر استفاده کنید و هر یک از شما دست یک تن از اهلبیت مرا بگیرید و در شهرها پراکنده شوید تا خداوند فرج خویش را برایتان مقرر دارد. این مردم تنها مرا مىخواهند و چون بر من دست یابند با شما کارى ندارند».[10] امام علىبنالحسین علیهما السلام در آن شب که بیمار نیز بود، شب غریبى را سپرى مىکرد. و با چشمان خویش عظمت روح حسینبنعلى علیهما السلام و شهامت و وفادارى اصحاب را دید و خود را براى روزهاى واپسین آماده مىساخت. در صحنه دیگر از آن شب مىخوانیم که امام سجاد علیه السلام مىفرماید: «شبى که بامداد آن پدرم کشته شد من بیمار بودم و عمهام زینب پرستار من بود. پدرم در حالى که این بیتها را زمزمه مىکرد نزد من آمد: یا دهر افٍّ لک من خلیل کَمْ لَکَ فى الاشراق و الأَصیل من طالبٍ و صاحبٍ قتیل و الدّهر لایقَنُع بالبدیل و انّما الأمر الى الجلیل و کلُّ حىٍّ سالکُ سبیل[11]من مقصود پدرم را از خواندن این بیتها دریافتم و گریه گلویم را گرفت امّا گریه خود را باز داشتم و دانستم که مصیبت فرود آمده است».[12] رزم زینالعابدین در میدان کربلا تقریباً همه مورخان بر این باورند که امام سجاد علیه السلام در صحنه کربلا بیمار بود و این بیمارى نیز حکمت و مصلحت الهى براى امت اسلام بوده تا در سایه آن وجود حجت خداوند در زمین حفظ شود و امر خلافت و وصایت رسول صلی الله علیه و آله تداوم یابد. و به همین دلیل در میدان رزم کربلا حضور نیافت.[13] او تنها بازمانده مرد از خاندان حسین علیه السلام بود که از کربلا زنده باز گشت تا پرچمدار هدایت امّت باشد. ولى در برخى از منابع از جهاد و مبارزه امام در میدان کربلا و مجروحیتوجانبازى آن حضرت سخن به میان آمده است. فضیلبنزبیر اسدى کوفى، از یاران امام محمد باقر علیه السلام و امام جعفر صادق علیه السلام در کتاب خود «تسمیة من قتل من اهل بیته و شیعته»[14] مىنویسد: «کان علىبنالحسین علیهما السلام علیلاً و ارتثّ یومئذٍ و قد حضر بعض القتال، فدفع اللَّه عنه و اخذ معالنساء».[15] امام علىبنالحسین علیهما السلام در حالى که بیمار بود در برههاى از جنگ کربلا حضور یافت و به مبارزه پرداخت تا مجروح شد و پیکر مجروح وى را از معرکه بیرون آوردند. آنگاه خداوند شر دشمن را از وى بازداشت و به همراه زنان به اسیرى برده شد.لغت شناسان مىگویند واژه «ارتث» بدان معنا است که شخصى در میدان رزم جنگید و سپس مجروح شد و بر زمین افتاد و در حالى که جان داشت او را از معرکه بیرون بردند.[16] وداع با پدر در روز عاشورا چون کار در روز عاشورا بر حضرت حسین علیه السلام سخت شد و تنهای تنها ماند نگاهی به خیمه های خالی برادرانش انداخت . سپس به سراغ خیمه های بنی عقیل رفت، آن را هم خالی یافت، و بعد به سوی خیمه های اصحابش رفت و احدی از آنان را در آن نیافت و در حالی که می فرمودند: «لا حول وَ لا قُوه الا بالله العلی العظیم » به سراغ خیمه فرزندش زین العابدین علیه السلام آمد و او را دید که بر روی قطعه ای از پوست به پشت خوابیده است، زینب علیها سلام به پرستاری او مشغول است. چونکه حضرت علی بن الحسین علیه السلام به پدر نگریست خواست به پا خیزد، ولی به خاطر شدت مرض نتوانست و لذا به عمه اش فرمودند: «من را به سینه خود تکیه بده چرا که این پسر رسول خداست که می آید، از این رو حضرت زینب پشت سر ایشان نشست و او را به سینه گرفت و حضرت حسین علیه السلام شروع کرد به پرسیدن احوال او و ایشان مرتب حمد خداوند را به جای می آورد، پس عرض کرد: پدرجان امروز با این منافقین چه کردی؟ » حضرت حسین علیه السلام فرمودند: ای پسرم، شیطان بر آنان مسلط شد،آنان خدا فراموش نمودند و آتش جنگ بین ما و ایشان که خدا لعنتشان کند شعله ور شد، تا اینکه زمین از خون ما و ایشان لبریز گردید. حضرت علی بن الحسین - علیه السلام- عرض کرد: عمویم عباس کجاست؟ پس چونکه از عمویش پرسید گریه راه گلوی حضرت زینب را بند آورد و شروع کرد به نگاه کردن به برادرش که چگونه پاسخ ایشان را می دهد چرا که او را به شهادت عمویش عباس خبر نداده بود، زیرا می ترسید مرضش شدیدتر شود. پس حضرت حسین علیه السلام فرمودند: ای پسرم، عمویت کشته شد و در کنار فرات دستانش را قطع کردند. » پس علی بن الحسین گریه شدیدی نمود تا از حال رفت و چونکه بحال آمد باز از یک یک عموها می پرسید و امام حسین علیه السلام پاسخ می دادند: «که کشته شد » حضرت پرسید: برادرم علی کجاست و حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه و زهیر بن قین؟ امام حسین علیه السلام فرمودند:ای پسرم، بدان که در خیمه ها جز من و تو مرد زنده ای وجود ندارد و اینها که از آنان سئوال می کنی همگی کشته شده و پیکر آنان روی زمین افتاده است. » در این هنگام علی بن الحسین علیه السلام در حالی که به شدت می گریست به عمه اش فرمودند: ای عمه جان شمشیر و عصا برایم بیاورید. پدرش به او فرمودند: «با آنها چه می کنی؟ » جواب داد:می خواهم با تکیه بر عصا به میدان جنگ بروم و از فرزند رسول خدا دفاع کنم ،چرا که بعد از او خیری در زندگی نیست. حضرت امام حسین علیه السلام او را از این کار منع نمود و او را به سینه خود چسبانید و به او فرمودند: ای پسرم، تو پاک ترین فرزندان و با فضیلت ترین عترت من تو هستی ، تو جانشین من می باشی برای سرپرستی اطفال و زنان چرا که آنان غریبانی هستند که آنان را ذلّت و یتیمی و بد گوئی دشمنان و ناگواری روزگار احاطه کرده. هر گاه صدای آنها به گریه بلندشد آنان را ساکت کن، و اگر وحشت کردند آنان رادلداری ده، و پریشانی آنها را با کلام نرم آرامش بخش خود آرام نما،. چرا که از مردانشان جز تو کسی نمانده است که به او انس بگیرند و ناراحتی وغم و غصه خود را به او بگویند. سپس حضرت امام حسین -علیه السلام- حضرت سجاد -علیه السلام- را به دست خود محکم گرفتند و به بالاترین صدایشان فریاد بر آوردند که «ای زینب، و ای ام کلثوم و ای سکینه و ای رقیّه و ای فاطمه، سخن مرا بشنوید و بدانید این فرزند من جانشین و خلیفه من بر شماست و او «مفترض الطاعه »و اطاعتش واجب است . سپس به فرزندش فرمودند: ای فرزندم، سلام مرا به شیعیانم برسان و به آنان بگو: پدرم غریبانه از دنیا رفت، پس برای او گریه کنید و او شهید گشت. البته در سند دیگر که در بحار الانوار نقل شده است چنین آمده که: هنگامیکه حضرت حسین علیه السلام به چپ و راست نگاه کرد و کسی از اصحابش ندید، علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام خارج شد و از شدت بیماری قدرت نداشت شمشیر خود را حمل کند و ام کلثوم از پشت سر او را صدا زد: فرزندم برگرد. حضرت هم می فرمودند: «عمه جان، مرا بگذار تا در جلوی فرزند رسول خدا جنگ کنم. » بدان حال امام حسین علیه السلام فرمودند: ای ام کلثوم، او را بگیر تا زمین از نسل آل محمد صلی الله علیه و آله خالی نماند. » [17] بیماری در کربلا در اسناد تاریخی از زمان عروض بیماری حضرت زین العابدین (علیه السلام) خبر صریحی وجود ندارد آنچه به صورت قطعی می توان ادعا کرد بیمار بودن حضرت در شب عاشورا است و این بیماری نیز به گونه ای نبوده که حضرت را از حضور در جمع اصحاب مانع شود. حضرت می توانستند بنشینند و در جمع حاضر باشند و یا رفتار پدر را تحت نظر داشته و کلام او را بشنوند و به گریه افتاده و سکوت کنند. علی بن الحسین (علیه السلام) فرمودند: (هنگامی که پدرم نزدیک مغرب در شب عاشورا اصحاب را جمع کرد برای اینکه آنها را مرخص کند.) من نزدیک او شدم تا آنچه را برای آنها می گوید بشنوم و « من در آن هنگام مریض بودم »، پس شنیدم که پدرم به اصحابش می فرمود. . . . همچنین نقل شده که حضرت سجاد (علیه السلام) فرمودند « من در آن شبی که پدرم در صبحش به شهادت رسید نشسته بودم. «و عمّه ام حضرت زینب نزد من مشغول پرستاری من بود »، در این هنگام پدرم در پنهانی از اصحابش کناره گرفت و نزد او «جون » بنده ابوذر غفاری بود و او شمشیرش را اصلاح می کرد و پدرم اشعاری را قرائت می کرد. آن اشعار را دو بار یا سه بار تکرار کرد تا آنکه من آن را فهمیدم و آنچه را می خواست، دانستم. پس گریه راه گلویم را بند آورد. اشکهایم را پاک کردم و سکوت اختیار کردم و دانستم که بلا، نازل شده است. ولی عمه ام هم آنچه من شنیدم شنید و او زن است و زنها دارای رقّت قلب و جزع می باشند، پس نتوانست خود را کنترل کند تا آخر حدیث شریف که مفصل داستان برخورد حضرت زینب با امام حسین علیه السلام و غش کردن حضرت زینب و بهوش آوردن ایشان و کلام امام حسین علیه السلام با خواهر، از طرف حضرت سجاد (علیه السلام) نقل می شود و سپس می فرماید: بعد پدرم حضرت زینب را آورد تا او را کنار من به زمین نشانیده. (جهت مطالعه مفصل این قضیه رجوع کنید به تاریخ طبرسی جلد 3، صفحه 316 و یا الارشاد، شیخ مفید، صفحه 232 ). بنابراین حضرت فقط در شب عاشورا مریض بوده اند و البته این مرض در روز عاشورا به خصوص در هنگام وداع آخرین با پدر به شدت رو به وخامت گذاشته و حال جسمانی حضرت در آن موقع بسیار وخیم گزارش شده است که دیگر حتی توانایی نشستن هم نداشته اند. مرحوم علامه مجلسی در بحار الانوار از کتاب (المقتل) احمد بن حنبل نقل میکند که سبب بیماری امام سجاد علیه السلام در کربلا این بود که گوشه ای از یک زره دستش را مجروح کرد. این مطلب را نمیتوان قطعا رد یا قبول کرد ولی به هر حال با توجه به ضرورت ادامه حیات حضرت امام زین العابدین علیه السلام بعد از پدر بزرگوارش، حکمت الهی اقتضا می کرد تا او در هنگامه نبرد در روز عاشورا، مریض باشد. [18] امام سجاد علیه السلام و بیان مصیبت کربلا امام سجاد روزی در بازار شام با منهال بن عمرو الطائی که از شیعیان او بود برخورد کرد. (بعضی هم گفته اند این ملاقات بعد از خطبه حضرت سجاد علیه السلام در مسجد دمشق بوده است.) بازتاب خطبه حضرت در شام علاوه بر سخنانی که حضرت سجاد علیه السلام با استناد به قرآن کریم فرمود و حقیقت را آشکار کرد ، حضرت زین العابدین علیه السلام وقتی با یزید روبرو شد - در حالی که از کوفه تا دمشق زیر زنجیر بود - فرمود : ای یزید ، به خدا قسم ، چه گمان می بری اگر پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله ما را به این حال بنگرد ؟ این جمله چنان در یزید اثر کرد که دستور داد زنجیر را از آن حضرت برداشتند ، و همه اطرافیان از آن سخن گریستند . فرصت بهتری که در شام به دست امام چهارم آمد ، روزی بود که خطیب رسمی بالای منبر رفت و در بدگویی علی علیه السلام و اولاد طاهرینش و خوبی معاویه و یزید داد سخن داد . امام سجاد علیه السلام به یزید گفت : به من هم اجازه می دهی روی این چوبها بروم و سخنانی بگویم که هم خدا را خشنود سازد و هم برای مردم موجب اجر و ثواب باشد ؟ یزید نمی خواست اجازه دهد ، زیرا از علم و معرفت و فصاحت و بلاغت خانواده عصمت علیهم السلام آگاه بود و بر خود می ترسید . مردم اصرار کردند . ناچار یزید قبول کرد . امام چهارم علیه السلام پای به منبر گذاشت و آنچنان سخن گفت که دلها از جا کنده شد و اشکها یکباره فرو ریخت و شیون از میان زن و مرد برخاست . خلاصه بیانات امام علیه السلام چنین بود : "ای مردم شش چیز را خدا به ما داده است و برتری ما بر دیگران بر هفت پایه است . علم نزد ماست ، حلم نزد ماست ، جود و کرم نزد ماست ، فصاحت و شجاعت نزد ماست ، دوستی قلبی مؤمنین مال ماست . خدا چنین خواسته است که مردم با ایمان ما را دوست بدارند ، و این کاری است که دشمنان ما نمی توانند از آن جلوگیری کنند" . سپس فرمود : "پیغمبر خدا محمد صلی الله علیه و آله از ماست ، وصی او علی بن ابیطالب از ماست ، حمزه سید الشهداء از ماست ، جعفر طیار از ماست ، دو سبط این امت حسن و حسین علیهما السلام از ماست ، مهدی این امت و امام زمان از ماست " . سپس امام خود را معرفی کرد و کار به جایی رسید که خواستند سخن امام را قطع کنند ، پس دستور دادند تا مؤذن اذان بگوید . امام علیه السلام سکوت کرد . تا مؤذن گفت : اشهد ان محمدا رسول الله . امام عمامه از سر برگرفت و گفت : ای مؤذن تو را به حق همین محمد خاموش باش . سپس رو به یزید کرد و گفت : آیا این پیامبر ارجمند جد تو است یا جد ما ؟ اگر بگویی جد تو است همه می دانند دروغ می گویی ، و اگر بگویی جد ماست ، پس چرا فرزندش حسین علیه السلام را کشتی ؟ چرا فرزندانش را کشتی ؟ چرا اموالش را غارت کردی ؟ چرا زنان و بچه هایش را اسیر کردی ؟ سپس امام علیه السلام دست برد و گریبان چاک زد و همه اهل مجلس را منقلب نمود . براستی آشوبی به پا شد . این پیام حماسی عاشورا بود که به گوش همه می رسید . این ندای حق بود که به گوش تاریخ می رسید . یزید در برابر این اعتراضها زبان به طعن و لعن ابن زیاد گشود و حتی بعضی از لشکریان را که همراه اسیران آمده بودند - بظاهر - مورد عتاب و سرزنش قرار داد . سرانجام بیمناک شد و از آنان روی پوشید و سعی کرد کمتر با مردم تماس بگیرد . به هر حال ، یزید بر اثر افشاگریهای امام علیه السلام و پریشان حالی اوضاع مجبور شد در صدد استمالت و دلجویی حال اسیران برآید . از امام سجاد علیه السلام پرسید : آیا میل دارید پیش ما در شام بمانید یا به مدینه بروید ؟ امام سجاد علیه السلام و زینب کبری علیها السلام فرمودند : میل داریم پهلوی قبر جدمان در مدینه باشیم . خطبه تاریخی حضرت سجاد علیه السلام تاثیر عمیقی بر مردم شام بر جا گذاشت. در روایتی از ابن باقی چنین آمده که پس از این خطبه، مردم گریه و شیون می کردند. مردم حاضر در مسجد که از بزرگان شهر و ارکان حکومت یزید هم جزوشان بودند، به شدت تحت تاثیر این بیانات قرار گرفتند و زمینه بیداری آنان فراهم شد. در همان مجلس عده ای زبان به اعتراض گشودند و وقتی یزید خواست نماز بگزارد، عده ای با او نماز نخواندند و پراکنده شدند. به علاوه، وضع عمومی شهر به گونهای شد که یزید به ناچار در مقابل درخواست بازماندگان حادثه کربلا که می خواستند برای مصائب امام حسین علیه السلام عزاداری کنند، تسلیم شد و جایی را به نام « دارالحجاره » برای آنها اختصاص داد و آنها هفت روز به اقامه ماتم پرداختند. ذکر حسین علیه السلام کم کم همه شهر را فرا گرفت، تا جایی که یزید قرآن را به قسمتهای کوچک تقسیم کرد و بین مردم توزیع کرد تا قرآن بخوانند و توجهشان از حسین علیه السلام منصرف شود، ولی هیچ چیز نمیتوانست آنها را منصرف سازد. یزید که اوضاع را نامناسب دید تصمیم به انتقال کاروان اسرا به مدینه گرفت. از دیگر آثار این خطبه این بود که یزید در رفتار خود با اهل بیت و به ویژه امام زین العابدین علیه السلام تجدید نظر کرد. او که در ابتدا تصمیم داشت سر مبارک حضرت سیدالشهدا علیه السلام را تا چهل روز بر بالای مناره مسجد جامع شهر نگه دارد، دستور داد آن را پایین آورند و با احترام کامل به قصر ببرند. ثانیاً محل سکونت اهل بیت را عوض کرد و به آنها محبت نمود . ثالثاً گناه قتل سید الشهدا را به گردن ابن زیاد انداخت و او را لعن و نفرین کرد و گفت:« اگر من بودم، هرگز حسین را نمیکشتم.» البته همه این حرفها منافقانه بود و با هدف کنترل اوضاع اجتماعی؛ چرا که وقتی ابن زیاد به دمشق آمد، یزید او را احترام کرد و کنار دست راست خود نشاند و با او شراب خورد. [ شنبه 90/9/12 ] [ 7:53 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
خطبه حضرت در مدینه پس از آنکه بشیر بن حذلم، خبر رسیدن کاروان خاندان امام حسین علیه السلام را به مردم مدینه اعلام کرد، و مردم یکپارچه گریان به استقبال کاروان شتافتند، امام سجاد علیه السلام با دست خود آنها را ساکت کرد. آنگاه چنین خطبه خواند: « سپاس خداوندی راست که پرودگار دو جهان است و فرمانروای روز جزا و آفریننده همه مخلوقات. خداوندی که عقلها قدرت درکش را ندارند، و رازهای پنهان، نزد او آشکار است. خداوند را به خاطر سختیهای روزگار و داغهای دردناک و مصیبتهای بزرگ و سخت و اندوه آوری که به ما رسید، سپاس میگزارم. حمد خدای را که ما را با مصیبتهای بزرگ و حادثه بزرگی که در اسلام واقع شد، آزمود. ای مردم، اباعبدالله و عترت او کشته شدند و زنانش اسیر، و سر مقدس او را بالای نیزه در شهرها گرداندند، و این مصیبتی است که نظیر و مانندی ندارد. ای مردم! پس از این مصیبت، کدام یک از مردان شما دلشاد خواهد بود؟ کدام دلی است که از غم و اندوه خالی بماند و کدام چشمی که از ریختن اشک خودداری کند؟ در صورتی که هفت آسمان بر او گریستند و ارکان آسمانها به خروش آمد، زمین نالید و درختان و ماهیان و امواج دریاها و فرشتگان مقرب و همه اهل آسمانها در این مصیبت عزادار شدند. ای مردم! کدام دلی است که از کشته شدن حسین علیه السلام نشکند؟ کدام چشمی که بر او نگرید و کدام گوشی که بتواند این مصیبت بزرگ را که بر اسلام وارد شده است، بشنود و کر نشود؟ ای مردم! ما را پراکنده ساختند و از شهرهای خود دور کردند، گویا اهل ترکستان یا کابل باشیم! بی آنکه مرتکب جرم و گناهی شده یا تغییری در دین اسلام داده باشیم. چنین برخوردی را از گذشتگان به یاد نداریم و این جز بدعت چیز دیگری نیست. به خدا قسم اگر پیغمبر اکرم صل الله علیه وآله به جای سفارش به رعایت حال ما خاندانش، فرمان میداد با ما جنگ کنند، بیش از این نمی توانستند کاری بکنند. انالله و اناالیه راجعون. مصیبت ما چه بزرگ و دردناک و سوزاننده و سخت و تلخ و دشوار بود. از خدای متعال خواهانیم که در برابر این مصائب به ما اجر و رحمت عطا کند؛ زیرا او قادر و انتقامگیرنده است.» [21] تصمیم یزید بر قتل امام علیه السلام پس از واقعهی کربلا، یزید تصمیم گرفت امام سجاد علیه السلام را نیز از میان بردارد. به همین دلیل در ملاقاتهایی که در کاخ خود با او و سایر اسرا داشت، منتظر بود از او حرفی بشنود که بهانهای برای قتلش باشد. زمان شهادت امام سجاد علیه السلام همان طور که در روز تولد حضرت زین العابدین علیه السلام در بین مورّخین اختلاف است، در روز و سال شهادت او نیز اختلاف وجود دارد. آخرین شب زندگانی حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند: شهادت روز شهادت امام سجاد نیز 18 ، 22 و 25 محرم نقل شده که روز 25 از شهرت بیشتری برخوردار است. محل دفن امام سجاد علیه السلام حضرت زین العابدین علیه السلام پس از تشییع باشکوه مردم مدینه، در بقیع که قبور بسیاری از اولیاء خداوند، همسران پیامبر، فاطمه بنت اسد و بسیاری از صحابه گرانقدر پیامبر و تعدادی از شهدای صدر اسلام در آن قرار دارد، در کنار مرقد مطهر حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام، عموی بزرگوارش، مدفون گردید. قاتل امام سجاد علیه السلام حضرت علی بن الحسین علیه السلام در زمان خلافت ولید بن عبدالملک به شهادت رسید. مردم مدینه و اندوه شهادت امام سجاد علیه السلام خبر شهادت حضرت زین العابدین علیه السلام که با عملکرد انسانی و الهی خود، همگان را مجذوب خود کرده و با مجاهدت سی و پنج ساله خود، تصویری منور و متعالی از امامت در ذهن جامعه اسلامی ترسیم کرده بود، به سرعت در شهر پیچید و همه برای تشییع جنازه او حاضر شدند. پینوشتها: [1]. الارشاد، ج 2، ص 138؛ الطبقات، ج 5، ص 221؛ اعیان الشیعه، ج 1، ص 628. [ شنبه 90/9/12 ] [ 7:53 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
على بن الحسین بن على بن ابى طالب، مشهور به سجاد(ع)، چهارمین امام شیعه است که بنا به قول مشهور در سال 38 هجرى متولد گردید و در سال 94 با سمى که از طرف ولید بن عبد الملک به او داده شد، به شهادت رسید. (1) اگر تولد امام در سال 38 هجرى باشد، آشکار است که امام، بخشى از حیات امام على(ع)و نیز دوران امامت امام مجتبى و امام حسین(ع)را درک کرده و ناظر تلاش معاویه براى تحت فشار گذاشتن شیعیان در عراق و دیگر نقاط بوده است. اما برخى از نویسندگان با توجه به اخبارى که در جریان واقعه طف نقل شده، سن امام را کمتر از آنچه مشهور است، دانسته و تولد امام را در حدود سال 48 گفتهاند. این اخبار حاکى از آن است که پس از شهادت امام حسین(ع)و یارانش، افرادى قصد به شهادت رساندن امام سجاد(ع) را داشتهاند، اما عدهاى به سبب نابالغ بودن آن حضرت از قتل وى جلوگیرى کردند. حمید بن مسلم، که خود در کربلا حضور داشته، مىگوید: شمر براى کشتن امام سجاد آمد، اما من با استناد به اینکه او کودک است، از کشته شدن او جلوگیرى کردم. (2) همچنین نقل شده که وقتى عبید الله تصمیم به قتل امام سجاد(ع)گرفت، از برخى خواست تا علایم بلوغ را در او جستجو کنند. وقتى آنها شهادت به بلوغ او دادند، حکم قتل او را صادر کرد. اما امام با گفتن این سخن که اگر تو مدعى«قرابت»با خاندان پیامبر(ص)هستى(به عنوان نوه ابو سفیان!)مىباید مردى را به همراهى این زنان تا مدینه بفرستى، ابن زیاد را در شرایطى قرار داد تا از تصمیم کشتن وى منصرف شود. (3) در خبر دیگرى آمده است که حضرت زینب - سلام الله علیها - از کشته شدن امام سجاد(ع)جلوگیرى کرد و فرمود: اگر قصد کشتن او را دارند، اول باید او را بکشتند. (4) جاحظ نیز در بر شمردن خطاهاى امویان اشاره به بىحرمتى به امام سجاد در جستجوى علایم بلوغ پس از واقعه کربلا کرده است. (5) اگر این اخبار درستباشد، (6) مىباید سن امام کمتر از آن چیزى باشد که مشهور است. زیرا نهایتسن بلوغ پانزده سال است و بناچار طبق این اخبار شرایط به گونهاى بوده که سنى در همین حدود را اقتضا مىکرده است. امام سجاد(علیه السلام)و شیعیان در واپسین روز واقعه کربلا، شیعیان در بدترین شرایط، از لحاظ کمى و کیفى و نیز موقعیتسیاسى و اعتقادى، قرار گرفتند. کوفه، که مرکز گرایشهاى شیعى بود، تبدیل به مرکزى جهتسرکوبى شیعه گردید. شیعیان واقعى امام حسین(ع)، که در مدینه و مکه بوده و یا موفق شده بودند که از کوفه به او ملحق شوند، در کربلا به شهادت رسیدند. گرچه بسیارى هنوز در کوفه بودند، اما تحتشرایط سختى که ابن زیاد در کوفه به وجود آورده بود، جرات ابراز وجود نداشتند. کربلا از نظر روحى شکستبزرگى براى شیعه بود و بظاهر این گونه مطرح شد که دیگر شیعیان نمىتوانند سر برآورند. تعدادى از اهل بیت و در راس آنها امام حسین(ع)به شهادت رسیدند و تنها یک نفر از فرزندان ذکور امام حسین(ع)، از نسل فاطمه(س)، باقى مانده بود که البته در آن شرایط شهرتى نداشت، بخصوص که فرزند بزرگ امام حسین(ع)، یعنى على اکبر، نیز به شهادت رسیده بود. زندگى امام سجاد(ع)در مدینه و دور بودن از عراق فرصت هدایت جریانات شیعى کوفه را از امام گرفته بود. [ شنبه 90/9/12 ] [ 7:50 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
برخوردهاى امام با امویان اولین برخورد امام با حاکمان اموى پس از واقعه کربلا در رویارویى با عبید الله بن زیاد بود. ابن زیاد نام او را پرسید. امام خود را على معرفى کرد. ابن زیاد گفت مگر خداوند على بن الحسین را نکشت؟امام پاسخ داد: برادرى داشتم که مردم او را کشتند. ابن زیاد گفت: خداوند او را کشت، امام سجاد گفت: الله یتوفى الانفس حین موتها. استدلال امام اشاره به این سخن بوده که آنها برادرش را کشتند و خداوند او را قبض روح کرد. ابن زیاد خواست او را بکشد که با اقدام شجاعانه حضرت زینب(س)از این کار منصرف گردید. (65) در شام نیز یزید با او سخن گفت (66) و او را مورد سرزنش قرار داد. پس از آن امام در خطبهاى غرا به معرفى خود و خانوادهاش براى اهل شام پرداخت. شامیان حاضر در مسجد که تحت تاثیر تبلیغات امویان در غفلتبسر مىبردند و خاندان پیامبر(ص)را نمىشناختند، با خطبه امام سجاد(ع)تا اندازهاى متنبه شدند، به همین دلیل در میانه خطبه، یزید از ادامه آن جلوگیرى کرد و سپس براى کسب وجهه مردمى گناه را به گردن ابن زیاد انداخت و با احترام، على بن حسین و دیگر اسراى کربلا را راهى مدینه کرد. از نکات مهم در این خطبه این بود که امام سجاد خود و پدر و خاندانش را فرزندان پیامبر(ص)نامید، در حالى که معاویه و امویان مىکوشیدند آنها را از ذریه على(ع) دانسته و اجازه ندهند آنها خود را ذریه پیامبر(ص)بنامند. بهرهگیرى امام سجاد(علیه السلام)از دعا هنگامى که جامعه دچار انحراف شده، روحیه رفاه طلبى و دنیا زدگى بر آن غلبه و فساد سیاسى و اخلاقى و اجتماعى آن را در محاصره قرار داده و از نظر سیاسى هیچ روزنهاى براى تنفس وجود نداشت، امام سجاد(ع)توانست از دعا براى بیان بخشى از عقاید خود استفاده کند و بار دیگر تحرکى در جامعه براى توجه به معرفت و عبادت و بندگى خداوند ایجاد کند. گرچه ظاهرا مقصود اصلى در این دعاها، همان معرفت و عبادت بوده، اما با توجه به تعابیرى که وجود دارد، مىتوان گفت که مردم مىتوانستند از لابلاى این تعبیرات با مفاهیم سیاسى مورد نظر امام سجاد(ع) آشنا شوند. امام سجاد(علیه السلام)و بردگان از تلاشهاى امام، که هم جنبه دینى داشت و هم سیاسى، توجه به قشرى بود که بخصوص از زمان خلیفه دوم به بعد و مخصوصا در عصر امویان، مورد شدیدترین فشارهاى اجتماعى بوده و از محرومترین طبقات جامعه اسلامى در قرون اولیه به شمار مىرفتند. بردگان و کنیزکان، اعم از ایرانى، رومى، مصرى و سودانى، متحمل سختترین کارها شده و از طرف اربابان مورد اهانتهاى شدیدى قرار مىگرفتند. [ شنبه 90/9/12 ] [ 7:50 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
بنى هاشم پس از واقعه کربلا جداى از امام سجاد(ع)، دو شخصیت عباسى و علوى آن زمان در فعالیتهاى سیاسى و گروهى مشارکت داشتند: یکى محمد بن حنفیه، فرزند على(ع)بود و دیگرى عبد الله بن عباس بن عبد المطلب که شهرت فراوانش را مدیون روایاتى از قول رسول خدا(ص)، بویژه در باب تفسیر بود. (94) محمد بن حنفیه، گرچه از فرزندان فاطمه(س)نبود، اما به دلیل علوى بودن موقعیتبالایى در میان شیعیان داشت، بخصوص که به دلیل سن زیاد او نسبتبه سایر علویان، براى رهبرى شیعیان سیاسى - که از نظر سیاسى رهبرى اهل بیت(ع)را مطرح مىکردند - مورد توجه بود. محمد بن حنفیه در جنگهاى دوران على(ع) شخصیتى برجسته و مورد توجه امام(ع)بود. پرچم سپاه امام در جنگ جمل به دست محمد بن حنفیه بود. (95) تحلیل خود او این بود که امام حسن و حسین(ع)چشمهاى على(ع) هستند و من دست او، و دستباید از چشمها حفاظت کند. (96) امیر المؤمنین على(ع)در تبیین موقعیت این سه برادر مىفرمود: این النجم من الشمس و القمر. (97) امام به آنها فرمود که بدین دلیل پرچم را به دست ابن حنفیه سپرده که جان فرزندان پیامبر(ع)حفظ شود. (98) این مساله که او از بنى فاطمه نبود، بعدها براى خرد کردن شخصیت ابن حنفیه از طرف ابن زبیر به کار گرفته شد، (99) با این حال در میان شیعیان چندان مؤثر نبود. پینوشتها: 1. الاتحاف بحب الاشراف، ص 143، مسعودى رحلت امام را سال 95 نوشته است. نک: مروج الذهب، ج 3، ص 160 [ شنبه 90/9/12 ] [ 7:50 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
در زندگی پرفراز و نشیب امام زین العابدین علیه السلام نکات بسیار مهمی برای بحث و بررسی وجود دارد. در اینجا گوشهای از نقش احیاگر سیدالساجدین حضرت امام زین العابدین علیه السلام را از کربلا تا شهادت در چند محور به صورت گذرا مورد بررسی قرار میدهیم
الف - بیماری امام سجاد علیه السلام
برخی از مورخان معتقدند که امام زینالعابدین علیه السلام در واقعه جانگداز و خونین کربلا 24 ساله بوده است و بعضی دیگر نوشتهاند که از سن مبارکش 22 سال میگذشت. محمد بن سعد در کتابش مینویسد:
ب: نقش امام سجاد در زنده نگهداشتن قیام عاشورا
از آن جا که شهادت سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و یاران باوفایش از منظر عمومی، آثار ویرانگری برای حکومتبنیامیه داشت و مشروعیت آن را زیر سؤال برده بود و نیز برای این که این تراژدی غمبار به دست فراموشی سپرده نشود، امام چهارم با گریه بر شهیدان نینوا و زنده نگهداشتن یاد و خاطره جانبازی آنان اهداف شهیدان کربلا را دنبال میکرد. ظمتحادثه کربلا و قیام جاودانه عاشورا به قدری دلخراش بود که شاهدان آن مصیبت عظیم تا زنده بودند آن را فراموش نکردند. ج - حضور ایشان در جمع اسرای اهلبیت علیهم السلام
پس از عاشورا حضرت سجاد را همراه دیگر اسرا به سوی کوفه حرکت دادند. آمار دقیقی از اسیران در دست نیست. برخی مورخان تعداد زنان را 64 نفر تا 84 نفر و تعداد مردان و کودکان پسر را 12 تا 14 نفر نوشتهاند (4) که با چهل شتر - که هر شتر هودجی بیسر پوش بر آنها بسته بودند - حمل میشدند. (5) همه آنها در زنجیر بوده یا با ریسمان بسته بودند. (6) تنها مرد کاروان اسیران، حضرت سجادعلیه السلام بود. دشمن نسبتبه ایشان سختگیرتر عمل میکرد. آن چنان که مورخان نوشتهاند: امام زینالعابدین علیه السلام را بر شتری برهنه سوار کرده بودند و دستهای مبارک آن حضرت را بر گردن وی بسته، بر تن او زنجیر نهاده و (7) هر دو پای او را به شکم شتر بسته بودند. (8)
د - خطبهها و سخنرانیها
سخنان انقلابی حضرت سجاد علیه السلام با کوفیان
امام زینالعابدین علیه السلام در مدت اقامتخویش در کوفه، دو بار سخن گفت; بار نخست هنگامی بود که جارچیان حکومت، مردم را برای تماشای اسیران، فراخوانده بودند. این در حالی بود که برای اسرا در کنار شهر کوفه، خیمه زده بودند. علیبن الحسین علیه السلام از خیمه بیرون آمد و با اشاره از مردم خواست تا آرام شوند. امام علیه السلام سخنش را با ستایش پروردگار آغاز کرد و بر پیامبرصلی الله علیه وآله درود فرستاد و سپس چنین فرمود:
سخنان امام سجادعلیه السلام در مجلس عبیدالله بن زیاد
حضور امام زینالعابدین علیه السلام در جمع اسرای کربلا، چشمگیر بود. پس از ورود کاروان اسرا به مجلس عبیدالله، مهمترین فردی که نظر عبیدالله را جلب کرد، وجود مرد جوانی در میان اسرا بود.
امام سجاد علیه السلام در مسیر شام
در کاروان اسیران هفتاد و دو سر مقدس از یاران امام حسین علیه السلام بود که از کربلا به کوفه و از کوفه به شام حرکت دادند و این در حالی بود که هنوز آثار بیماری علی بن الحسینعلیهم السلام باقی بود. (15) کسانی که ماموریتیافتند تا قافله حسینی را از کوفه به شام ببرند: مخضر بن ثعلبه و شمر بن ذیالجوشن بودند. (16) و تنها چهل نفر از سپاه ابن زیاد، مسؤولیتحمل سرهای شهدا را بر عهده داشتند. (17) [ شنبه 90/9/12 ] [ 7:49 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
سخنان اسوه زهد و تقوا در بعلبک حضرت امام سجاد علیه السلام در حالی که قطرات اشک بر چهرهاش جاری بود، با قلبی سوزان به مردم غفلتزده بعلبک چنین فرمود: ورود به شام در بعضی مقاتل آمده است که: امام سجاد علیه السلام پس از تحمل شکنجههای فراوان در بین راه، سرانجام به شهر شام، شهر دسیسه و دشنام، شهر دشمنان اهل بیت علیهم السلام، شهری که مردان و زنانش مدت پنجاه سال جز بدگویی علیبن ابیطالبعلیهما السلام چیزی نشنیده بودند و لعن او را فریضه میشمردند، رسید. جواب امام سجاد علیه السلام به شماتت دشمنان مورخین نوشتهاند: ابراهیم پسر طلحه (از بلواگران جنگ جمل) در آن هنگام در شام بود. خود را به کاروان اسرای اهل بیت رساند. چون علی بن الحسین علیهما السلام را دید، از حضرت پرسید: امام سجاد در مجلس یزید یزید بن معاویه - لعنة الله علیه - که از پیروزی سرمست و خود را فاتح نهضت کربلا میدانست، دستور برپایی مجلسی را داد تا با تشریفات خاصی اسیران اهلبیتعلیهم السلام را وارد کنند و او اهل بیت را تحقیر کند. ماموران دربار موظف شدند که قافله اسرا را با ریسمان به یکدیگر ببندند و علی بن الحسین علیهما السلام را که بزرگ ایشان بود، با زنجیر ببندند و (28) وارد مجلس یزید کنند. مراسم اجرا شد. کاروان اسیران، وارد مجلس یزید شدند. غبار غم و اندوه و درد بر چهره اسرا نشسته، لبخند غرور و شادی بر چهره یزید و اطرافیانش نمایان بود. امام زینالعابدین علیه السلام سکوت را جایز ندانست. همین که چشم مبارکش به چهره خبیثیزید افتاد فرمود: خطبه معروف امام عارفان امام سجاد علیه السلام از پله منبر بالا رفت و خطبهای را با نوای گرم توحیدی بیان کرد که در این جا به فرازی از آن خطبه میپردازیم: بازتاب خطبه امام سجاد علیه السلام سخنان بزرگ مبلغان اسلام; حضرت سجادعلیه السلام و زیبب کبریعلیها السلام چنان در روحیه مردم شام تاثیر گذاشت که انقلاب به پا کرد. شامیان دریافتند کسانی که با چنین وضع فجیعی در کربلا شهید شدند، شورشی نبودند. آنان خاندان کسی هستند که یزید به نام وی بر مسلمانان حکومت میکند. عکسالعمل یزید یزید در برابر سرزنش دیگران مجبور شد تا از موضع جابرانه و ظالمانه خود دستبردارد و از آن چه نسبتبه خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله انجام داده است، معذرت خواهی کند (39) و مسؤولیتشهادت امام حسینعلیه السلام و یارانش را به گردن فرماندار کوفه یعنی، عبیدالله بن زیاد پسر مرجانه بیندازد. (40) ضمن اظهار ندامت از عملکرد خود و لعنتبر پسر مرجانه، از امام سجادعلیه السلام میخواهد که اگر درخواستیا پیشنهادی دارد، بنویسد تا آن را انجام دهد. (41) شهادت امام سجاد علیه السلام اسوه علم و حلم، امام زینالعابدینعلیه السلام، پس از یک عمر مجاهدت در راه خدا و پس از ابلاغ پیام عاشورا به جوامع بشری، به دست هشام و یا ولیدبن عبدالملک مسموم (43) و در (25 محرم سال 95 ه ق) به شهادت رسید و بدن مطهرش را در کنار تربت پاک امام حسن مجتبیعلیه السلام در بقیع به خاک سپردند. پینوشتها: 1) طبقات ابن سعد، ج 5، ص 163; زندگانی امام زین العابدین، سید محسن امین، حسین وجدانی، ص 70. [ شنبه 90/9/12 ] [ 7:47 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
|
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |